يك عضو هيات علمي دانشگاه تهران معتقد است كه بيتوجهي گذشته حوزه نسبت به دستاوردهاي جديد علوم انساني و همچنين از سوي ديگر شكننده بودن علوم مدرن بخصوص علوم انساني و پيش آمدن مباحث التقاطي در دانشگاهها و نيز غربگرايياي كه در اين نهاد شكل گرفته، ميتواند از عوامل شكلگيري بدبيني بين دو نهاد مهم حوزه و دانشگاه باشد.
حجتالاسلام دكتر داوود فيرحي در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه، با ابراز اين عقيده اظهار داشت:«بطور مشخص دو دليل عمده در مورد بدبيني دانشگاهها نسبت به حوزه قابل بررسي است. نخستين دليل اين پديده حاكميت پارادايم مدرن و نگاه اين پارادايم به استدلالهاي سنتي است كه طبيعتا هيچگاه دانشگاه در گذشته اين نوع استدلالات را نميپذيرفت بخصوص آن زمان كه مدرنيته مانند امروز هنوز متواضع نشده بود و هجومهاي پستمدرن از ادعاهاي آن نكاسته بود و مدرنيته بالواقع هم دين را خرافه ميدانست و هم آموزههاي منبعث از دين را.»
فيرحي در تشريح دومين دليل شكل گيري پديده بدبيني دانشگاه نسبت به حوزه گفت:« ازطرفي برخي مشكلات اجتماعي به وجود آمده درجامعه كه نتيجه عملي آموزشهاي سنتي، صرف نظر از توانهاي بالقوه حوزه، ميباشد دليل ديگر بروز اين پديده است؛ چراكه بخشي از دانشگاهيان معتقدند آموزشهاي سنتي حوزه مشكلات اداري جامعه را به وجود آورده است.»
وي تاكيد كرد: «البته اين حرف بدان معنا نيست كه كل دانشگاه نسبت به حوزه بدبين است يا بالعكس، بلكه همواره از هر دو سو تلاشهايي بوده است در جهت آشتي حوزه و دانشگاه. يكي از تلاشهاي تاريخي انجام شده توسط روشنفكران دانشگاهي در يكصد سال گذشته، رواج مقايسه و آگاهيهاي مربوط به نصوص ديني و كشاندن متون ديني به عرصههاي علوم و اجتماع است.»
فيرحي با اشاره به ناموفق بودن تلاش اين دسته از روشنفكران در جهت نزديكي حوزه و دانشگاه، افزود: «اين دسته از روشنفكران عليرغم اعتقادي كه به مذهب و آشنايياي كه به علوم جديد داشتند، اما نوعي يكسانانگاري بين نظام دانايي ديني با رفتار علماي ديني داشتند خطري كه امروزه نيز مطرح ميباشد. يعني بيتوجهي به سنت دانايي كه بطور تاريخي در حوزهها تكامل يافته بود، كه متاسفانه گاه در نقدها اين دو بحث يكسان در نظر گرفته ميشوند و از هم تفكيك نمي شوند.»
او در اينباره افزود: «اين دسته از روشنفكران بدون در نظر داشتن سنت و نظام دانايي حوزه، سعي داشتند تفسيري علمپايه را به حوزه دين وارد كنند. به عنوان مثال يکي از اين تفسيرهاي رايج، تفسيرهاي مارکسيستي، آن هم از نوع شرقي در ايران بوده است.»
فيرحي گفت: «از طرف ديگر در حوزه نيز به واسطه اهميت بيش از حدي كه فقط براي فقه قائل بودند و ساير علوم انساني تقريبا ناديده گرفتند باعث شد به لحاظ ساختاري افتراقي بين دانشگاه و حوزه به وجود آيد. منظور آن است كه در گذشته بيشتر به فقه فردي پرداخته شده است كه همين موضوع باعث شد با مشكلاتي در مديريت اجتماعي مواجه شويم. زيرا حوزه جدا از آنكه بخش عمدهاي از علوم انساني يعني اقتصاد، سياست و اخلاق و ساير علوم كه از اين سه منشعب ميشوند را تقريبا فراموش كرده بود، فقط به فقه عنايت داشت. يعني بخش عمدهاي از فقه را نيز كه همان فقه اجتماعي است ناديده گرفته بود.»
اين استاد دانشگاه تصريح كرد: «امروز در مجموع ما شاهد نوعي شالودهشكني دوسويه در حوزه و دانشگاه هستيم. به تعبير ديگر، هم دانشگاه اتوريتهاش را از دست داده است و هم حوزه.»
عضو هيات علمي دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران با اشاره به ضرورت وجود دانشگاهها در چنين موقعيتي، ادامه داد: «در مواجهه با چنين وضعيتي است كه وجود دانشگاهها در جهان اسلام ضرورت پيدا ميكند اما بايد در نظر داشت چون دانشگاهها محصول مدرنيته هستند، به لحاظ علوم تجربي پيشرفتهاي بسياري نيز داشتند، همينطور در حوزه علوم انساني؛ اما به قول فوكو در اين حوزه يعني علوم انساني بسيار شكننده ظاهر شد و پاسخگوي خيلي از انتقادات مطرح شده نبود و يا در برابر آن سوالات موضع مشخصي نداشت.»
