ایرج پارسینژاد در نشست «سیری در نقد ادبی ایران» گفت، بنیانگذار داستان کوتاهنویسی در ایران صادق هدایت بوده است؛ نه محمدعلی جمالزاده.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در ابتدای این نشست که عصر یکشنبه، 24 دیماه، در نشر فرزان روز و با حضور افرادی همچون محمود دولتآبادی، بهاءالدین خرمشاهی، داریوش شایگان، هوشنگ رهنما، کامران فانی و علی دهباشی برگزار شد، تورج اتحادیه با ارائه گزارش کوتاهی از فعالیتهای نشر فرزان روز گفت: آقایان خرمشاهی، فانی و همایونپور ۱۸ سال پیش نشر فرزان روز را تأسیس کردند و از آن زمان تا امروز این نشر به صورت مداوم و بیوقفه به کار خود ادامه داده است.
او همچنین گفت: این روزها کسی نیست که از قیمت کاغذ بیاطلاع باشد. نتیجه این بیکاغذی، بحران در انتشار کتاب است، اما ما امیدواریم که بتوانیم ادامه بدهیم. هرچند آنچه امروز منتشر میکنیم، همه توان ما نیست.
اتحادیه سپس اظهار کرد: از وجوه تمایز نشر فرزان، نداشتن چشمداشت مالی هیأتمدیره برجسته آن است که پایهگذار این نشستهای فرهنگی هم هستند. ما پیش از این، به استثنای سه سال گذشته، سالیانه شش تا هفت نشست داشتیم و حالا پس از این دوره فترت، این جلسات دوباره از سر گرفته شدهاند. در مهرماه، آبانماه و آذرماه نشستهایی برگزار کردیم و امروز نیز دکتر پارسینژاد درباره نقد ادبی در ایران سخن میگویند و متن سخنرانی ایشان در مجله «بخارا» چاپ خواهد شد.
او سپس اداره نشست را به علی دهباشی سپرد.
در ادامه، علی دهباشی با معرفی ایرج پارسینژاد و اشارهای به زندگی علمی او، گفت: از ایشان تا به حال کتابهای «روشنگران ایرانی و نقد ادبی»، «علی دشتی و نقد ادبی»، «دکتر خانلری و نقد ادبی»، «نیما یوشیج و نقد ادبی»، «فاطمه سیاح و نقد ادبی» و مقالههای بسیاری به فارسی و انگلیسی در حوزه ادبیات، ادبیات تطبیقی و نقد ادبی منتشر شده است. کتابهای دیگری هم با عنوانهای «زرینکوب و نقد ادبی» و «شفیعی کدکنی و نقد ادبی» از ایشان در دست چاپ است.
سپس ایرج پارسینژاد - پژوهشگر ادبی - در سخنانی با عنوان «سیری در نقد ادبی ایران»، گفت: از حضور دوستانی که در این هوای مسموم و سرد زحمت کشیدهاند و تشریف آوردهاند، تشکر میکنم.
او در ادامه با اشاره به چند چهره مطرح در تاریخ تجدد ایران مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان تبریزی و میرزاملکم خان، به تشریح تاریخ تجدد در ایران پرداخت و درباره شخصیت میرزاملکم خان، گفت: میرزاملکم خان، فردی جاهطلب، حقهباز و سودجو بود، اما وجه دیگر شخصیتش باهوش بودن اوست و وجه دیگر، داشتن یک نثر فارسی درست است.
پارسینژاد همچنین اضافه کرد: میرزا ملکم خان میفهمد که نثر ما مریض است. او به سبب آشنایی با زبانهای فرانسه و انگلیسی، برای اولینبار میفهمد که باید زبان را در ترازوی عقل سنجید و کلام را به حداقلترین شکل ممکن گفت. میرزاملکم خان به فرنگی فکر میکرده و به فارسی مینوشته است. کسانی که زبان فرنگی میدانند، از زبان فارسی هم درست استفاده میکنند. دلیل این موضوع هم این است که زبان فارسی برای مهملات و مترادفات و یاوهگویی مجال فراهم میکند، اما در زبانهای فرنگی، عرصه برای درازگویی مهیا نیست.
او سپس با اشاره به فعالیتهای سیدجمال الدین اسدآبادی و میرزا عبدالرحیم طالبوف، گفت: «کتاب احمد» یا همان «سفینه طالبی» نوشته طالبوف، اثر بسیار مهمی است. این کتاب اولین اثری است که زبان علمی را در ایران مطرح میکند.
پارسینژاد در ادامه با اشاره به زینالعابدین مراغهای درباره «سیاحتنامه ابراهیم بیگ» این نویسنده، گفت: این کتاب هرچند رمان نیست، اما از نظر ادبی، اثر بسیار مهمی است.
او همچنین با تشریح نقش میرزاحبیب اصفهانی، مترجم «حاجی بابای اصفهانی» و میرزا یوسف خان مستشارالدوله، نویسنده «رساله دو کلمه»، گفت: ادبیات پنج دهه نخست قرن 19 را باید «ادبیات تقلید» بنامیم، چون وقتی فکر نباشد، ادبیات به تکرار و یاوهگویی میافتد. صدای مردم را در ادبیات این دوره نمیتوان شنید. نثر نیز در این دوره متصنع است. در عین حال نمونههای خوبی هم هست؛ مثلا ناصرالدینشاه نثر سادهای داشته است. همینطور «منشآت» قائممقام و گزارشهای سیاسی میرزاملکم خان نسبت به زمانه خود نثر درستی داشتهاند.
پارسینژاد در ادامه یادآوری کرد: کسانی مثل فتحعلیزاده، آخوندزاده و مراغهای زبان گستاخ و بیپردهای داشتهاند و گاه در نوشته هایشان کلمات زشتی به کار میبردهاند. دلیلش هم این بوده است که آنها از ناراستیهای موجود به جوش میآمدند.
او افزود: زبان نسل بعد از آنها، یعنی کسانی مثل علیاکبرخان دهخدا، سیداشرفالدین حسینی، عارف قزوینی و میرزاده عشقی زبان مردم کوچه و بازار بوده است، اما ملکالشعرای بهار بهعنوان یک شاعر سبک خراسانی که کلامی فاخر داشت، شعر کسی مثل سیداشرفالدین حسینی را قبول نداشت.
این پژوهشگر همچنین تاکید کرد: شعر ملکالشعرای بهار آنجا که حرف تازهای میزند که درد دل مردم است، زیباست. اما وقتی چنین افرادی به تکرار و تصنع گرایش پیدا کردند، حرفشان مورد پسند روشنفکرانی مثل تقی رفعت، شمس کسمایی و جعفر خامنهای واقع نشد. ناگفته نماند که معاصران اینها را خیلی برکشیدهاند. اینها که اولینبار به وسیله یحیی آرینپور در مجله «آزادیستان» مطرح میشوند، جوانهای کمسوادی بودند که فارسی بسیار بدی داشتند و شعرهای مزخرفی نوشتهاند، اما آنها را به عنوان پیشاهنگان شعر مدرن ایران معرفی کردهاند، حتات یک عده آنچنان اینها را برکشیدهاند که آنها را قبل از نیما پیشرو شعر نو ایران میدانند. در حالیکه شعر مدرن ایران از شخص شخیص نیما یوشیج سرچشمه گرفته است.
او در ادامه یادآوری کرد: نیما یوشیج به شعر منثور معتقد نبوده است. او به وزن معتقد بوده و وزن را به عنوان جامهای بر قامت شعر لازم میدانسته، اما تساوی طولی مصراعها را قبول نداشته است. حرف نیما مفهوم است، اما شعر منثور ترجمهای غلط از شعر فرنگی است. کسانی فکر میکنند شعر فرنگی همین است که در ترجمه میآید، در حالی که شعر فرنگی هم اوزان خودش را دارد. حرفهای نیما بسیار مقبول است. من در کتاب «نیما یوشیج و نقد ادبی» گفتهام که کدام جنبههای حرفهای نیما پذیرفتنی است.
پارسینژاد سپس گفت: گذشته از شعر، اندیشه تجدد در نثر هم اثر گذاشت. همین که ترجمههایی مثل ترجمه «اتللو» از ناصرالملک وارد زبان فارسی شد، کمکم نثر فارسی هم تغییر کرد و از تصنع و درازنویسی دور شد.
او سپس با اشاره به اینکه «چرند پرند» به اشتباه «چرند و پرند» نوشته میشود، گفت: تاثیر این نوشتههای دهخدا که با امضای دخو منتشر میشد و همینطور «یکی بود یکی نبود» جمالزاده بر سادهنویسی بسیار مهم است.
پارسینژاد در ادامه اظهار کرد: اغلب جمالزاده را پیشرو داستان کوتاهنویسی میدانند. اما استاد داستان کوتاهنویسی صادق هدایت بود که داستان کوتاه را در ایران بنیاد گذاشت. پس از آن، نویسندگان ایرانی مثل بزرگ علوی، صادق چوبک، جلال آل احمد، ابراهیم گلستان، جمال میرصادقی، غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری ادبیات داستانی ایران را پربار کردند. پس از آن رماننویسانی مثل سیمین دانشور، علیمحمد افغانی، احمد محمود، تقی مدرسی و نویسنده بزرگوار زمانه ما، محمود دولتآبادی، به رشد هنر رماننویسی در ایران یاری رساندند.
او همچنین با اشاره به استفاده از کلمه «ژانر» گفت: نمیدانم چرا به جای «ژانر» نمیگویند «نوع». «ژانر» یعنی چه؟ این بیماری است. در «نوع» نمایشنامه، آخوندزاده شش نمایشنامه نوشت، اما «تمثیلات» او به زبان ترکی آذربایجانی در 1861 نوشته شده است. به قول فریدون آدمیت، آخوندزاده بانی نمایشنامهنویسی در خطه آسیاست. پس باید گفت که بنیاد نمایشنامهنویسی را به زبان فارسی در ایران میرزا آقا تبریزی گذاشته که در سال 1771 چهار نمایشنامه نوشته است.
پارسینژاد سپس افزود: پس از آن، حسن مقدم با نمایشنامه کمدی «جعفرخان از فرنگ آمده» ، ذبیح بهروزی، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی و اکبر رادی نیز به آثار ادبیات نمایشی ایران افزودند.
او همچنین درباره شروع نقد ادبی در ایران عنوان کرد: نگارش نقد ادبی در ایران با مقاله «قریتیقا» (کریتیکا) توسط میرزافتحعلی آخوندزاده در 1866 شروع شد.
پارسینژاد سپس افزود: سفرنامهنویسی، خاطرهنویسی، مقاله، طنز و ... نیز انواع دیگر نثر فارسیاند که اگر حالا بگویم، بحث به درازا میکشد. همه را با ذکر منابع در اختیار علی دهباشی - که خدا ایشان را از ما نگیرد - میگذارم تا در مجله «بخارا» چاپ کند.
پس از پایان سخنرانی ایرج پارسینژاد، ادامه نشست به پرسش و پاسخ حاضران و پارسینژاد اختصاص یافت.
در این بخش، بهاءالدین خرمشاهی گفت: ممکن است کسانی پیش از نیما قدمهایی برداشته باشند و الهامبخش باشند. آنها اشخاص بزرگی نبودهاند و کار بزرگی هم نکردهاند، اما بعضی از کارهایشان الهامبخش بوده است.
خرمشاهی سپس از پارسینژاد پرسید: شما اولین داستان فارسی را به معنای امروزی چه میدانید؟
در ادامه پارسینژاد در پاسخ به خرمشاهی گفت: اولین داستان به معنای فرنگی کلمه «نوول»، کارهای صادق هدایت بود که من او را شروعکننده داستاننویسی میدانم. کارهایی که در گذشته میشد، مثل آثار جمالزاده، که از نظر فضل تقدم، «فارسی شکر است» را در سال 1300 نوشته است، ساختار نویسندگی داستان کوتاه را دارا نیست. آثار او گزارشوارههایی است از آنچه دیده، که سرشار از اصطلاحات و تعبیرات عامیانه فارسی است؛ مثلا همین «فارسی شکر است» ماجرای مشاهدات او در مرز انزلی است که او با عنوان راوی گزارش مینویسد که افراد چگونه حرف میزدهاند و غرضش دست انداختن افراد است. اما داستانهای هدایت به کلی از مقولهای دیگر است که از نظر ساختار داستانی مشابه داستانهای فرنگی است.
در بخش دیگری از این نشست، کامران فانی گفت: شروع رماننویسی، رمان تاریخی است. در زبان فرانسه «رمان» و «نوول» داریم، در انگلیسی نیز «ناول» یعنی رمان. شروع داستاننویسی در ایران از نظر تاریخی به ناصرالدینشاه برمیگردد که اولین رمان فارسی را به نام «پیر و جوان» نوشته که چاپ شده و در کتابخانه ملی موجود است؛ این اثر یک رمان تخیلی امروزی است که فضای داستانی و شخصیتپردازی دارد.
او سپس ادامه داد: رماننویسی در ایران با داستانهای تاریخی شروع میشود که ممکن است ارزششان از نظر ادبی کم باشد، اما شروعکننده هستند و در درجه اول، ترجمه رمانهای خارجی تاریخی قرار دارد. اگر ما ترجمه نداشتیم، هرگز رماننویس و داستاننویس هم نداشتیم. اینها بودند که باعث آشنایی ایرانیها با این فرمها شدند و چون معمولا رمانهایی که به فارسی ترجمه شده بود، رمانها و داستانهای تاریخی بود، اولین کسانی که قبل از جمالزاده و هدایت شروع کردند، رماننویسان تاریخی بودند که درباره تاریخ ایران باستان و دوره مغولی مینوشتند و ادبیات خلاق جدید را شروع کردند.
فانی در ادامه با تأکید بر اینکه باید خواننده رمان تربیت شود، گفت: ترجمه رمان باعث تربیت خواننده رمان شد و به دنبال آن عدهای به تقلید از آنها به نگارش رمان روآوردند و پس از کارهای جمالزاده و هدایت وارد داستاننویسی مدرن شدیم.
او سپس خطاب به پارسینژاد پرسید: سؤال من این است که بعد از این 200 سال ور رفتن با مدرنیته بالأخره ما اینقدر متجدد شدهایم که بتوانیم نقد ادبی متجددانه هم بنویسیم یا نه؟
در ادامه، پارسینژاد در پاسخ به فانی گفت: این سؤال، سؤال بسیار شاقی است. شما میتوانید این موضوع را در آثاری که در مطبوعات به عنوان نقد نوشته میشود ببینید که یک بدبختی است و همهاش یا دشنام است یا غرض است و نقد جدی واقعبینانه و بیطرفانه کمتر دیده میشود. منتقد باید صاحب طبع معتدلی باشد. کسانی که مزاج عصبی دارند، اثرشان نقد بیطرفانهای نخواهد شد.
او همچنین با اشاره به کتاب «علی دشتی و نقد ادبی» خود گفت: در بررسی آثار علی دشتی درباره حافظشناسی گفتهام که او حافظ را بررسی نمیکند، بلکه نوشتههایش مقداری احساسات است که به قول خودش در حاشیه کتابها یادداشت کرده است و نقد به معنای ارزیابی واقعی یک اثر نیست. خودش هم ادعایی ندارد، اما بعضی از دوستانش مثل محمد سعیدی میگویند این نوشتهها نقد امپرسیونیستی یا نقد تأثری هستند، اما واقعا آنها نقد تأثری هم نیستند.
او افزود: پس از نگارش این اثر عدهای به من گفتند شما خوب او را کوبیدید، در حالی که من از او خیلی هم ستایش کردم، چرا که او نویسندهای بود که بسیاری از شاعران ایرانی را که فضلای ما چهره عبوسی از آنها ارائه میکردند، با قلم شیرین و تصویر مطبوع به طبقه متوسط شهرنشین ایران معرفی کرد. دشتی یک روزنامهنگار بود. اما این را که گفتم، تأثراتش مأخذ و منطق و دلیل ندارد، نتوانستند برتابند.
پارسینژاد سپس درباره احسان طبری گفت: درباره طبری نوشتم که طبری خیلی آدم دانشمند و تأثیرگذاری بوده است، اما ادبیات را از دیدگاه رئالیسم سوسیالیستی بررسی میکرده و ایدئولوژی را وارد معیارهای نقدش کرده است. در این مورد شواهدش را هم برشمردم و نخواستم هیچ اسائه ادبی به مقام «رفیق طبری» داشته باشم، معالوصف دوستانی برآشفتند که شما با بلندگوهای امپریالیستی همصدا شدهاید.
او در ادامه عنوان کرد: منظور من این است که نمیشود آدم واقعا نقد بنویسد. در نقدنویسی، شرط اول آزادی است. در فضایی که شما کاملا آزاد نیستید، نقد نمیتواند ببالد و رشد کند. من درباره مسائل سیاسی سخن نمیگویم. در مسائل ادبی و هنری باید بتوانید آزادانه سخن بگویید. من باید آزادی داشته باشم، اما ملاحظات اینچنینی هست که کار را مشکل میکند. اینطور نیست آقای دهباشی؟
پارسینژاد پس از تأیید دهباشی، ادامه داد: البته آزادی برای لیچارگوهایی که دشنام میدهند، هست، اما برای کسی که میخواهد نظری را بنویسد که به آن باور دارد، واقعا شرایط فراهم نیست. دوستان سردبیران مجلهها هم تلفن میکنند و میگویند اینها را ... .
او کلام خود را با خنده حاضران قطع کرد.
در ادامه، هوشنگ رهنما گفت: آقای دکتر پارسینژاد شما در اوایل صحبتتان کره را به عنوان نمونه تجدد مثال زدید و از فردی یاد کردید که به شما گفته بود ورود تجدد به جامعه به صورت قدم به قدم است و ابتدا از مونتاژ شروع میشود. بعد از نیم ساعت به نکته دیگری در شرایط نقد ادبی در صد سال گذشته ایران اشاره کرده و گفتید این آثار ادبیات تقلیدی هستند. اما به همان اندازه که در صنعت یک جامعه نوپا مونتاژ لازم است، در فرهنگ هم ادبیات تقلیدی جزو ضروریات شمرده میشود. هرچند هر ایرادی به مونتاژ در صنعت وارد است، بر ادبیات تقلیدی هم وارد است، اما برای رشد یک جامعه از این راه گزیری نیست.
رهنما افزود: فرهنگ ادبی هم مثل صنعت بدون تقلید نمیتواند به جهان بپیوندد و تنها در این صورت است که میتوانیم شخصیتی مثل دولتآبادی داشته باشیم. فرهنگ ما به فرهنگ غربی پیوسته است. ایراداتی که شما به دشتی و دیگران وارد میکنید، به صادق هدایت هم وارد است، چون زبان ضعیفی دارد، اما محترم است، چرا که بجا و لازم بوده است. بدون کارهای آنها نمیتوان گامهای بعدی را برداشت.
سپس پارسینژاد در پاسخ به رهنما گفت: من معتقدم کسی نمیتواند به صورت خلقالساعه دست به قلم ببرد؛ همانطور که دولتآبادی هم در رمان تحت تأثیر تاریخ بیهقی و آثاری دیگر قرار میگیرد. اما در مورد شعر، ما دچار اشتباه شدهایم و ترجمههای فرنگی را به عنوان شعر منثور گرفتهایم. اگر غرض تقلید از شاملوست، باید بدانیم که شاملو قابل تقلید نیست؛ او یگانه است و شعر بیوزن به خودش ختم میشود. هر بچهای که از مدرسه گریخته است، البته میتواند درد دل بنویسد، اما نمیتوان اسم کارش را شعر گذاشت. تقلید هم در ادبیات باید حدودی داشته باشد. در مورد ادبیات همه چیز مسبوق به سابقه است و نمیشود تقلید کورکورانه کرد.
در بخش دیگری از این نشست، سیروس ابراهیمزاده گفت: وقتی تجدد وارد مملکتی میشود، با فراز و فرودها و مخالفتهای آشکار و پنهانی روبهرو میشود. جریانهایی که به صورت سازمانیافته در دفاع از سنت برمیخیزند، در مسائل ادبی و هنری هم مؤثر بودهاند. یکی از نویسندگان نامور سی و چند سال پیش که از کسانی است که در مقابل تجددخواهی موضع ویژهای داشته، جلال آل احمد است. نظر شما درباره جلال و تأثیر او بر نثر چیست؟
پارسینژاد نیز در پاسخ گفت: درباره جلال اگر اشارهتان به «غربزدگی» است، دیگرانی مثل داریوش آشوری بحث کردهاند و سوء تفاهمات او را درباره غرب و اشتباه گرفتن تمدن غربی با استعمار غربی نشان دادهاند. او دچار سوء تفاهم است که مظاهر تجدد در ایران همه غربزدگی و قرتیبازی است.
او سپس ادامه داد: خود ما وقتی «غربزدگی» منتشر شد، چون نسبت به شرایط موجود بغض و کینه داشتیم، هر حرف مخالفی را بدون تعقل میپذیرفتیم، اما آشوری نقدی نوشت و نشان داد که این تفکر اشتباه است. اگر هم منظور این است که ما نباید ظواهر تجدد فرنگی را تقلید کنیم و بلکه باید به مبانیاش توجه کنیم، این حرف تازهای نیست.
پارسینژاد اضافه کرد: «غربزدگی» حرفهای عصر هیجانی نامعقولی بود که میتوانست تشنگان ملتهب آن زمان را سیراب کند. حرفهای بسیار نامعقولی که الآن دیگر همه بچههای مدرسه هم متوجه نامعقول بودن آنها شدهاند.
انتهای پیام
نظرات