متن سخنان رياست محترم جمهوري در جمع انديشمندان و فرهيختگان لبنان: براي شكستن ستبرترين ديوارهاي ظلمت و ظلم هم چنان بايد به صـداي لطيف اخلاق انساني اميدوار بود
سيد محمد خاتمي، رييس جمهور امروز (سهشنبه) با حضور در جمع انديشمندان و فرهيختگان لبنان در تالار اجتماعات بينالمللي بيروت، كه رييس جمهور لبنان نيز حضور داشت، به ايراد سخنراني پرداخت.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، متن كامل اين سخنان به شرح زير است:
دانشگاه محل تلاقـي علـم و سياست است و از اينرو در تحولات اجتماعي جوامـع و ملل مختلف تاثير بسزايي دارد. اين تاثيـر گرچه از حيث شدت و ضعف و نحوه عمل با تاثيري كه علم و نهادهاي علمي تا قبـل از دوره جديد داشتهاند؛ متفاوت است، اما نميتوان يكسره منكر تاثيـر نهادهاي علمـي و آمـوزش گذشتـه در منـاسبات اجتماعـي و انساني بود.
كلمه دانشگاه امروز ما را به ياد مراكز علمي گذشته هم چون آكادمي افلاطون و مدرسه جندي شاپور و نظاميه بغداد مياندازد. مدرسه بنابه تعريف ما يكي از نهادهاي اجتماعي است كه در او دانش مضبوط در نظمي خاص تدريس ميشود. اين دانش مضبوط از طرفي در تحولات اجتماعي و به طور كلي نگاه انسان نسبت به زندگي و مناسبات فردي و اجتماعي تاثير ميگذارد؛ از طرف ديگر خود متاثر از همان مناسبات انساني و اجتماعي زمان خود است و اگر در اين نكته دقت كنيم در مييابيم كه چرا دانشگاهها عمدتا داراي سنت آموزشي هستند. در دانشگاه، علم و سنت علمي، هم حفظ ميشود و هم گسترش مييابد. حفظ علم، لاجرم روحيهاي محافظه كارانه ميخواهد پس دانشگاه بنابه تعريف، نهادي است اجتماعي كه با محافظه كاري تمام، كوشش بر حفظ سنتي علمي و آموزشي ميكند. اين نكته شايد تعبير و تفسير تازهاي باشد؛ از آن چه در بعضي از نحلههاي فلسفه پست مدرن در باب نسبت ميان دانش و قدرت گفته شده است؛ زيرا قدرت و مشخصا قدرت سياسي، ارتباط مستقيمي با سنت و محافظهكاري دارد. اكنون اگر به جنبه ديگر نقش و عملكرد دانشگاه يعني به جنبه اثرگذاري او بر مناسبات اجتماعي توجه كنيم؛ ميبينيم دانشگاه در بسياري از تحولات عظيم اجتماعي نه تنها موثر كه پيشگام و پيشرو نيز بوده است. نبايد فراموش كنيم كه بر پيشاني بسياري از تحولات عظيم اجتماعي در قرن هجدهم و نوزدهم نام اهل مدرسه ثبت و ضبط شده است. در اين صورت ممكن است مشخصا اين سوال مطرح شود كه چگونه يك نهاد اجتماعي محافظه كار و وابسته به سنت ميتواند منشا تحول و حتي انقلاب در جامعه باشد؟ پاسخ به اين سوال شايد كار آساني نبوده و مستلزم ورود تفصيلي به مباحثي در حوزه جامعه شناسي سياسي و اقتصاد سياسي باشد.
من در اينجا ميخواهم نكتهاي را به عنوان پاسخ به اين سوال مطرح كنم كه شايد ارتباط مستقيمي با مسايل سياسي و انساني جوامع ما داشته باشد.
هر وقت نهادي اجتماعي مثل مدرسه پرچمدار تحولات و انقلابهاي عظيم اجتماعي شده است؛ بايد در آن جا مستقيما سراغ نوعي انقلاب و دگرگوني در نحوه نگاه علم نسبت به خود و انسان و جامعه باشيم يعني وقتي و تنها وقتي، اهل مدرسه ميتوانند به عنوان پيش قراول سپاه انقلاب و تحول، ظهور و بروز پيدا كنند كه نخست متاثر از انقلاب دروني در نحوه ديد و نگاهشان نسبت به علم و جامعه و انسان باشند. اينگونه تحول و انقلاب عميق در نوع نگاه علم و عالم نسبت به خود، انسان و جهان را معمولا در حوزه فلسفه و سير تاريخ انديشه مطالعه ميكنيم. كيفيت تاثير اقوال فلاسفه در نظريات علمي از مسايل بسيار جذاب و از حكايتهاي بسيار شنيدني تاريخ علم و فلسفه است. ممكن است كسي در اين مساله مباحثه كند و تحولات عميق ذهني و روحي دانشمندان را منسوب به نظريات فلاسفه نداند. با چنين منتقدي بر سر نامگذاري مبدا تحول، بحث زيادي نخواهيم كرد؛ زيرا اين مساله فيحد نفسه چندان اهميت ندارد. آن چه مهم است اين است كه دوست ما در اين مباحثه بپذيرد كه مدرسه و اهل مدرسه تنها در صورتي توانستهاند و امروز ميتوانند در تحولات عظيم اجتماعي نقش موثري ايفا كنند؛ كه نخست خود نگاه تازهاي نسبت به انسان و جهان پيدا كرده باشند.
در آكادمي افلاطون و در آكادمي جـديد و در مـدرسه جندي شاپور ايران باستان و در دانشگاههاي رم و پاريس و نظاميههاي شهرهاي اسلامي تنها علم تدريس نميشد، هر علمي در زمين پرورده ميشود و در زماني رشد ميكند، زمين و زمان علم به نحو بسيار پيچيدهاي با ريشته و تنه و ساقه درخت علم پيوند ميخورد، علم معلق بين زمين و آسمان، علم مطلق و غيرمشروط بي احوالات و خصوصيات زمينـي و زمانـي تنها در تخيل ما ممكن است به وجود آيد؛ علم بي ريشه، بيزمان و زميـن مثل انسان معلق ابن سيناست؛ كه چـون بهرهاي از وجود خارجي ندارد، فرض پدر، مادر و وزن و رنگ و سن و ساير خصوصيات براي او لزومي ندارد. انسان معلق ابن سينا همان اندازه از انسان واقعي گوشت و استخواندار دور است كه علم غيرمشروط به شرايط زميني و زماني.
آن چه را كه من علم مطلق غيرمشروط به زمان و مكان ناميدهام؛ در فلسفه به آن ابژكتيويته ميگويند. علوم انساني در سالهاي آغاز پيدايش خود بسيار معشوف و حتي مرعوب از پيشرفت علوم طبيعي بودند و كوشش ميكردند كه از سر تا قدم، تشبه به علوم طبيعي پيدا كرده و از روشهاي آن علوم پيروي كنند؛ تا از راه مشابهت به اين علوم بهرهاي از دقت و پيشرفت آنها داشته باشند. بايد سالهاي طولاني ميگذشت تا محدوديتهاي ابژكتيويته و هم چنين فاصله طي ناشدني ميان علوم طبيعي و انساني آشكار ميشد. علم افلاطوني تافتهجدابافتهاي از دنياي افلاطوني نيست؛ هم چنان كه افكار تئولوگهاي بزرگ مسيحي قرون وسطي كه در رم و پاريس تدريس ميشد متلائم با حيات مادي و معنوي مسيحيان آن دوره بوده و نظريات علمي و فلسفي دانشمندان كه در مدارس نيشابور، سمرقند و بلخ و شام و بغداد تدريس ميشد با جهان فكر و ادب اسلامي متناسب و متناسخ بود.
يكي از اصليترين پايههاي زندگي اجتماعي، اخلاق است. اخلاق معمولا پوشيدهتر و به طور ظريفتري از آن چه در نگاه اول به نظر ميرسد؛ در مناسبات انساني تاثير ميگذارد. اخلاق تنها محدود به احكام اخلاقي يا نظريه پردازيهاي اخلاقي نيست. آن چه سراسر زندگي انسان را سامان ميدهد، آن چه در تمام مناسبات فردي و اجتماعي ما به نحوي از انحا حضور دارد، آن چه نسبت ما را با جهان انساني تنظيم ميكند، آن چه فكر و عمل ما را نسبت به انسانهاي ديگر شكل ميدهد، همه و همه امور اخلاقي هستند. اين كه ما گذشته را چگونه بفهميم، به آينده چگونه نگاه بكنيم، اين كه افق زندگي خود را تا مرز كدام فردا توسعه ببخشيم، حتي آن چه مرگ را براي ما معنا و تفسير ميكند و زندگي يا عدم بعد از مرگ را تعليم ميدهد؛ در ذات و جوهر خود امري اخلاقي است.
با نگاه اجماعي به آن چه تاكنون گفتم؛ ميتوانيم در ذهن خود مثلثي را ترسيم كنيم كه يك ضلع آن علم و ضلع ديگر سياست و ضلع سوم اخلاق است. هر ضلع اين مثلث از دو ضلع ديگر متاثر است چنان كه در آن دو تاثير ميكند. اگر تعارض آشكاري در ميان نظريات يا ادعاهاي هر يك از اين سه، نسبت به ديگري آشكار شود، زندگي انساني بحراني و آشفته خواهد شد.
اجازه بدهيد خيلي سريع به آن چه نمايندگان بزرگ سه حوزه علم و اخلاق و دانش در زمان ما ادعا ميكنند نظري بيافكنيم. اصحاب علم، مدعي بي طرفي و ابژكتيويته هستند، قدرتمندان و سياستمداران بزرگ طرفدار دموكراسي و آزادي هستند و معلمان اخلاقي با چشم پوشي از مباني و مبادي فلسفي و تئولوژي نظريات اخلاقي آنها، در اعتقاد به احكام عام الزام آور اخلاقي، اتفاق نظر دارند، اما آنچه مناسبات بينالمللي را شكل ميدهد، نه علم است و نه سياست و نه اخلاق، بلكه توليد مشترك هر سه اينهاست: قدرت.
شايد هيچ گاه در تاريخ معاصر، اين اندازه قدرت صريح و برهنه، خود را بي نياز از اخلاق و دين و فرهنگ ندانسته است و شايد هيـچ گاه مثل امروز خود را نيازمند توجيهات معنوي و اخلاقي و فرهنگي نيز نميدانـد. استخدام همه نظريات، عناصر و واقعيات زندگي انسانـي در همه حوزهها و شوون مختلف براي تحقق اراده، از روشنترين وجوه سياست در روزگار ماست. سياستمدار، علم و اخلاق و ادبيات و هنر را به خدمت خود ميگيرد تا خواست خود را محقق سازد و البته اگر فضيلتي براي بيان اين نكته وجود دارد متعلق به متفكراني است كه نخستين بار از اراده معطوف به قدرت سخن گفتهاند. براي غلبه بر اين ظلمت قاهر غالب چه بايد كرد؟ تازهترين مژدههاي نژادبخش از اعماق قديميترين اعصار تاريخ ميآيد: اخلاق.
هر كس كه ميتواند فريادي بزند بايد با بلندترين فريادها اخلاق را صدا بزند. براي شكستن ستبرترين ديوارهاي ظلمت و ظلم هم چنان بايد به صداي لطيف اخلاق انساني اميدوار بود، اخلاقي كه من همه را به او دعوت ميكنم، اخلاقي كه ميتواند مبنا و زمينه هرگونه گفتوگوي عميق ميان فرهنگها و تمدنها و اديان واقع شود، اخلاقي است مطلق، بي مرز و عام كه نتيجه آن احترام به حقوق انسان در همه شوون مادي و معنوي زندگي است. اين اخلاق به ما ميآاموزد كه همه آفرينش را به مثابه خون بهاي كودكي مظلوم اگر بپردازي همچنام مديوني.
براي نجات از اين قحطسال بي رحم عالم گير، چارهاي جز رجوع به معنويت و اخلاق نيست. خون را بايد با باران شست، بايد نماز باران بخوانيم، بايد دعاي باران بخوانيم، بايد با شاعر عراقي كه سرود باران انسوده المطر را ميسرآيد همصدا شويم. او براي عراق خود باران خواست، ما بايد براي عراق و همه جهان باران بخواهيم و با هم بخوانيم:
مطر..
مطر..
مطر..
سيعشب العـراق بالمطر...»
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات