• شنبه / ۱۶ بهمن ۱۳۸۹ / ۱۴:۱۴
  • دسته‌بندی: حقوقی و قضایی
  • کد خبر: 8911-09377

پيام «آيت الله جوادي آملي» به دومين كنگره‌ي اخلاق زيستي

پيام «آيت الله جوادي آملي» به دومين كنگره‌ي اخلاق زيستي
آيت‌الله جوادي آملي در پيامي به دومين كنگره‌ي اخلاق زيستي تاكيد كرد كه آنچه هم‌اكنون در جهان كنوني به ويژه خاورميانه مي‌گذرد، خونريزي، غارت و ويرانگري است كه تنها راه علاج آن، فهمِ صحيحِ اخلاق و ايمان به آن و عمل صالح مطابق آن است. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، متن كامل پيام «آيت‌الله جوادي آملي» به کنگره‌ي بين‌المللي اخلاق زيستي که توسط فرزند ايشان حجت الاسلام و المسلمين مرتضي واعظ جوادي قرائت شد، بدين شرح است: « بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ إيّاهُ نَسْتَعِين، حمد ازلي خداي را سزاست كه خليفة خود را براي خُلْق‌آفريني خَلق كرد؛ تحيّت ابدي، پيامبران الهي مخصوصاً حضرت ختمي نبوت(ص) را رواست كه خُلق او قرآن حكيم بود؛ درود بيكران، اهل بيت وحي (عليهم السلام) را بجاست كه پرنيان خُلْقِ كريم را در بر داشته و جامعه بشري را به آن كسوت فرا مي‌خواندند؛ به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از معاندان آنان تبرّي مي‌نماييم! مقدم حُضّار گرامي، فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي و انديشوران علاقه‌مند به تعالي اخلاقي را گرامي داشته و سعي بليغِ مسئولان محترم كنگره وَزينِ «اخلاق‌زيستي» را مشكور الهي دانسته و از اصحاب مَقال و صَحابة مَقالَت كه با بيان و بَنانِ علمي خويش، بر رُقِيِّ معنوي كنگره افزودند تقدير مي‌شود! مناسب است چند نكتة كوتاه در اين پيام تقديم شود: يكم. هر چند هدف خلقت انسان، عبادت او و غرض آفرينش نظام كيهاني، معرفت توحيدي وي است كه اوّلي در سورة «ذاريات» و دومي در سوره «طلاق» مطرح شد؛ ليكن هدف خلقتِ خليفه، خُلق‌آفريني اوست يعني خداوند برخي از افراد انسان را خليفة خود قرار داد تا اينان اولاً مظهر خداوند باشند در آفريدن و ثانياً قلمرو آفرينش آنان ملكوت و باطن بشر است نه مُلك و ظاهر او، گرچه برخي چونان مسيح(عليه السلام) به اين سِمَت نيز عملاً نائل آمده‌اند و ثالثاً ابزار چنين آفرينشِ دروني فقط تعليم كتاب و حكمت است در بخش انديشه و تزكيه نفوس است در بخش انگيزه و رابعاً ره‌آورد چنان تعليم و چنين تزكيه‌اي، همانا تذكية عقل و تضحيه نَفْسِ مُسوّله و اَمّاره است، زيرا خُلق كه مَلكة نفساني است و مالكِ لجام دانش و لگام گرايش است تا نه علم، با شبهه‌افكني، وسيله كژراهه‌روي شود و نه گرايش، با شهوتِ مُشوّه يا غضبِ افروخته، سبب بيراهه رفتن گردد، چنين ملكة مقتدري كه «خُلق» ناميده مي‌شود، مخلوق انساني است كه جامه اِسْتَبرَقِ خلافتِ خدا را در بر دارد تا فيض آفرينش الهي از آستين چنين خليفه‌اي به در آيد و در نهان بشر، خُلق كريم را نهادينه كند و او را حيات طيّب عطا نمايد. دوم. حَصْرِ معرفت‌شناسي در تنگناي حسّ و تجربه، آفتي درمان‌ناپذير در معرفت‌شناسي بوده و سبب اُفتِ بسياري از علوم، از فراز دانش انساني به فرود علم حيواني خواهد بود، چون شناخت حسّي، توان معرفت روح مجرّد انساني را ندارد و از قبول آن سرپيچي كرده، به نكول آن رو مي‌آورد و هويّت انسان را همانند دام، منحصر در اجزاي مادّي مي‌داند كه در تالار تشريح مشاهده مي‌شود و چيزي را كه با چشم مسلّح يا بي‌سلاح ديده نشود انكار مي‌كند و از اين جهت مرز مهمّ و تفاوت عميقِ فنّ شريف طبّ و بيطاري در هم مي‌ريزد، زيرا انسان بر اساس معرفت‌شناسيِ حسّي، فقط حيواني است كه سخن مي‌گويد و همه انديشه‌هاي علمي او نيز صبغة مادّي دارد و با مُردن مي‌پوسد و هيچ مسئوليتي نسبت به عقيده، خُلق، رفتار و گفتار خود، بعد از مرگ ندارد و شخص ظالم همانند گرگ خون‌آشام بعد از مُردن، معدومِ محض خواهد بود و از تنزّل علوم، اِبايي نيست، همان طوري كه از زمين‌گير شدن و تحقير معلوم، ابايي وجود ندارد. كسي كه مبتلا به چنين معرفت‌شناسيِ مداربسته و بي‌رَمَق است ممكن است از معنويّت سخن بگويد ولي آن را با فكر ماديّت اَدا مي‌كند، غافل از آنكه كلام آسماني از متكلّم زميني‌انديش، اثر معنوي نخواهد داشت. بنابراين لازم است در تبيين فنّ مهمّ «اخلاق‌زيستي»، از هبوطِ معرفت‌شناسيِ حسّي و تجربي رهيد و ضمن حفظ آن، به معرفت‌شناسي تجريدي رسيد تا توان طرح اصول و مباني فلسفيِ فنّ مزبور، ميسور گردد و زمينة دريافت صحيحِ رهنمودِ اديان ابراهيمي، به ويژه پايان‌بخش آنها يعني اسلام ناب، فراهم آيد. سوم. روح مجرّد انساني، بدون بدن نخواهد بود؛ مادامي كه در دنياست زندگي طبيعي او با همين بدن تأمين مي‌شود ولي حيات انساني او گذشته از تغذيه، نموّ و توليد كه منطقه مشترك انسان و گياه است و گذشته از برخي عواطف و احساسات و توالدها كه حوزة اشتراكي انسان و حيوان است، با جزم علمي دربارة جهان و موجوداتِ ويژة آن از يك سو و با عزم عملي دربارة كيفيّت تعاملِ درست با خود و با جهان و با ديگران از سوي ديگر، به دست مي‌آيد و رسالت تأمين اين حيات معنويِ فرد و جامعه، با اخلاق است كه اين فنّ وَزين، چندين فنّ عريق را در قلمرو خود دارد كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود: 1ـ طبّ روحاني. رسالتِ اين فنّ متافيزيكي كه عهده‌دار خلافت الهي است، احيايِ بدن برزخي است كه اعضا و جوارح جوانح آن را علم صائب و عملِ صالح تشكيل مي‌دهند نه گوشت و استخوان و پوست و نيز درمان آن همراه با رعايت بهداشت است كه هم تصدّي دفع بيماري و هم تكفّل رفع آن را به عهده دارد. 2ـ معماري روحاني. وظيفة ديگر اين فنّ طبيعي، اِتْقانِ در صنع و تحكيمِ بنيان مرصوصِ بدن برزخي است كه عناصر سازنده آن را صلابت و سلامت خُلْقي (نه خَلْقي) تأمين مي‌نمايد، زيرا پديدة مرگ آن ‌قدر توانفرساست كه اگر بدن برزخي، مُتقَن نباشد، ممكن است همانند بدن مادّي فرو ريزد و زبان از گفتن باز ماند و از عهدة جوابِ پرسش‌گرانِ برزخ برنيايد، هر چند در معاد دوباره انسان با همان بدن دنيايي محشور مي‌شود. 3ـ هنر روحاني. مأموريت سوم اين رشتة جدابافته، زيباسازي اندام و چهره و سفيدروي و روسفيد محشور شدن است. آنچه در دنياست سهم اقليم زندگي است كه هيچ تفاوتي با برخورداري از كرامت تقوا، بين ابيض و اسود نيست: مرد خداشناس كه تقوا طلب كند خواهي سفيد جامه و خواهي سياه باش. اما آنچه در آخرت و بعد از مرگ است، نمودار عدل و ظلم، حق و باطل، صدق و كذب و بالأخره خير و شرّ است. اين هنر آسماني توانمند است، شِعري كه در ديار خَلْق، فسون است و فسانه: چَشم جادو، خال هندو، زلف كافر، رُخ فرنگ اي مسلمان‌زاده خود را كافرستان كرده‌اي در ساحتِ خُلق، حكمت و درايت نمايد، البته اين ميناگري، در عهدة متخلّقي است كه پيوند ناگسستني با آفريدگار خود داشته و سيرت او در بردباري چنين باشد: دردي كه با فسانه شنيدم همي از خَلق از علم به عين آمد و از گوش به آغوش و سريرت و سنّت وي چنان باشد: در عاشقي آنجا كه وِرا پاي، مرا سر در بندگي آنجا كه وِرا حلقه، مرا گوش. اگر هنرمند خليق بتواند گيتي و مينو را با طرحي طريف هماهنگ كند و با اين جمال و جلال در ساهره قيامت جلوه كند، مصداق سرودة حكيم سنايي خواهد شد كه حَيرت سوي چشم آمده كاي چشم، تو منگر غَيرت سوي گوش آمده كاي گوش، تو مَنيوش. چهارم. علم اخلاق داراي مواد، مباني و منابع است. موادّ اخلاقي عبارت از دستورهاي مثبت و منفي به صورت الزامي يا ترجيحي است; مباني اخلاقي عبارت از ضوابط كلّي است كه موادّ اخلاقي به استناد آنها تدوين مي‌شود و منابع اخلاقي عبارت از اصول ثابت و قابل اعتماد و حجّت الله است كه مباني اخلاقي از آنها استنباط مي‌شود. در اسلام كه به صورت اديان ابراهيمي مطرح مي‌شود: "إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ"، تمام عنصرهاي يادشده فراهم است و با وجود آنها مي‌توان فنّ علميِ اخلاق را سامان بخشيد. به عنوان نمونه، جريان عدل و ظلم كه از محوري‌ترين اصول و مباني اخلاقي و نيز حقوقي‌اند، داراي مفهومي روشن‌اند اما حقيقت آنها بسيار مبهم و ناشناخته است، زيرا معناي عدل، قرار دادن هر چيزي در جاي خود و مقابل آن، ظلم، تجاوز از حدّ و تعدّي به حريم غير است. اين مفهوم‌هاي آشكار با مصداقهاي پنهان روبه‌رويند، زيرا جاي اشيا و اشخاص را فقط آفريدگار آنها مي‌داند و كسي كه نه آنها را خَلق كرد و نه شاهد آفرينش آنها بود، هرگز از جاي آنها آگاه نيست و چون موضع چيزي معلوم نشد، حفظ آنجا يا تجاوز به آن و يا از آن مبهم مي‌ماند. در چنين حالتي چگونه مي‌توان قانوني را عدالت و قانون مقابل آن را ظلم دانست؟! هر چند مصداق اين دو عنوان در برخي موارد روشن است، ليكن تنظيم قوانين عمومي دربارة نظام هستي، بدون آگاهي از مرز هر كدام و حدّ هر چيز، ميسور نخواهد بود يعني فنّ قوي و قويم اخلاق در مكتبهاي غير ديني چون فاقد منابع استنباطي‌اند و از فرهنگ، آداب، عادات، رسوم و رسوبات اقليمي يا قومي و نژادي استخراج مي‌شوند نه از برهان مُتقن برخوردار است و نه از كليّت و دوام يعني نه مي‌توان از آن دفاع منطقي و فلسفي كرد و نه همگاني است و نه هميشگي، بلكه مقطعي و نِسبي خواهد