به گزارش ایسنا، "سمیه مروتی" کارشناس مسائل افغانستان در یادداشتی نوشته است: امضای این توافقنامه پایان ماجرای منازعه و جنگ در افغانستان نیست و سؤالات بسیاری را با خود به همراه داشته است. اینکه پس از چندین دور مذاکرات فشرده و ناسرانجامی تمامی آنها چه اتفاقی در پس پرده رخ داده که دو طرف حاضر به امضای آن شدند؟ خلیلزاد چه وعدههایی به طالبان داده است و آیا میتوان پذیرفت آمریکا و طالبان از ظرفیتهای بازیگران داخلی و خارجی افغانستان (از همه مهمتر دولت مرکزی) در برهم زدن آن بیاطلاعاند؟ آیا امضای این توافقنامه در هنگامه کرونا از روی عمد بوده است؟ واکنش دولت افغانستان به این توافقنامه چیست و درنهایت اصرار آمریکا به امضای آن با علم به سست بودن این توافقنامه از برای چیست؟ اینها تنها بخشی از سؤالاتی است که تحلیلگران و استراتژیستهای حوزه افغانستان درباره تحولات کنونی مطرح میکنند؛ و نقطه مشترک تمامی تحلیلهای ارائهشده یک علامت سؤال بزرگ است. ابهامات این توافقنامه ناشی از گنگ بودن مفاد اعلامی آن نیست بلکه همه بر این باورند آنچه اعلامنشده بخش مهم ماجرا را به خود اختصاص داده است. همانگونه که تحولات روزهای اخیر نشان داده، حجم درگیریها در افغانستان نسبت به روزهای پیش از امضای توافقنامه فوریه 2020 بیشتر شده است؛ که همین موضوع را میتوان یکی از نشانههای سست بودن پایههای این توافقنامه خواند.
آنچه از آن بهعنوان بهترین گزینه برای بازگشت صلح و ثبات به افغانستان از آن یاد میشود، تنها گام نخست برای دستیابی به صلح پایدار در این کشور خواهد بود و به این منظور چالشهای بسیاری پیشروی آمریکا در افغانستان قرار دارد. میان توقف منازعه و آتشبس با صلح پایدار که در ادامه آن توسعه و رفاه میآید، تفاوت بسیار وجود دارد که گاها دیده میشود در بسیاری از تحلیلها ایندو را برابر باهم فهم و به کار میبرند. برای مثال، یکی از مهمترین چالشها چگونگی مذاکره و توافق میان دولت مرکزی در افغانستان و گروههای بنیادگرای اسلامی در آینده خواهد بود؛ که عدم تحقق آن گمانههای چندان خوشایندی را پیشروی افغانستان قرار نمیدهد.
درواقع، امضای توافقنامه صلح میان آمریکا و طالبان رعشه بر اندام نحیف جامعه مدنی افغانستان که هنوز آلام سالها جنگ و آوارگی را باخود به همراه دارند، انداخته است. هراس مردم از جنگ داخلی و تولد بازیگران افراطی و یا گروههای تندروی سیاسی جدید بسیار بالاست. مردم افغانستان تحولات پس از جنگ داخلی که منجر به ظهور طالبان در دهه 1990 میلادی شد را از یاد نبردهاند و درشرایطی که عبدالله عبدالله و اشرف غنی هریک خود را رئیس دولت قانونی افغانستان میدانند و بسیاری از بازیگران داخلی را همراه خویش، مجبور به سکوت و یا اعتراض کردهاند، نمیتوان انتظار دولتی قوی و یکدست برای مذاکره و اعاده حق دولت مرکزی در روند مذاکرات داشت. بسیاری از تحلیلگران پا را فراتر میگذارند و براین باورند که شکننده بودن دولت در کابل یکی از دلایل تعجیل در مذاکرات آمریکا و طالبان بوده است؛ چراکه تازمانی که بازیگران درگیر یارگیری و جنگ قدرت داخلیاند، توانِ ایستادگی و پیگیری منافع ملی افغانستان را در لوای مذاکرات نخواهند داشت.
