• سه‌شنبه / ۳۰ آذر ۱۴۰۰ / ۱۵:۲۹
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1400093023878
  • منبع : مطبوعات

بعد از شهادت همسرم عاشقش شدم

بعد از شهادت همسرم عاشقش شدم

زندگی شهید سید رحمت‌الله موسوی و همسرش سرنوشت جالبی دارد. سید یک آدم معمولی بود، اما اخلاصی که داشت باعث شد راه درست را انتخاب کند و شهید مدافع حرم شود.

به گزارش ایسنا، روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: اوایل ازدواج، او با همسرش اختلافاتی داشتند. همسرش می‌گوید: «آنقدر با هم تفاوت فرهنگی و اعتقادی داشتیم که بارها به فکر جدایی افتادم، اما گویا خانم حضرت زینب (س) نگاهی ویژه به زندگی‌مان داشت. در ادامه زندگی‌ام با رحمت در تردید بودم. خواب حرم حضرت زینب (س) را می‌دیدم و کسی در خواب به من می‌گفت تو همسر شهیدی. آنقدر کنارش ماندم تا او مسیر درست را انتخاب کرد و به درجاتی رسید که لایق سربازی اهل بیت (ع) و شهادت در این مسیر شد. حالا بعد از شهادت گویی تازه عاشق این مرد بزرگ شده باشم به حالش غبطه می‌خورم.»

با سیده زهرا موسوی که طلبه جامعه الزهرا (س) است و در ترم آخر رشته تفسیر و علوم قرآن تحصیل می‌کند، به گفت‌وگو نشستیم تا از همسر شهیدش سید رحمت‌الله موسوی برایمان بگوید.

افغانستان - پاکستان

سید رحمت‌الله متولد ۱۳۶۳ در ولایت غزنی افغانستان بود. او در سن ۱۱ سالگی همراه خانواده‌اش ابتدا به پاکستان و سپس به ایران مهاجرت کردند و در نجف‌آباد ساکن شدند. رحمت‌الله در سن ۱۲سالگی پدرش را از دست داد و از آن پس سرپرستی خواهر و مادرش را به عهده گرفت. همسرم برایم تعریف می‌کرد که در آن سن حساس به خاطر اوضاع اقتصادی خانواده بیشتر به کار مشغول بود و درس خواندن را به صورت غیر حضوری ادامه می‌داد، اما علاقه زیادی هم به مداحی داشت. برای همین از همان دوران نوجوانی خود را ملزم به حضور در کلاس‌های مداحی و مؤسسات قرآنی می‌کرد و در بسیج هم فعالیت داشت.

بابای رزمنده

من در یک خانواده مذهبی و انقلابی به دنیا آمده بودم. پدرم زمان دفاع مقدس در جبهه حضور یافته بود. چون خانواده‌اش مخالف بودند، ایشان خودش راهی ایران شده بود. بعدها آشنایی ما با شهید موسوی از طریق خواهر همسرم که دوست مادرم بود صورت گرفت. ابتدا مخالف بودم، چون از نظر تحصیلات به هم نمی‌خوردیم و ملاک‌هایی که من برای همسر آینده‌ام در ذهنم داشتم در وجود ایشان نبود، اما به اصرار و احترام پدرم قبول کردم و با هم ازدواج کردیم. وقتی با سید رحمت‌الله عقد کردم حدود ۲۰ سال داشتم. خیلی زود بسیاری از وجوه شخصیتی ایشان برایم روشن شد که اگر قبل از عقد متوجه‌شان می‌شدم اصلاً ایشان را انتخاب نمی‌کردم. من پس از دیپلم وارد حوزه شدم و دروس طلبگی می‌خواندم. برای همین پایبندی به احکام دینی و آرمان‌های دینی خیلی برایم مهم بود، اما در آن دوران حساس عقد وقتی فاصله فرهنگی و مسائل دینی را می‌دیدم واقعاً خیلی برایم سنگین و سخت بود. حتی تصمیم گرفتم از ایشان جدا شوم! ولی خانواده مخصوصاً پدرم موافق جدایی نبودند و وقتی من از تفاوت‌هایمان می‌گفتم، پدرم قاطعانه می‌گفت درست می‌شود، این‌ها مسائل مهمی نیست.

همسفر شهید

در نهایت زندگی‌ام را با همسرم ادامه دادم. از آن زمان خیلی تلاش کردم که ایشان را از نظر مسائل دینی آگاه‌تر کنم. به صورت مستقیم و غیرمستقیم همسرم را تشویق به درس خواندن می‌کردم. از شرایط ضمن عقدمان هم خواندن دروس دینی هر دوی ما بود. سید رحمت‌الله آنقدر در این مسیر با ایمان و اراده گام برداشت که در نهایت مزد تمام مجاهدت‌های خالصانه‌اش را با شهادت گرفت و گوی سبقت را از من ربود. وقتی آن روزها یادم می‌آید کوچکی دنیا و بزرگی، رحمت و حکمت الهی در نظرم جلوه می‌کند. خدا آن همه سختی و دلهره‌های زندگی را برایم آسان و دلپذیر کرد. من صبوری کردم و طبق وظیفه پیش رفتم و خدا هرگز خلف وعده نمی‌کند و واقعاً «فإنی قریب» را در لحظات زندگی‌ام حس کردم. به شرط اینکه نگاه توحیدی را در زندگی داشته باشیم که در این صورت در تمام خوشی و ناخوشی‌ها «ما رأیت الا جمیلا» خواهیم بود. من و سید رحمت‌الله سعی کردیم در مسیر بندگی خدا با هم پاورچین پاورچین همگام شویم. چون شهید مرا خیلی دوست داشت و حاضر نبود به هیچ قیمتی از دستم بدهد مانند همسفری مهربان و شفیق همراهی‌ام می‌کرد. در نهایت پس از دوسال و نیم عقد در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹ ازدواج کردیم که حاصل این ازدواج فاطمه طهورا هشت ساله و نیمه و محمدصادق دو ساله و نیمه است.

مدافع حرم - مبلغ دینی

سید رحمت‌الله یک بنده مخلص خدا بود. به خاطر همین اخلاصش هم تصمیم گرفت مدافع حرم شود. او در سال ۹۵ به عنوان فعال فرهنگی وارد منطقه شد. سید رحمت‌الله در دوره‌های فن خطابه شرکت کرد و به عنوان مُبلغ بین رزمندگان می‌رفت تا هم آن‌ها را با مسائل و احکام دینی مخصوصاً احکام جهاد آشنا کند و هم به آن‌ها روحیه دهد. ایشان چهار پنج مرحله اعزام شد. هر وقت از منطقه تماس می‌گرفت از حال و هوای خالصانه رزمندگان می‌گفت و از شوق شهادت آن‌ها حرف می‌زد. سید رحمت‌الله به دیدن خانواده شهدا و جانبازان می‌رفت و حرف‌ها و مشکلات آن‌ها را به گوش مسئولان می‌رساند. از نزدیک با درد دل‌های رزمندگان آشنا بود و، چون خلق خوش مشربی داشت و مرا نیز با خودش همراه و هماهنگ می‌دید، از اتفاقات برای من صحبت می‌کرد و من هم از اینکه این راه را انتخاب کرده بود خیلی راضی بودم و تشویقش می‌کردم.

حتی گاهی راهکار تبلیغی هم از من جویا می‌شد و من هم در حد توانم در این زمینه داشته‌های علمی‌ام را در اختیارشان قرار می‌دادم و در این زمینه به هم کمک می‌کردیم. گاهی شبهاتی بین بچه‌ها مطرح می‌شد که باید با همفکری و برنامه‌ریزی و بیان حقیقت روشن می‌شد. بسیار از شهادت صحبت می‌کردیم. من به شوخی به ایشان می‌گفتم شما به درد شهادت می‌خوری نه به درد درس خواندن!

رؤیای صادقه

قبل از ازدواج خواب عجیبی دیدم. در خواب یک نفر به من گفت اسم پدر همسرت ابوالقاسم است! بیدار که شدم گفتم خواب است دیگر و اهمیت ندادم. بعد از ازدواج وقتی اسم مرحوم پدرشوهرم را پرسیدم، گفتند ابوالقاسم. تعجب کردم. آن مواقعی که نسبت به انتخاب ایشان به عنوان همسر به خاطر فاصله فکری و فرهنگی‌مان تردید داشتم، خواب حرم حضرت زینب (س) را می‌دیدم و یکی در خواب به من می‌گفت تو همسر شهید هستی! بعد از مدت‌ها خوابم را برای همسرم تعریف کردم و ایشان می‌گفت کاش با هم شهید می‌شدیم. دوست ندارم بعد من تنها بمانی و سختی‌های بدون همسر را تحمل کنی.

حمله بیولوژیکی

سید رحمت‌الله در روزهای حضورش در سوریه به شدت بیمار شد که احتمال حمله بیولوژیکی را تقویت می‌کند. ریه‌های ایشان به شدت درگیر بیماری شده بود و چند روز معطل هواپیما می‌مانند تا اینکه پس از انتقال به بخش خصوصی بیمارستان تشرین دمشق حالش به وخامت رفته و به مقام شهادت نائل می‌شود.

وقتی فهمیدم همسرم بیمار شده، لحظات خیلی سخت و نفسگیر برایم گذشت. چون هم باید بیماری او را از مادر پیرشان که با ما زندگی می‌کردند مخفی می‌کردم تا حالشان بد نشود و هم اضطراب و تنهایی همسرم با حال مریضی در غربت خیلی حالم را به هم ریخته بود. ولی باز مراقبت می‌کردم. لحظات تنش‌زایی بود. دلم می‌خواست در آن لحظات کنار همسرم بودم و حداقل از نظر روحی هوایش را داشتم، اما امکانش نبود.

خبر شهادت

بعد از شهادت سید رحمت‌الله مرا به بهانه‌ای به خانه پدرم بردند. آنجا از دیدن پدرم که بی‌موقع از مأموریت بازگشته بود، فهمیدم خبری شده است. پدرم را بغل کردم و پرسیدم پس آقا رحمت چه شد؟ شما چرا اینجایید؟ پدرم ماجرای بستری شدن و شهادتش را گفت. من هم فقط گریه و به حال خودم فکر می‌کردم و از همسرم خجالت می‌کشیدم که او رفت و شهید شد و من ماندم.

اما بعد خدا را شکر کردم که در این مسیر ما را مصیبت زده کرد تا کمی شبیه اهل بیت (ع) شویم و درد دین را بفهمیم. گویی همسرم تازه برایم متولد شده بود. واقعاً به او افتخار می‌کردم. خیلی ناراحت بودم که چشم‌های مهربان و صدای زیبایش را نمی‌توانم بشنوم. یاد خاطراتمان می‌افتادم که چقدر در مسیر بندگی سعی می‌کردیم با هم همراه شویم و شاید گاهی من نسبت به ایشان سختگیر بودم ولی همیشه دوست داشتم پیشرفتش را ببینم. ولی قلبم خیلی آرام بود انگار تکلیفی از روی دوشم برداشته شد و باز تکلیفی جدید بر شانه‌هایم نشست. پیکر شهیدمان هم پس از یک ماه به دستمان رسید. هنوز پیکر شهید دستمان نرسیده بود که حاج قاسم شهید شد. این چند سال زندگی کنار شهید خیلی چیزها به من آموخت. توکل و ایمانی که واقعاً انسان را به عمل وادار کند... یا أی‌ها الذین آمَنوا آمِنوا...:‌ای کسانی که ایمان آوردید ایمانتان را در عمل نشان دهید نه زبانی و دلی... من در ازدواجم در لحظات حساسش با خدا معامله کردم خدا هم بنده‌هایش را در کوره‌های آزمایش می‌اندازد تا خلوص و ایمانش را بسنجد و حجتش را بر آن‌ها تمام کند.

عاشقی بعد از شهادت

اخلاقیات بارزی در وجود شهیدمان بود و من به شخصه به حال ایشان غبطه می‌خورم؛ لطافت، مهربانی و گذشت. جواب بدی را با خوبی می‌داد. شاید تعجب کنید، اما من تازه بعد از شهادتش عاشقش شدم. رحمت‌الله مثل هر پدری برای بچه‌هایش سفارش و توصیه‌هایی داشت. ایشان هم تأکیدش روی درس خواندن و انتخاب درست در ازدواج برای دخترمان بود. وصیتنامه همسرم تاریخ قبل از تولد پسرمان بود و محمدصادق حدود شش ماهه بود که پدرش شهید شد. همسرم سه وصیتنامه داشت یکی مختص من، یکی خانوادگی و دیگری اجتماعی بود.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۴۰۰-۰۹-۳۰ ۱۷:۳۹

الله اکبر، خدا به همه ما صبر و درک بدهد. چقد سخت خوندن این متن و گریه نکردن.

avatar
۱۴۰۰-۱۰-۰۱ ۱۱:۳۶

روحش شاد و یادش گرامی باد.

avatar
۱۴۰۰-۱۰-۰۱ ۱۵:۲۴

خدا رحمتشون کند

avatar
۱۴۰۰-۱۰-۰۳ ۰۱:۴۰

همسران شهدا هم خاصند دقیقا مثل خود شهدا.

avatar
۱۴۰۰-۱۰-۰۳ ۰۹:۵۷

زنده باد پهلوان

avatar
۱۴۰۰-۱۰-۰۴ ۲۰:۳۸

خداوند روح این شهید مدافع حرم را با شهدای کربلا محشور گرداند ( آقا سید التماس دعا)

avatar
۱۴۰۰-۱۰-۰۶ ۱۱:۴۳

شهید زیباترین واژه در فرهنگ عشق و استوارترین معنی در کتاب ایثار و شهادت است