به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: زنگ مدرسه که به صدا درمیآید، دانشآموزانی وارد کلاس میشوند که جهان را نه فقط از لابهلای صفحات کتاب درسی، بلکه از صفحه موبایل، شبکههای اجتماعی، بازیهای آنلاین و حالا حتی هوش مصنوعی میشناسند. نسل Z و پس از آن نسل آلفا، نسلی هستند که با سرعت، تصویر، انتخاب و تعامل رشد کردهاند؛ نسلی که «چرا» را بیش از «چگونه» میپرسد.
با این حال، آنها همچنان باید در مدارسی بنشینند که ساختار، محتوا و منطق اداره آن، شباهت زیادی به مدارس چند دهه قبل دارد. همین تضاد، پرسشی جدی را پیش روی آموزشوپرورش ایران قرار داده است: آیا مدرسه ایرانی برای نسل جدید طراحی شده یا صرفا نسل جدید را مجبور به سازگاری با گذشته میکند؟
دانشآموزان نسل Z اقتدار عمودی را به راحتی نمیپذیرند. آنها انتظار دارند شنیده شوند، مشارکت کنند و دلیل قوانین را بدانند. نسل آلفا حتی زودتر از این مرحله عبور کرده است؛ کودکانی که لمس صفحه نمایش، انتخاب گزینهها و تعامل چندرسانهای بخشی از زیست روزمرهشان است.
در مقابل، بسیاری از کلاسهای درس همچنان بر پایه سکوت، حفظ مطالب، امتحانمحوری و رابطه یکطرفه معلم - دانشآموز اداره میشوند. این شکاف نسلی، خود را نهتنها در افت انگیزه تحصیلی، بلکه در افزایش بیحوصلگی، اضطراب، پرخاشگری پنهان و بیاعتمادی متقابل نشان میدهد. برای نسلهای جدید، مدرسه زمانی معنا دارد که با زندگی واقعی آنها ارتباط برقرار کند.
وقتی دانشآموز میبیند مهارتهایی که در مدرسه میآموزد، نقشی در حل مسائل روزمره، آینده شغلی یا حتی فهم دنیای اطرافش ندارد، طبیعی است که انگیزه خود را از دست بدهد. در چنین شرایطی، یادگیری واقعی به بیرون از مدرسه مهاجرت میکند: به ویدیوهای کوتاه، پادکستها، اینفلوئنسرها و منابع غیررسمی. اینجاست که مدرسه، به جای مرجع اصلی یادگیری، به نهادی کماثر و حتی گاه مزاحم تبدیل میشود.
در حالی که نسل Z و آلفا با فناوری زندگی میکنند، نگاه رسمی به ابزارهای دیجیتال در بسیاری از مدارس همچنان مبتنی بر محدودیت و ممنوعیت است. موبایل، اینترنت و شبکههای اجتماعی اغلب به عنوان تهدید معرفی میشوند، نه فرصت آموزشی.
این در حالی است که در بسیاری از نظامهای آموزشی دنیا، همین ابزارها به اهرمهای یادگیری خلاق، آموزش مهارتهای رسانهای و پرورش تفکر انتقادی تبدیل شدهاند. نادیده گرفتن فناوری، نهتنها آن را حذف نمیکند، بلکه کنترل و هدایت آن را نیز از دست نظام آموزشی خارج میسازد. نمیتوان از تغییر مدرسه سخن گفت، بیآنکه به وضعیت معلمان توجه کرد.
بسیاری از معلمان امروز، خود در نظامی تربیت شدهاند که برای نسلهای پیشین طراحی شده بود. انتظار تطبیق فوری با دانشآموزان نسل جدید، بدون آموزشهای مستمر، حمایت روانی و توانمندسازی حرفهای، انتظاری ناعادلانه است. معلم امروز باید نقش راهنما، تسهیلگر و مربی را ایفا کند؛ نقشی که بدون کاهش فشارهای اداری، بهروزرسانی دانش حرفهای و اعتماد نهادی، تحقق نخواهد یافت. با وجود تاکید مکرر اسناد بالادستی بر تحول، برنامههای درسی همچنان متراکم، امتحانمحور و مبتنی بر حفظ مطالبند.
در حالی که نسل Z و آلفا بیش از هر چیز به مهارتهایی چون تفکر انتقادی، حل مساله، کار گروهی، سواد رسانهای و خودشناسی نیاز دارند، سهم این مهارتها در آموزش رسمی بسیار اندک است. نتیجه آن، نسلی است که حجم زیادی اطلاعات حفظ میکند، اما در مواجهه با مسائل واقعی زندگی، دچار سردرگمی میشود.
مساله نسلها تنها یک چالش آموزشی نیست. دانشآموزان امروز، نیروی انسانی، کارآفرینان، مدیران و شهروندان فردای کشورند. اگر نظام آموزشی نتواند با زبان آنها سخن بگوید، به نیازهایشان پاسخ بدهد و آنها را برای آیندهای نامعلوم آماده کند، هزینه این ناتوانی در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پرداخت خواهد شد.
بیاعتمادی به نهاد آموزش، کاهش سرمایه اجتماعی و شکاف عمیقتر میان نسلها، از جمله این پیامدهاست. در نهایت آموزشوپرورش ایران امروز در نقطهای حساس ایستاده است یا باید شجاعانه بپذیرد که مدرسه نیازمند بازطراحی جدی است؛ از محتوا و روش تدریس گرفته تا نقش معلم و جایگاه فناوری یا همچنان تلاش کند نسل Z و آلفا را در قالبهایی جای بدهد که برای آنها ساخته نشدهاند. پرسش اصلی این نیست که «نسل جدید مشکل دارد یا نه» بلکه این است که آیا نظام آموزشی ما آمادگی شنیدن، فهمیدن و همراهی با این نسل را دارد؟ پاسخ به این پرسش، نه فقط سرنوشت مدرسه، بلکه آینده جامعه ایران را رقم خواهد زد.
انتهای پیام


نظرات