باتوجه به نارضایتی دولت مرکزی و بازیگران سیاسی و قومی از روند مذاکرات صلح میان ایالاتمتحده و طالبان چگونه میتوان انتظار داشت حاضر به پذیرش مفاد این مذاکره باشند و از سوی دیگر چگونه میتوان پذیرفت ایالاتمتحده واقف به این مسئله نباشد و بیاطلاع از شرایط داخلی افغانستان انجام این مذاکرات را بهعنوان یکی از مفاد اصلی توافقنامه صلح گنجانده باشد؟ پاسخهای متعددی میتوان به این سؤال داد که مهمترین آن ابزارهای آمریکا برای اعمال فشار بر دولت مرکزی در افغانستان است. دراین راستا، میتوان به ارقام میلیاردی اشاره کرد که در قالب کمکهای مالی شرکای بینالمللی ارائه میگردد که این رقم تأمینکننده 75 درصد از بودجه عمومی دولت افغانستان است.
درحالحاضر، دولت قانونی در افغانستان که برآمده از انتخابات 2019 ریاست جمهوری این کشور است در شکنندهترین حالت خود در قیاس با دورههای پیش از آن قرار دارد. درحالیکه کارشناسان طالبان را در قویترین حالت به نسبت هجده سال گذشته میدانند. ازاینرو، نمیتوان انتظار داشت دولت افغانستان بهعنوان یک مذاکرهکننده قدرتمند که حمایت تمام بازیگران قومی و مذهبی در این کشور را برعهده دارد، در مذاکرات حاضر شود. بسیاری ضعف دولت مرکزی را یکی از دلایل تمایل طالبان به امضای توافقنامه و مذاکره با بازیگران داخلی افغانستان دانستهاند. دولت ضعیف یارای ایستادگی مقابل طالبان را نخواهد داشت و چنددستگی در کابل مهمترین برگ برنده طالبان در مذاکرات احتمالی بینالافغانی خواهد بود. این درحالی است که طالبان با پشتوانه دلارهای مخدری و بیش از 60 هزار نیروی خود، کنترل بسیاری از شهرهای افغانستان را برعهده دارد و درماههای اخیر نیز حملات جدی به کابل و پایگاههای امنیتی در افغانستان داشته است.
در سالهای اخیر، بهویژه در سال 2019 تمامی بازیگران «مذاکرات بینالافغانی» را تنها راه موجود برای نیل افغانستان به صلح پایدار معرفی کردند؛ اما آشنایان به تحولات افغانستان در پنج دهه گذشته بهخوبی میدانند که مسئله صلح و ثبات در این کشور با «مذاکره» صرف به سرانجام نخواهد رسید. بهطورقطع، راه رسیدن به ثبات از مسیر مذاکره عبور خواهد کرد اما تعدد بازیگران داخلی و خارجی در کنار تفاوت و گاها تضاد منافع این بازیگران تحقق توافق واقعی و عینی را امکانپذیر نمیسازد. مروری ساده بر تاریخ تحولات افغانستان در دهههای گذشته گواه این مدعاست؛ که بازیگران در مذاکرات شرکت کرده و دست دوستی فشردهاند و در سپیدهدم بعد از آن و در نهان بازی دیگری را برای افزایش هزینههای بازیگر مقابل به کار بستهاند.
روند صلح و موفقیت آن از سوی تمامی گروههای افغان بهعنوان تنها امکان پیشروی افغانستان برای نیل به صلح معرفی میشود. موضوعاتی نظیر: تقسیم قدرت، خلع سلاح، حقوق زنان، تعیین آینده نهادهای قانونی و دمکراتیک و قانون اساسی از مهمترین مسائلی است که باید در این مسیر بدان پرداخته شود. موفقیت مذاکرات وابسته به وجود توافق اولیه روی محورهای اصلی است. خروج نیروهای خارجی یکی از مهمترین و اصلیترین محورهای تمامی مذاکرات و مباحث سیاسی در این کشور است. ورای تمامی تحلیلها درباب چالشهای پیشروی بازیگران برای موفقیت و عدم موفقیت این مذاکرات، محور ذکرشده یعنی حضور و یا عدم حضور نیروهای خارجی شکافی بزرگ میان بسیاری از بازیگران ایجاد کرده است که نشستن آنها پشت میز مذاکرات تا حصول نتیجه را با ابهام جدی روبرو میسازد. خروج نیروهای خارجی که تأمینکننده امنیت در افغانستان هستند بهمنزله ایجاد خلأ امنیتی و نظامی در کشوری است که نیروهای نظامی و امنیتی آن درحال آموزش و سامان هستند و توان پذیرش این مسئولیت را ندارد. بهطور قطع، این سؤال مطرح خواهد شد که چه کسی این مسئولیت را برعهده خواهد گرفت؟ بازیگران داخلی، بازیگران نیابتی و یا بازیگران خارجی. تحقق هریک از این سه گزینه افغانستان را در مسیری متفاوت قرار خواهد داد که قطعاً معترضانی نیز در این مسیر شکل خواهند گرفت که عبور سالم و امن افغانستان از مسیر فوق را با دشواری همراه خواهند ساخت.
پرکردن خلأ امنیتی در افغانستان در غیاب نیروهای خارجی برای کشورهای منطقه وبهخصوص همسایگان افغانستان نیز بسیار حایز اهمیت است. چراکه درصورت تحقق احتمالی توافق اولیه میان بازیگران، قدرتمندترین نیروی داخلی افغانستانی که بااتکا به داشتههایش توقعِ مدیریت نیروهای نظامی و در ادامه تولید و استقرارامنیت در افغانستان را دارد، طالبان خواهد بود. قدرتگیری طالبان درعین اینکه چالش جدی برای بسیاری از کشورهاست از منظر توازن قدرت بازیگران منطقهای و گسترش عمق استراتژیک پاکستان زنگ خطر جدی را برایشان به صدا در خواهد آورد، که درحالحاضر نیز زمزمههایی از احتمال تحقق این گمانه و هراس از آن شنیده میشود. از سوی دیگر، یک اشتباه در بررسی تحولات افغانستان در میان بسیاری از تحلیلهای داخلی و خارجی دیده میشود و آن این است که طالبان را تنها گروه تروریستی در افغانستان به شمار میبرند که در ردِ آن میتوان به آخرین گزارش "سیگار" اشاره کرد که در آن آمده است به جز طالبان بیست گروه تروریستی دیگر در افغانستان مشغول فعالیت هستند؛ پس نمیتوان انتظار داشت توافقی که با بخشی از بدنه طالبان –نه تمام آن- به امضا رسیده از سوی تمامی این گروهها به رسمیت شناخته شود.
توافقنامه صلح آمریکا و طالبان (فوریه 2020)
پس از 9 دور مذاکره درنهایت آمریکا و طالبان در فوریه 2020 توافقنامه صلح را به امضا رساندند. محورهای اصلی این توافقنامه عبارت بودند از: 1. آتشبس 2. عقبنشینی نیروهای خارجی 3. مذاکره دولت افغانستان و طالبان و 4. تضمین امنیتی. گفتنی است، در چارچوب مذاکرات ایالاتمتحده اعلام کرد که در مدت 135 روز نیروهای خود را از 12 هزار نیرو به 8600 خواهد رساند و درصورتیکه طی این مدت طالبان به تعهدات خود عمل نماید ظرف مدت 14 ماه نیروهای خارجی افغانستان را ترک خواهند کرد. این درحالی است که تمامی کارشناسان براین باورند خروج نیروهای خارجی از افغانستان این کشور و مرزهای کشورهای همسایه افغانستان را ناامن خواهد کرد و درگام نخست هزینههای امنیتی منطقه و سپس اروپا و ایالاتمتحده را بهشدت افزایش خواهد داد.
نمیتوان پذیرفت که ایالاتمتحده نسبت به پیامدهای غیبت نماینده دولت مرکزی افغانستان در مذاکرات صلح با طالبان آگاه نباشد؛ چرایی اصرار واشینگتن بر ادامه مذاکرات بدون حضور دولت افغانستان برای دولت مرکزی افغانستان، بازیگران داخلی و خارجی (بهخصوص کشورهای همسایه) بسیار تأملبرانگیز بوده است و بسیاری از متخصصان با ارائه سناریوهای متعدد سعی در ترسیم تصویری بهتر از آنچه درحال وقوع است، داشتهاند؛ اما پیگیری روندها گواه از آن دارد که خطی از بدبینی در سطوح مختلف نسبت به رویکرد جدید آمریکا در قبال افغانستان حتی در میان متحدان اروپایی آمریکا به وجود آمده است.
در بخشی از توافقات دو طرف، آن را گام نخست از نیل به صلح پایدار در افغانستان دانسته و مذاکره طالبان با دولت مرکزی در افغانستان را گام بعدی در این راستا معرفی کردند. طالبان پیشتر دولت افغانستان را ملعبه دست آمریکا (عروسک آمریکایی) خوانده بود و بهگونهای مشروعیت این دولت را زیر سؤال برده و آن را نماینده قانونی مردم افغانستان نمیداند؛ ازاینرو، مذاکره با آن محلی از اعراب نخواهد داشت؛ اما طالبان تحت لوای مذاکرات صورت گرفته در فوریه 2020 مذاکره با دولت افغانستان برای حصول نتیجه را بهعنوان یک اصل اساسی از این توافقنامه پذیرفت. چرایی این پذیرش سناریوهای متفاوتی را پیشرویمان قرار میدهد: 1. تضاد در لایههای رهبری طالبان قدرت گرفته و گروه مذاکرهکننده درصدد ایجاد فضای جدید بازی هستند؛ 2. دولت کنونی افغانستان بسیار شکننده است و بهعنوان نماینده تمامی گروههای داخلی افغانستان نمیتواند مقابل طالبان حاضر شود؛ 3. چنددستگی موجود در کابل امکان بازیسازی طالبان و مذاکره مستقیم با سران قومی و بزرگان مذهبی در افغانستان را در غیاب یک دولت قدرتمند به طالبان میدهد که این امر در ادامه چنددستگی و انشقاق را میان این گروهها با هم و با دولت مرکزی افزایش خواهد داد؛ 4. شرایط داخلی آمریکا و تعجیل ایالاتمتحده برای سامانبخشی به راهبردهای منطقهای خود در خاورمیانه و جنوب آسیا، امکان امتیازگیری طالبان از واشینگتن را بیشتر کرده است.
برای درک بهتر نگاه طالبانی به موضوع میتوان به مقالهای که سراجالدین حقانی، فرمانده عملیاتی شبکه حقانی و معاون گروه طالبان در روزنامه نیویورکتایمز منتشر کرده، اشاره کرد. این نخستین مقاله یکی از حلقههای رهبری طالبان در یکی از مهمترین روزنامه غربی است. سراجالدین در این مقاله بهنوعی به دغدغههای اصلی تحلیلگران پاسخ داده است: 1. پس از امضای توافقنامه صلح با آمریکا، حال بزرگترین چالش پیشروی آنان رسیدن به توافقی جامع با دیگر گروههای افغان است؛ و طالبان متعهد شدهاند با «دیگر گروههای افغان» براساس احترام واقعی، مشورت و همراستا باهم برای ایجاد یک نظام سیاسی «جدید» توافق نمایند بهگونهای که تمامی افغانها این نظام سیاسی را بازتاب منافع خود ببینند و هیچکس احساس نکند از دایره بیرون افتاده است؛ 2. طالبان به نگرانیهای گروههای داخلی در افغانستان و دیگر بازیگران خارجی واقف است و اکنون نمیتوان نسبت به آنچه در آینده پیش خواهد آمد پاسخی قطعی داد چراکه همه چیز وابسته به خروجی مذاکرات بینالافغانی است؛ 3. انتظار میرود مذاکرات برای اولین بار و بدون نفوذ «بازیگران خارجی» به انجام رسد؛ 4. طالبان واقف به نگرانیها و دغدغههای بازیگران داخلی و خارجی است. بازیگران داخلی مذاکراتِ برابر، بدون پیششرط و نفوذ بازیگران خارجی را طلب میکنند؛ و بازیگران خارجی تعهد میخواهند که از خاک افغانستان علیه امنیت و منافع دیگر بازیگران منطقهای و جهانی استفاده نشود؛ 5. طالبان آمادگی آن را دارد تا پس از خروج نیروهای خارجی از افغانستان با همراهی جامعه بینالمللی برای تأمین صلح و ثبات پایدار و در ادامه آن بازسازی افغانستان تلاش نماید؛ 6. طالبان آماده است تمامی توافقات صورت گرفته با آمریکا را به انجام رساند اما راه بسیاری تا ایجاد «اعتماد» میان دو طرف باقی است.
نکته قابلتأمل درباره یادداشت سراجالدین آنکه وی و دیگر اعضای این گروه با تمرکز بر واژه مذاکرات بینالافغانی و دیگر گروههای افغان از واژه مذاکره با دولت افغانستان استفاده نمیکنند. گفتنی است، شبکه حقانی ازمنظر عملیاتی از گروه طالبان جدا است و به باور نهادهای امنیتی مسئولیت تعداد بالایی از عملیات انتحاری خونین در سالهای اخیر در کابل با این گروه است. نام وی در فهرست ویژه وزارت امورخارجه آمریکا و سازمان ملل قرار دارد و ایالاتمتحده بارها اعلام کرده به هر اطلاعاتی که منجر به دستگیری وی گردد، ده میلیون دلار پاداش خواهد داد.
انتهای پیام


نظرات