• چهارشنبه / ۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ / ۱۶:۵۰
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1400020805905
  • خبرنگار : 71451

شب قدر در اسارت به روایت یک آزاده

شب قدر در اسارت به روایت یک آزاده

بعثی‌ها به شدت نسبت به برگزاری مراسمات دسته جمعی مخصوصا در شب‌های قدر مخالفت می‌کردند از آنجایی که ما در تکاپو بودیم تا مراسمات شب‌های قدر را به جا آوریم یک آینه در پنجره قرار می‌دایم و یک نفر را نگهبان آینه تا اگر نیروی بعثی به اردوگاه نزدیک شد به ما خبر دهد و اینگونه از شکنجه احتمالی جلوگیری می‌کردیم.

به گزارش ایسنا، حاج غلامرضا رضایی یکی از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است. او در خاطره ای پیرامون ماه مبارک رمضان روایت می کند:  هنوز دو هفته از تولد دختر چهارمم نگذشته بود که بند پوتین‌هایم را گره زدم و راهی میدان جنگ شدم.  از بچه‌های شناسایی عملیات بودم که در یک عملیات شناسایی با نیروهای بعثی درگیر شدیم و در ۶۴/۴/۱۲ هنگامی که ۲۶ ساله بودم به اسارت نیروهای بعثی‌ در آمدم. ابتدا ما را به اردوگاه رمادیه بردند چند ماهی در آنجا بودیم و بعد به الانبار منتقل کردند.

گاهی چند روز پشت سر هم ما را شکنجه می‌کردند یا جیره غذایمان را قطع می‌کردند و از هر راهی که می‌توانستد ما را شکنجه می‌دادند. با این سختی‌ها ولی لحظه‌ای از لطف خدا ناامید نبودیم و نماز و روزه خود را به جا می‌آوردیم.

بعثی‌ها به شدت نسبت به برگزاری مراسمات دسته جمعی مخصوصا در شب‌های قدر مخالفت می‌کردند از آنجایی که ما در تکاپو بودیم تا مراسمات شب‌های قدر را به جا آوریم یک آینه در پنجره قرار می‌دایم و یک نفر را نگهبان آینه تا اگر نیروی بعثی به اردوگاه نزدیک شد به ما خبر دهد و اینگونه از شکنجه احتمالی جلوگیری می‌کردیم.

 در ماه رمضان جیره غذایی ما همان وعده قبل بود غذای شام را افطار می‌خوردیم و وعده صبحانه را که یک دانه سموم با آب بود را به عنوان سحری می‌خوردیم و این گونه روزه داری می‌کردیم ما اسیر بودیم و از همه امکانات محروم. از لباس‌های بلندی که بعثی‌ها به ما می‌دادند آن‌ها را به تکه‌های کوچک‌تر تبدیل می‌کردیم و با آن گیوه درس می‌کردیم.

حدود هر سه ماه یکبار از طریق صلیب سرخ برای خانوده‌هایمان نامه می‌فرستادیم و آن ها هم برای ما نامه می‌فرستادند من تکه‌های کارتون را به شکل یک آلبوم در آورده بودم و آن‌ها را با نخ به هم وصل کردم و عکس‌هایی که از خانواده به دستم می‌رسید را در آن نگهداری می‌کردم.

اگر بخواهم از سختی های اسرا در زمان اسارت برایتان سخن بگویم شاید کلمات تمام شوند اما، در آخر گله‌ای دارم ما اسرا در دوران اسارت رنج بسیار کشیده‌ایم و به این امید پا به وطن گذاشتیم که دیگر این رنج‌ها تمام شده ولی فشار مشکلات اقتصادی روز به روز دردی بزرگ‌تر از شلاق‌های دشمن بر جسممان وارد می‌کند. وقتی که به ۶ فرزند تحصیل کرده خود می‌نگرم و همه را بیکار می‌بینم به خود می‌گویم من به فکر مردم وطن بودم و برای آن‌ها جنگیدم آیا کسی هم به فکر من هست.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha