به گزارش خبرنگار ایسنا، طلال سلمان، موسس و سردبیر سابق روزنامه معروف "السفیر" و روزنامهنگار سرشناس لبنانی مقالهای به همین مناسبت در سایت تحلیلی خبری www.180post.com به رشته تحریر در آورده و به شدت چگونگی رفتار نظام سیاسی لبنان با جریان آزادیبخش مقاومت اسلامی و ملی لبنان را به نقد کشیده است. وی در این مقاله از نیروهای مقاومت به عنوان حرکت آزادیبخش یاد میکند و نظام سیاسی لبنان را به دلیل عدم استفاده از پتانسیل مقاومت در درون ملت به باد انتقاد میگیرد و آن را به نظامی رو به زوال توصیف میکند که نشانههای آن در رفتار نظام در برابر اسرائیل و مقاومت پدیدار گشته است.
از نگاه وی، اگر شهدای مقاومت آزادی جنوب لبنان، یادواره دایمی شهدا در هر سال، عکسهای آنان در کوچه و برزن شهرها و روستاهای لبنانی و هشدارها و روشنگریهای دایمی سید حسن نصرالله نبودند، نظام سیاسی لبنان وطن، جنبش آزادیبخش و دستاوردهای آن را میبلعید.
آن چه در ادامه میآید متن کامل دلنوشته طلال سلمان است:
اگر تصاویر پراکنده شهدای نبرد آزاد سازی جنوب لبنان در سال 2000 و پس از آن جنگ 33 روزه بر روی دیوار خانههایی که پس از این نبردها آزاد و بازسازی شدند، نبود، قطعا نظام سیاسی لبنان که در ماهیت با مقاومت و نبرد رهایی بخش مخالف است یا سقوط میکرد و یا آن که سرزمینش مانند جولان سوریه و بیشتر سرزمینهای اشغالی فلسطین تحت اشغال اسرائیل در میآمد.
... و اگر حملات تقریباً روزانه ارتش دشمن اسرائیلی اعم از هوایی و دریایی با کاهش حملات زمینی و انعکاسهای سنگین آن بر لبنان نبود و اگر ظهورهای مداوم تلویزیونی سیدحسن نصرالله و یادآوری او از "جنگهای پیشین" و هشدارهای او مبنی بر هوشیاری (در مقابل دشمن) نبود و اگر هشدارهای او در مورد سهل انگاری و تحمیل دلسردی از پیروزیهای به دست آمده نبود...
... اگر آنها نبودند نظام سیاسی لبنان در نتیجه وسوسههای زندگی بهتر و گشایش اقتصادی گستردهتر که غربیها در زیر عنوان آمریکایی – اسرائیلی به لبنان (با هدف سقوط مقاومت) ارائه میکردند، نظام همه واقعیتهای مقاومت و پایداری را با اشتهاء در خود میبلعید، واقعیت نبردهای قهرمانانه جهادی در جبل عامل و ضاحیه جنوبی نورانی و بیروت مقاوم، دره بقاع و شهرها و روستاهایش از الیمونه تا هرمل و از مجدل عنجر تا حاصبیا، و از مرجعیون تا عیترون، و از بنت جبیل تا صیدا و صور مقاوم و پایدار، به همراه مقاومت اردوگاههای شهدا – که فرزندانی و بازماندههایی از اهالی سرزمین اشغالی فلسطین را در خود جای داده است.
... اگر همه آنها نبودند هرگز مقاومت در مقابل دشمن به رغم هزینههای سنگین آن محقق نمیشد و سپس مقاومت و رویارویی درخشان آزادیبخش سال 2000 رخ نمیداد و پس از آن رویارویی بزرگ و مقاومت آزادیبخش جنگ سی و سه روزه هرگز رونمایی نمیشد.
... اگر این واقعیتها نبودند توطئهها و مانورهای رژیمهای عربی، جنبش آزادیبخش سرزمینها را فرو میبلعیدند، پس از آنکه مفهوم "وطن" را برای شکوه و عظمت "نظام" فرو ریختند، آنها نمونه و الگوی موجودیت نژادپرست و فاشیست رژیم صهیونیستی را شایستهترین نمونه زندگی و بقاء در این منطقه یافتهاند، منطقه ای که رژیمهایش توطئه میکردهاند تا هویت ملی، وابستگی ملی و عزت ملی ملت خود را از دست بدهند، ملتی که دهها سال است که سازندگان تاریخ هستند.
اما این نظام (لبنانی) که از شهروندان خود میخواهد همچون اسرائیلیها و صهیونیسم "شهروندان طائفه" خود باشند، دوست دارد مقاومت و پیروزیهای ملت خود را فراموش کند و از عدم شکست مقاومت ملت خود عذرخواهی کند و با هدف کسب زندگی لوکس دلال صفتانه سراسیمه به سوی کشورهای عربی خلیج فارس به رنگهای زرد، سفید و سبز(اشاره به پرچم این کشورها) روی میآورد و هیچ ارزشی برای هویت خویش قائل نمیشود و چه بسا ترجیح میدهد هویت خود را به هویت پنجاه ستاره یا هویت دو ستاره متقاطع (اشاره به پرچمهای آمریکا و اسرائیل) تغییر دهد.
بر اساس نگاه این نظام، آزادی بخشی تقریباً به یک "موقوفه خانوادگی" برای اقوام واقفی تبدیل میشود که در وقف، آنها را از پیش تعیین کرده است و "دیگران خارج از وقف" دوست دارند جریان آزادیبخشی را فراموش کنند تا لازم نباشد بیاد بیاورند که باید در پرداخت مالیات سنگین آن شرکت کنند، اثری که چه بسا موجب گردد تا آنها از سلطه و حاکمیت زورمدارانه خویش محروم شوند و یا به مقاومت در برابر نظام به میزان مقاومت در برابر دشمن اسرائیلی منجر شود، در این حالت هر دوطرف نژادپرستی هستند که مخالف میهن پرستی، هویت ملی و افق گرایی به سوی آیندهای بهتر در سایه آزادی، اندیشه عربی و وحدت ملی عربی هستند، وحدتی که دولتها را حفظ میکند، دولتهایی که امروز در سایه حمایت آمریکا از طمع ورزی بی حد و حصر اسرائیل، متفرق و پراکندهاند، طمع هایی که عناصر نظام عربی را آماده تسلیم بدون هرگونه جنگی کرده است.
شکی نیست آزادیبخشی با تقدیم خونها (شهداء)، مردان، زنان و کودکان، خانهها، مطبها، بیمارستانها، تئاترها، سینماها، روزنامهها، ایستگاههای تلویزیونی و مظاهر فرهنگی که باعث افتخار نمودن به هویت ملی، تاریخ فتوحات و کتابخانههای ناب میباشد، هزینه دارد، کتابخانههایی که پس از شکست اعراب، ارتش مغول آنها را به آتش کشیدند و پس از بیرون رانده شدن اعراب از اندلس، اروپاییها میراثش را به غارت بردند.
نظامی که اصطلاحات سخت مانند آزادی، آزادیبخش، اخراج اشغال و تحمیل شکست به جیره خواران اشغالگری را در قاموسش دوست ندارد، آرزو میکند که جنبش مقاومت نقش خود را فقط در محافظت از "نظام" محدود کند، با تکیه بر نمونه نظام اسرائیلی آن چنان که پارلمان آن به مثابه کنست است، نظام اسرائیلی که ایمان خود را از برافراشته شدن اجساد در برابر دیوار معبد مقدس ویران شده (یهودی) و بازسازی آن بر فراز اجساد شهدای عرب جستجو میکند، شهدایی که صاحبان اصلی زمین، تاریخ و افتخارات فتوحات است.
نظام سیاسی در لبنان پس از میهن، آزادیبخشی را میبلعد و مردم خویش را رعیت کسانی قرار میدهد که (پیشتر از ملت) شکست خوردهاند.
با این حال (مثل روز) روشن است که فرزندان شهدا و بازماندگان آنان و آنچه از خانههای آنان توسط دشمن اسرائیلی نابود شده و اکنون تجدید بنا شدهاند، همه و همه گویای آن است که هرگز از وطن خود دست نخواهند شست؛ وطنی که قداستش با پیوند پیکر اهالیاش با خاک وطن بیشتر شده و با عطر پاک و مطهر شهدایش معطرتر شده است.
وطن برای مردمش و مردم برای وطن است و نظام رو به زوال است و آخرین نشانههایش در رد کردن واگذاری زمین به وطن و رعیتها به ملت است و در عدم پذیرش اسرائیل به عنوان "دشمن"؛ انگار که حقیقت اول و آخر اسرائیل است!
انتهای پیام
نظرات