فيرحي در ادامه به بررسي آسيبهاي جدايي حوزه از دانشگاه پرداخت و افزود: «وقتي در جامعه دو كانون انديشه وجود داشته باشد، محققين و پژوهشگران دچار سردرگمي ميشوند و به نوعي در جامعه آنتروپي ايجاد ميشود؛ چراكه همواره دو شيوه انديشيدن، دو جهانبيني و دو نوع طرز نگرش متفاوت وجود دارد و ذهن دچار فروپاشي خواهد شد و همان تضاد و آنتروپي را به همراه خواهد آورد اين خطر در جامعه فعلي ما محسوس است.»
وي با اشاره به انديشه حضرت امام خميني (ره) در جهت نزديكتر شدن حوزه و دانشگاه، خاطرنشان كرد: «البته بحث نياز وحدت حوزه و دانشگاه به نوعي از زماني كه در ايران دانشگاه تهران تاسيس شد نيز مطرح بوده است، حتي قبلتر از آن با تاسيس مدارس دارالفنون و رشديه و مدرسه علوم سياسي اين نياز به وجود آمد كه بايد بين اين مراكز با حوزههاي علميه نزديكي و تقاربي به وجود آيد، اما وقتي حضرت امام (ره) اين بحث را مطرح ميكنند مهم و قابل بررسي است؛ چراكه اين بار اين بحث از زبان يك رهبر ديني ، سياسي و اجتماعي مطرح شده است.»
عضو هيات علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه تهران در ادامه به تشريح و بررسي ابتكارات و راهكارهايي در ارتباط با وحدت حوزه و دانشگاه پرداخت و افزود:« از همان ابتدا كه دانشگاهها تاسيس شد عدهاي از علما با ورود به دانشگاهها سعي در نزديكي اين دو نهاد داشتند. افرادي همچون شهيد مفتح يا استاد مطهري نيز با اين هدف وارد دانشگاهها شدند يا عدهاي ديگر همچون مرحوم باهنر وارد تاليف كتابهاي درسي معارف و ديني شدند و از اين طريق سعي در نزديكي اين دو نهاد داشتند. بهغير از اين، در سالهاي قبل از انقلاب عدهاي از مومنين سعي كردند با ايجاد مدارس دولتي و تدريس دروس مذهبي و ديني دوگانگي حوزه و دانشگاه را برطرف كنند.»
فيرحي با اشاره به نظر امام خميني (ره) در اين ارتباط، گفت: «امام خميني (ره) در راستاي نزديكي حوزه و دانشگاه دو بحث جدي را مطرح كردند؛ يكي ورود دروس حوزوي به دانشگاهها و بالعكس و ديگر آنكه علما حضوري جديتر در دانشگاهها داشته باشند كه البته اين مورد آخر آنچنان كه شايد و بايد مورد تحليل قرار نگرفته است. البته در همين راستا در دانشگاهها دو فعاليت عمده صورت گرفت؛ يكي تاسيس نهاد رهبري و ادارات بخش فرهنگي و دروس عمومي معارف در دانشگاهها كه هماكنون بخشي از اين مراكز نياز به بازتعريف دارد و ديگر شكلگيري مراكز دورگه در تهران و قم ميباشد كه تركيبي است از اساتيد حوزه و دانشگاه مانند موسسه آموزشي باقرالعلوم، دانشگاه مفيد، مجتمع امام خميني در قم و مدرسه عالي شهيد مطهري و دانشگاه امام صادق در تهران.»
اين عضو هيات علمي دانشگاه تهران در تعريف كاركرد اين مراكز و تحليل آنها گفت: «اين مراكز با تعمق در دروس فقهي و ديني و با آشنايي با علوم جديد دانشگاهي ميتوانند عامل وحدت حوزه و دانشگاه باشند. بعد ديگر اهميت اين مراكز در تربيت نيروها ميباشد؛ چراكه بخش عمدهاي از نيروهاي اجرايي جامعه فعلي ما برآمده از اين مراكز هستند. البته به نظر من كمي زود است كه بخواهيم از شكست يا پيروزي اين مراكز دوگانه صحبت كنيم؛ زيرا هم شواهدي است كه موفقيت اين مراكز را مژده ميدهد در مقابل نيز شواهدي است كه طرح مفهوم شكست را به ذهن ميآورد.»
وي در پايان تاكيد كرد: «اين مراكز دورگه پديدهاي ديرياب و طولاني هستند ولي در صورت پيروزي اين طرح كه ممكن است در يك پروسه 20-30 ساله طول بكشد وحدت حوزه و دانشگاه به بهترين شكل صورت گيرد؛ چراكه اين مراكز هم با دانشگاهها مماسند و هم با حوزه و هم با عموم جامعه در تماسند. يعني هم نظريات حوزه را و هم تفكرات جامعهاي را كه به نظر من ميل به سنت دارند را ميدانند و هم مدرنيته موجود در دانشگاهها. جداي از اين مطالب فكر ميكنم تجربه 25 ساله انقلاب و قبل از آن ميتواند به وحدت حوزه و دانشگاه كمك موثري كند.»
انتهاي پيام


نظرات