• یکشنبه / ۷ تیر ۱۳۹۴ / ۰۹:۰۵
  • دسته‌بندی: گردشگری و میراث
  • کد خبر: 94040703488
  • خبرنگار : 71191

در رثای یک «شهریار»

در رثای یک «شهریار»

«شهریار عدل از آن‌هایی بود که کمتر حرف می‌زد و بیشتر عمل می‌کرد. کسانی که کسب درآمد از میراث فرهنگی هدف‌شان نبود، آن‌هایی که می‌دانستند چه چیزی را حفظ می‌کنند و شاید یک عامل محیط تربیت این آدم‌ها بود که آن‌ها را از ابتدا بزرگ‌منش تربیت کرده بود و میراث فرهنگی الماس وجود آن‌ها را خوش‌تر تراش می‌داد.»

«شهریار عدل از آن‌هایی بود که کمتر حرف می‌زد و بیشتر عمل می‌کرد. کسانی که کسب درآمد از میراث فرهنگی هدف‌شان نبود، آن‌هایی که می‌دانستند چه چیزی را حفظ می‌کنند و شاید یک عامل محیط تربیت این آدم‌ها بود که آن‌ها را از ابتدا بزرگ‌منش تربیت کرده بود و میراث فرهنگی الماس وجود آن‌ها را خوش‌تر تراش می‌داد.»

به گزارش خبرنگار میراث فرهنگی ایسنا، سیاوش صابری، مدیرکل سابق دفتر محوطه‌ها و بناهای تاریخی که دوستی‌اش با «شهریار عدل» را مانند برخی کارشناسان و باستان‌شناسان از بیابان‌ها شروع کرد، نبودِ او را فقدان آدم‌هایی می‌داند که شرافت، نگاه بلند، صراحت و اعتقاد راسخ به اصول و ترجیح دادن میراث فرهنگی به خود و زندگی شخصی‌شان اصل است.

وی در یادداشت خود آورده است: «زمانی که یک جوان بیست و چند ساله بودم و در انتخاب پیشه‌ام، مرمتکار میراث فرهنگی را برگزیدم، امروز نمی‌توانم از تأثیر افرادی چون دکتر «شهریار عدل» در این دیدگاه یادی نکنم.

برای من تا همین چند روز پیش «شهریار عدل» فقط همین بود، نه مدیر تحقیقات CNRS، نه فارغ‌التحصیل سوربن و نه خاندان عدل.

وقتی نخستین‌بار همدیگر را در زوزن یعنی بقایای شهر تاریخی بازمانده از پیش از اسلام تا قرن هفتم که امروز شاید علاقه‌مندان به تاریخ معماری، آن را از وصف مسجد خوارزمشاهی‌اش شناخته باشند دید، از من پرسید که اینجا آمدی چه کار؟

این پرسش از آن جهت بود که امکانات کار کردن در مسجد ملک زوزن بسیار محدود بود، از مشکلات عدم وجود امنیت در شرق خراسان آن زمان، بدی جاده دسترسی، حداقلی امکانات استقرار، حتی آب و برق و تلفن در کارگاه و مضاف بر این، اعتبارات اندک میراث فرهنگی در حد چند صد هزار تومان، آن هم اگر به آن‌جا می‌رسید و من که آرزو داشتم تمام آثار تاریخی آن حوزه را سامان دهم از این آرزوها گفتم.

این‌که آنجا چه کارهایی انجام شد، بماند!

اما دوستی ما از آنجا آغاز شد. آثار تاریخی خراسان همین تعدادی که امروز در ایرانِ ما مانده به اندازه کافی هر اهل دلی را شیفته و عاشق می‌کند، کافی است در این چاشنی موثر، با آدم‌هایی آشنا شویم که نوع نگاه و مقیاس تعلق‌شان به فرهنگ از مقیاس‌هایی که امروز آدم‌ها با آن سنجیده می‌شوند، فراتر باشد.

برای من این بخت بوده است که با تعدادی از این آدم‌ها آشنا شوم و آغاز کارم متأثر از تربیت و فرهنگ آن‌ها باشد. برخی از آن‌ها امروز در میان ما نیستند که آخرین آن‌ها «عدل» است. آن آدم‌ها مشخصاتی داشتند که اگر چند نفرِ باقی مانده نباشند وصف‌شان شاید به «اسطوره شوید» بماند.

کسانی که دانسته‌های ایشان،‌ آن‌ها را فروتن و البته سخت‌گیر کرده بود فروتن با هنرمندان و استادکاران، و سخت‌گیر بر مدعیان.

کمتر حرف می‌زدند و بیشتر عمل می‌کردند. کسانی که کسب درآمد از میراث فرهنگی هدف‌شان نبود. افرادی که محل اقامت، نوع غذا و امکانات و مأموریت‌شان هیچ اولویتی در ذهن‌شان نداشت بلکه موضوع مهم، میراث فرهنگی ایران و جهان ایرانی بود. همیشه خاکی بودند، هم به صورت، هم به معنی. به گمانم آن‌ها می‌دانستند که چه چیزی را حفظ می‌کنند. شاید یک عامل محیط تربیت این آدم‌ها بود که آن‌ها را از ابتدا بزرگ‌منش تربیت کرده بود و میراث فرهنگی الماس وجود آن‌ها را خوش‌تر تراش می‌داد. همه چیز را خصوصی‌سازی نمی‌کردند. به ویژه معرفت و رفاقت‌شان را.

آن‌ها چند نسل از متصدیان امور را، از دفتر حفاظت آثار باستانی گرفته تا وضع فعلی تجربه کرده بودند.

یکی از خاطره‌هایی که در غیر دوستی‌مان در زوزن در ذهنم مانده، این است که سالیان سال با وسیله نقلیه معمولی خودش در شرایط دشوار آب و هوایی از تهران به مشهد و از آنجا به خواف و سپس به زوزن می‌آمد تا آنچه می‌توانست و می‌دانست برای این گستره‌ی فرهنگی انجام دهد. به همراهش نقشه‌بردارانی می‌آمدند و ما به اتفاق در پستی و بلندی‌های محوطه‌های باستانی و بناهای تاریخی، بالا و پایین می‌رفتیم، همچنین به همراه دو کاشی‌کار که دو نگهبان مسجد ملک زوزن هم بودند و حفظ عرصه و حریم شهر زوزن برایشان از هر چیز دیگری مهم‌تر بود و دشواری‌های بسیاری را تحمل کردند و البته توصیه و تذکر دکتر عدل برایشان از هر حکمی مسلم‌تر بود.

بعدها در طوس به درخواست من «عضو هیأت راهبردی منطقه تاریخی - فرهنگی طوس» شد و با دیگر استادان مرا یاری کرد، من آرزوهایم را آنجا هم با او در میان گذاشته بودم و آخرین بار که از پذیرش مجدد مسوولیت مدیر کلی سازمان با اطلاع از آرزوهایم سرباز می‌زدم با من تماس گرفت و گله کرد که چرا ناز می‌آوری، من از سختی‌های آن می‌گفتم و از ارزش‌هایی که امروز به تمامی دگرگون شده‌اند و او تأیید کرد اما مصر بود که نباید میراث فرهنگی و دکتر حجت را تنها گذاشت، این بار من پذیرفتم.

او در پاریس زندگی می‌کرد اما فکرش ایران و ایران فرهنگی بود. و این متفاوت است با آن‌ها که در ایران هستند اما فکرشان جای دیگری است.

یکی از محاسن آن آدم‌ها این بود که اگر نمی‌توانستند شرایط خوب را فراهم بیاورند امکان آرزوهای خوب را محقق می‌کردند. این به شرافت، نگاه بلند، صراحت و اعتقاد راسخ به اصول و ترجیح دادن میراث فرهنگی به خود و زندگی شخصی‌شان متکی است و این کار سختی خواهد بود.

فقدان این آدم‌ها با دریغ بسیار، رفته رفته این نوع نگاه را کمرنگ‌تر می‌کند.

در این روزهای بی‌آرزویی با اطلاع از خبر درگذشت او وقتی با دوست و استاد عزیزم آقای چگینی در تنظیم بیانیه تسلیت ایکوموس شعر رودکی را می‌جستیم، می‌اندیشیدیم که پرفسور شهریار عدل «یار شهر زوزن» بود، «یار شهر طوس» و «شهریاری برای خاطرات و آرزوهای خوب». »

انتهای پیام

شهریار عدل در سال 60 در دامغان

شهریار عدل در سال 60 در دامغان

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha