به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «هری ترومن بود که دستور به بمباران اتمی ژاپن داد. تا چند ماه قبل از آن نه به این موضوع فکر میکرد و نه حتی از وجود بمب اتم – سلاحی چنین مخرب و مرگبار – اطلاع داشت. البته در مقام معاون اول رییسجمهور (و کفیل ریاستجمهوری) از پروژه منهتن، از این که گروهی از دانشمندان روی تولید سلاحی غیر عادی کار میکنند چیزهایی میدانست، اما کسی جزییات آن پروژه را به او نگفته بود. تازه نیمههای آوریل ۱۹۴۵ که – بعد از مرگ فرانکلین روزولت – به ریاستجمهوری رسید ابعاد ماجرا برایش روشن شد. وزیر دفاع، هنری استیمسون همه چیز را دقیق و موبهمو برای او که به عنوان رییسجمهور، فرمانده کل قوا هم محسوب میشد، توضیح داد. استیمسون به ترومن گفت که پروژه منهتن از آغاز به هدف مواجهه با آلمان شروع شده، اما حالا که هیتلر شکست خورده و نازیها تسلیم شدهاند میتوانیم از دستاورد این پروژه برای حمله به دشمن دیگر، یعنی ژاپن استفاده کنیم. استیمسون در آن جلسه دو نفره چیزی گفت که ذهن ترومن را درگیر کرد. گفت: «بدون استفاده از بمب اتم، با تکیه بر همین تسلیحاتی که داریم، جنگ طولانی خواهد شد. نمیدانم تا چه زمانی اما ژاپنیها مقاومت میکنند.»
درست میگفت. ژاپنیها به تنگنا افتاده بودند و عملا – بعد از شکست ایتالیا و آلمان – بهتنهایی با همه متفقین میجنگیدند اما آماده بودند با همه داشتههای خودشان در میدان جنگ باقی بمانند و به هر قیمتی که باشد از کشورشان دفاع کنند. (مثلا آمریکاییها با ۲۶ هزار کشته ایووجیما را گرفتند و برای تسلط بر اوکیناوا بیشتر از ۵۶ هزار نفر تلفات دادند). ژاپنیها رسما بیانیه دادند که «به جنگ ادامه میدهیم، سیاست ملی خودمان را پیش میبریم، از سرزمینمان دفاع میکنیم و به همه اهدافی که برای تحققشان وارد جنگ شدیم دست مییابیم.»
ترومن با توجه به بیانیه ژاپن و حرفهای وزیر دفاعش باید تصمیم میگرفت. در تصویری که مطبوعات و خبرگزاریها از او ارایه میکردند راسخ و مطمئن نشان میداد اما واقعا چنین نبود. درباره همه چیز و از همه مهمتر درباره چگونگی مواجهه با ژاپن سخت مردد بود. ژوئن ۱۹۴۵ در چنین روزی در دفتر خاطراتش نوشت: «باید درباره مساله ژاپن تصمیمی بگیرم که آیا به همین شکل متعارف حمله را ادامه بدهیم یا این که با بمباران، غائله را ختم کنیم؟ این سختترین تصمیم تا به امروز است.»
فردای آن روز در کاخ سفید با جمعی از فرماندهان ارتش صحبت کرد. امیدوار بود آنان در تصمیمگیری نهایی کمکش کنند، هر چند به صراحت به این نیاز به کمک اعتراف نمیکرد اما نظامیان هم در موضوع چگونگی ادامه جنگ با یکدیگر همعقیده نبودند و حتی چند نفرشان از وحشت تلفات بیشتر، با ادامه درگیری در خاک ژاپن مخالفت میکردند. اما از لابهلای صحبتهای آنان یک چیز برای ترومن روشن شد و آن این که ادامه جنگ با همین روند به بهای جان چندصدهزار امریکایی (نظامی) و همین تعداد ژاپنی (نظامی و غیر نظامی) تمام میشود. از اینجا به بعد، از زمانی که ترومن جان انسانها را در ذهنش به مشتی عدد و رقم تبدیل کرد، تصمیمگیری هم برای آسانتر و فقط مشروط به پاسخ این پرسش شد: کدام گزینه «استفاده از بمب اتم» یا «ادامه جنگ با همین تسلیحات مرسوم» در نهایت تلفات کمتری (بهویژه تلفات امریکایی کمتری) دارد؟»
انتهای پیام
نظرات