بود. آنچه برخي را وادار كرد كه بگويند علم اخلاق برهان‌پذير نيست، همين غفلت از ضرورت منبع (اولاً) و لزوم استنباط مباني اخلاقي از آن منابع (ثانياً) است و چون تكيه‌گاه مباني اخلاقي، مصالح و مفاسد تكويني است و پي‌آمدهاي آن نيز در معاد به صورت برزخ و دوزخ و بهشت، حقايق تكويني‌اند، قابل استدلال عقلي و اقامة برهان منطقي و فلسفي است. پنجم. جهان را خداوند به زيباترين وضع آفريد، به طوري كه بهتر از آن ممكن نبوده است وگرنه يا خدا به آن علم نداشت يا توان آفرينش آن را نداشت و يا نسبت به آن بخل ورزيد; هر سه فرض در تاليِ اين قضية شرطي قياس استثنايي، محال است، پس عالَمي بهتر از اين ممكن نبود، البته در قلمرو مجرّدهاي تامّ كه مصون از حركت و دگرگوني‌اند مطلب ديگري مطرح است. انسان كه خليفة خداست با سه مسئوليت تعريف‌شده روبه‌روست: 1. جهان‌بيني 2. جهان‌باني 3. جهان‌آرايي. مسئوليت اول او به انديشه برمي‌گردد كه عقل نظري عهده‌دار آن است و مسئوليت دوم و سوم وي به انگيزه برمي‌گردد كه عقل عملي متكفّل آن است. فنّ شريف اخلاق، تأثير بسزايي در حفظ نظم طبيعي جهان از يك سو و پرهيز از "إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا" و سهم كاملي در جهان‌آرايي از سوي ديگر دارد تا فقر اقتصادي همانند تهي‌مغزي فرهنگي، رخت بربندد و تخت توانگريِ نِسبي و خردمندي، بختِ خُفته ملّتهاي ضعيف را بيدار نمايد. آنچه هم‌اكنون در جهان كنوني به ويژه خاورميانه مي‌گذرد، خونريزي، غارت و ويرانگري است كه تنها راه علاج آن، فهمِ صحيحِ اخلاق و ايمان به آن و عمل صالح مطابق آن است. چنين فضيلت خُلقي همان طوري كه بدون مرز و منزّه از قيد زمان و بند زمين و رَهن زبان است، مُبرّاي از گزند خودبيني و هوامحوري است، زيرا تنها چيزي كه مشترك بين خاوري و باختري است، فطرت توحيدي است كه نه شرقي است و نه غربي و صيانت اين هديه خدا فقط در دين الهي است كه گاهي به صورت لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ از حضرت خليلعليه السلام و زماني به آواي رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي از حضرت كليم(ع) و دوره‌اي به آهنگ "إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِي الْكِتَابَ" از حضرت مسيح(عليه السلام) و سرانجام به صورت كامل و تام و مرضيّ خدا به طنين "لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ" از حضرت حبيب(ص) تبلور مي‌يابد. در پايان اين پيام، چون در سي و دومين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ملّت بزرگ ايرانِ مسلمان، به رهبري بنيان‌گذار جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني(قدس سره) قرار داريم، تهنيت اين ايام خجسته را با تقدير مجدّد از همه انديشوران، به ويژه برگزاركنندگان ارجمند اين كنگرة وزين، تقديم مي‌داريم و توفيق جامعه بشري براي نِيل به اصول يادشده و رسيدن به اخلاق‌زيستي را از خداوندِ جهان‌آفرين درخواست مي‌نماييم!». انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha