• سه‌شنبه / ۲۳ اسفند ۱۳۸۴ / ۱۳:۱۱
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8412-14916
  • منبع : نمایندگی خوزستان

محمد بهارلو: نويسندگي‌ مسيري‌ است‌ كه‌ هرگز به‌ پايان‌ نمي‌رسد؛ زيرا مقصدي‌ ندارد خواننده‌ پس‌ از مطالعه‌ي داستان،‌ بايد احساس‌ كند كه‌ خود را بهتر شناخته

محمد بهارلو: 
نويسندگي‌ مسيري‌ است‌ كه‌ هرگز به‌ پايان‌ نمي‌رسد؛ زيرا مقصدي‌ ندارد 
خواننده‌ پس‌ از مطالعه‌ي داستان،‌ بايد احساس‌ كند كه‌ خود را بهتر شناخته
ماركس‌ در كتاب‌ هجدهم‌ برومر، كه‌ يكي‌ از روشن‌فكرانه‌ترين‌ آثارِ اوست‌ و از حيث‌ سبك‌پردازي‌ داراي عبارت‌هاي‌ درخشان‌ و خيره‌كننده‌اي‌ است‌، كلام‌ِ معروفي‌ دارد؛ با‌ اين‌ مضمون‌ كه‌ بازنويسي‌ تاريخ‌ باز هم‌ مي‌تواند بازنويسي‌ شود. محمد بهارلو ـ داستان‌نويس و منتقد ـ در اينباره به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خوزستان توضيح داد: اين‌ كلام‌ درباره آثارِ داستاني‌ نيز كاملا مصداق‌ دارد؛ قطع ‌نظر از اين‌ كه‌ اثر داستاني‌ ريخته قلم‌ يك‌ نويسنده حرفه‌يي‌ باشد يا اثرِ دست‌ نويسنده‌اي‌ نوآموز و تجربي‌. وي با بيان اين نكته كه ميل‌ نوشتن‌ در همه‌ هست‌، يا مي‌تواند باشد، در ادامه افزود: درواقع‌ نوشتن‌ نوع تغييرشكل‌يافته‌اي‌ است‌ از سخن‌ گفتن‌ و انديشيدن‌ مضاعف‌، و باز كردن‌ درون خود و بيان‌ كردن‌ حساسيتي‌ كه‌ در ما نسبت‌ به‌ پيرامون‌مان‌ وجود دارد. هدف‌ خواندن درگير شدن‌ با متن‌ است‌، و نوشتن درگير شدن‌ با موضوعي‌ است‌ كه‌ مايه اشتغال ‌خاطر ماست‌، و ما نياز يا اجبار به‌ گفتن‌، درواقع‌ نوشتن‌، آن ‌داريم‌. نويسنده ” بانوي ليل “ همچنين خاطرنشان كرد: توضيح‌ دقيق‌ اين‌ روند كه‌ يك‌ داستان‌ از كجا شروع‌ و به‌ كجا ختم‌ مي‌شود، تقريبا ناممكن‌ است‌. داستان‌ مثل‌ سبك‌ ـ دريافت‌ و برداشت‌ ما از زبان‌ عمومي‌ ـ است‌ كه‌ يك‌ پديده‌ يا واكنش‌ فردي‌ است‌. نمي‌توان‌، و نبايد، براي‌ داستان‌ مشخصات‌ دقيق‌ و ضوابط‌ معين‌ قايل‌ شد. نويسندگي‌ را بايد در نوشتن‌ جست‌وجو كرد؛ زيرا خود امرِ نوشتن‌ الهام‌بخش‌ است‌. نويسنده‌ در ضمن نوشتن‌ به‌ احساسات‌ و عواطف‌ و نتايجي‌ مي‌رسد كه‌ محصول خود نوشتن‌ يا در امتداد نوشتن‌ است‌. از اين‌ رو داستان‌ را بايد نوشت‌، و وانويسي‌ كرد؛ آن‌قدر كه‌ ديگر نتوانيم‌ آن‌ را از نو بنويسيم‌، و حتي‌ به‌ آن‌ بينديشيم‌. اين‌ تعبير كه‌ نويسنده‌ مي‌نويسد تا فراموش‌ كند دقيقا به‌ همين‌ معني‌ است‌. البته‌ منظور از فراموشي‌، مطلقا، از ياد بردن‌ آن‌چه‌ مي‌نويسيم‌ ـ پاك‌ شدن‌ داستان‌ از لوح‌ ضمير نويسنده‌ ـ نيست‌، بلكه‌ رها شدن‌ از آن‌ و نينديشيدن‌ به‌ آن‌ است‌. وقتي‌ نويسنده‌ داستاني‌ را واقعا بنويسد درواقع‌ خود را از دغدغه‌ و درگير شدن‌ با آن‌چه‌ نوشته‌ آزاد كرده‌ است‌. بهارلو با يادآوري اين مطلب كه‌ آن‌چه‌ براي‌ يك‌ نويسنده‌ اهميت‌ دارد، ميل معطوف‌ به‌ گفتن‌ ـ نوشتن‌ ـ داستان‌ است‌؛ داستاني‌ كه ‌هيچ‌وقت‌ تمام‌ نمي‌شود، تصريح كرد: درحقيقت‌ هيچ‌ داستاني‌ تمام‌ نمي‌شود، به‌ پايان‌ نمي‌رسد، چون‌ چيزي‌ به‌نام‌ پايان‌ وجود ندارد. پايان‌ يك‌ تصميم‌ قراردادي‌ و مصنوعي‌ است‌، و اگر بخواهيم‌ داستاني‌ را ادامه‌ بدهيم‌ سرانجام‌ به‌ مرگ‌ خواهيم‌ رسيد. به‌ عبارت ديگر هر داستاني‌ هميشه‌ ناتمام‌ مي‌ماند، و همواره‌ اين‌ امكان‌ وجود دارد كه‌ بتوان‌ داستان‌ را ادامه‌ داد. اغلب نويسندگان‌ وقتي‌ داستاني‌ را تمام‌ مي‌كنند، يا درواقع‌ آن‌ را رها مي‌سازند، با نوشتن‌ داستان‌ ديگري‌ آن‌ را دنبال‌ مي‌كنند. ميل‌ معطوف‌ به‌ گفتن‌ ـ نوشتن‌ ـ به‌ همين‌ معنا است‌؛ زيرا هيچ‌گاه‌ اين‌ ميل‌ در نويسنده‌ از بين‌ نمي‌رود. او در همين زمينه افزود: ما از يك‌ داستان‌ به‌ داستان‌ ديگر مي‌رويم‌ تا تصويرِ ديگري‌ از ” احساس‌ زندگي‌ “ ـ آن‌گونه‌ كه‌ مي‌فهميم‌ ـ به‌دست‌ دهيم‌. هر داستاني‌ كه‌ نوشته‌ مي‌شود، به‌ عنوان‌ يك‌ تجربه‌ ادبي‌، ما را وامي‌دارد كه‌ به ‌سراغ‌ داستان ديگري‌، تجربه ديگري‌، برويم‌. ما هرگز نمي‌توانيم‌ به‌ ساختاري‌ دست‌ پيدا كنيم‌ كه‌ مفهوم‌، يا مايه‌ و موضوع مورد نظر ما، را به ‌طور قطع‌ بيان‌ كند؛ همان‌طور كه‌ هيچ‌گاه‌ نمي‌توانيم‌ واژگاني‌ بيابيم‌ كه‌ معنايي‌ را به‌ طورِ كامل‌ القا كند. نويسندگي‌ مسيري‌ است‌ كه‌ هرگز به‌ پايان‌ نمي‌رسد، زيرا هيچ‌ مقصدي‌ ندارد. خالق ” شهرزاد قصه بگو “ با بيان اين مطلب كه هر داستاني‌ اصولا در زمان‌ نوشتن‌ موجوديت‌ پيدا مي‌كند، تاكيد كرد: البته‌ اگر نوشتن‌ را يك‌ روند آرام‌ و بطئي‌ بدانيم‌، همواره‌ رسيدن‌ به‌ شكل مطلوب‌ داستان‌ با تعداد دفعاتي‌ كه‌ داستان‌ وانويسي‌ مي‌شود، يا درواقع‌ با مقدار زماني‌ كه‌ براي آفرينش‌ داستان‌ صرف مي‌شود، رابطه‌اي‌ مستقيم‌ دارد؛ اگرچه‌ ممكن‌ است‌ وانويسي‌ به‌ نقيض‌ اثر پيشيني‌ (روايت‌ نخست داستان‌) بينجامد. اين داستان‌نويس معتقد است: داستان‌ نوعي‌ سفر به‌ درون‌ است‌، به‌ درون خودمان‌، به‌ درون‌ آدم‌هاي‌ پيرامون‌مان‌ و طبيعت‌ و اشيايي‌ كه‌ ما را احاطه‌ كرده‌اند. طبعا خود امر نوشتن‌، صرف‌ تمايل‌ ما به‌ نوشتن‌، همواره‌ متضمن‌ ادبيات‌ نيست‌، و نتيجه ادبي‌ به‌بار نمي‌آورد. نويسنده‌ نسبت‌ به‌ موقعيتي‌ كه‌ در داستانش‌ مي‌آفريند بايد كاملا آگاه‌ باشد؛ اجزاي‌ صحنه‌، آدم‌ها و كلمات‌ و لحن‌ آن‌ها، و پيش‌ از همه‌ مايه‌ و موضوع‌ نوشته‌اش‌، را به‌ درستي‌ بشناسد. بهارلو خاطرنشان كرد: بايد درباره چيزي‌ بنويسيم‌ كه‌ مي‌شناسيم‌، و حتي‌المقدور تجربه‌ها را از دست‌ اول‌ نقل‌ كنيم‌. براي‌ نوشتن يك‌ داستان‌، ولو ساده‌ترين‌ داستان‌ها، نويسنده‌ از مطالعه‌ و تحقيق‌ در پيرامون‌ موضوع‌ِ داستان‌ بي‌نياز نيست‌. معمولاً، حتي‌ براي‌ نويسنده‌ حرفه‌اي‌، طول‌ زمان تحقيق‌ از زمان نگارش‌ داستان‌ بيش‌تر است‌؛ زيرا تحقيق‌ تمام‌شدني‌ نيست‌. او همچنين تصريح كرد: زماني‌ قادر خواهيم‌ بود ” احساس‌ زندگي‌ “ را، آن‌گونه‌ كه‌ مي‌فهميم‌، به‌ خواننده‌ داستان‌مان‌ منتقل‌ كنيم‌، كه‌ خودمان‌ عميقا آن‌ احساس‌ را تجربه‌ كرده‌ باشيم‌. ما در مقام‌ راوي‌، نويسنده داستان‌، بايد بتوانيم‌ خواننده‌ را در تجربه روايت‌ شريك‌ كنيم‌. از راه‌هاي‌ پيش‌پاافتاده‌ و مستعمل‌ و تصنعي‌ نمي‌توانيم‌ خواننده‌ را به‌ دنبال‌ كردن‌ روايت‌ برانگيزيم‌. طبعا خواننده‌ پيشاپيش‌ به‌ راوي‌ اعتماد نمي‌كند، مگر اين‌كه‌ خود روايت‌، به‌تدريج‌، اعتماد او را جلب‌ كند. هر رابطه‌اي‌، از جمله‌ رابطه خواننده‌ با متن‌ (نويسنده‌)، مستلزم‌ اعتماد است‌. اما آن‌چه‌ اهميت‌ دارد حاصل‌ اين‌ اعتماد است‌. خواننده‌ پس‌ از مطالعه‌ داستان‌ بايد احساس‌ كند كه‌ خود را، يا ديگران‌ را، بهتر شناخته‌ است‌. انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha