• یکشنبه / ۳ بهمن ۱۴۰۰ / ۱۲:۰۶
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1400110301638
  • خبرنگار : 71451

روایتی از اسرای قطع نخاع اردوگاه عنبر

روایتی از اسرای قطع نخاع اردوگاه عنبر

شرایط سخت اسارت موجب شد که بعضی از بچه‌ها به زخم بسترهای دردناکی دچار شوند یکی از دوستانی که زخم بسترهایی عمیق و بدخیمی داشت حاج حسینعلی صبوری بود که زخم بسترهایش تا بعد از آزادی همچنان باقی ماند و نهایتا در اثر عوارض همین زخم‌ها و آسیب‌های جسمی دیگر ناشی از قطع نخاع بودن به درجه رفیع شهادت نائل شد.

به گزارش ایسنا، آزاده محسن غلامعلیان در سال ۱۳۴۱ در اصفهان به دنیا آمد. وی در سال ۶۱ به همراه لشکر۱۴ امبر اساس قانون صلیب سرخ اسرای قطع نخا و معلولینی که شرایط خاص داشتند مبادله شدند و وی به آغوش وطن بازگشت.

آزاده محسن غلامعلیان بیان کرد: بعد از منتقل شدن به اردوگاه عنبر من را به درمانگاه بردند. به آنجا که رسیدم ۱۷ اسیر قطع نخاعی دیگر را هم‌ دیدم که بستری بودند. بستری بودن دائمی ۱۷ آزاده قطع نخاع حداقل مستلزم وجود یک توالت فرنگی بیرون از محوطه درمانگاه یا حتی گوشه‌ای از سالن آن بود، اما درمانگاه هم مثل سایر آسایشگاه‌های اردوگاه از داشتن این امکانات محروم بود. نمی‌دانم چگونه آن اوضاع و شرایط را توصیف کنم که مشمئز کننده نباشد. پاسخ دادن به این پرسش که مجروحین قطع نخاع که نمی توانستند از سرویس‌های بهداشتی معمولی استفاده کنند  یا حتی نمی‌توانستند از جایگزین آن سطل‌های که برای این منظور در آسایشگاه‌ها بود  استفاده کنند، چگونه باید این نیاز اولیه بهداشتی را برآورده سازند؟

آب آشامیدنی و مصارف بهداشتی ما مثل بقیه‌ی آسایشگاه‌ها  توسط برادران آزاده دلسوزی که در انجام این گونه امور به مجروحین و جانبازان کمک می‌کردند  با سطل‌های پلاستیکی از بیرون محوطه درمانگاه به داخل آورده می‌شد و در ظرف سفالین بزرگی بنام «حُبانِه» که روی یک سه پایه‌ی فلزی نصب شده بود نگهداری می‌شد.تخت‌های ما از نوع نامرغوب‌ترین تخت‌های فلزی بود که در آن برزخ بعثی نعمت بزرگی محسوب می‌شد، که دکتر مجید با ترفندی خاص تشک‌ها را برای استفاده ما آماده می‌کرد و زیر تخت‌ها هم جایی برای گذاشتن ظرف ادرار تعبیه کرده بود.

روایتی از اسرای قطع نخاع اردوگاه عنبر
آزاده محسن غلامعلیان


این ظرف‌ها گاه قوطی خالی رب‌گوجه یا روغن بود که دکتر  مجید آنها را از دوستانی که در آشپزخانه کار می‌کردند برای استفاده ما می‌گرفت. ما اغلب اوقات برای اینکه تشک‌هایمان خیس و نجس نشود باید روی شکم می‌خوابیدیم تا هم ادرارمان داخل این قوطی‌ها تخلیه شود و هم کمتر دچار زخم بستر شویم و در همین حالت هم غذا می‌خوردیم و نماز می‌خواندیم. وضعیت ما برای دکتر مجید که با لحن شیرینش فضای سخت اسارت را تلطیف می‌کرد چیزی شبیه وضعیت «کروکودیل‌»ها را تداعی کرده بود، بخاطر همین وقتی می‌خواست ما را بصورت جمعی مورد خطاب قرار دهد می‌گفت: «سوسمارها». و وقتی هم که با گویش ملیح آذری می‌خواست به کادر درمان مطلبی را در مورد ما بگوید می‌گفت «اوشاخ لارون....» یعنی بچه ها  و براستی دکتر مجید برای ما پدری مهربان بود.

شرایط سخت اسارت موجب شد که بعضی از بچه‌ها به زخم بسترهای دردناکی دچار شوند یکی از دوستانی که زخم بسترهایی عمیق و بدخیمی داشت حاج حسینعلی صبوری بود که زخم بسترهایش تا بعد از آزادی همچنان باقی ماند و نهایتا در اثر عوارض همین زخم‌ها و آسیب‌های جسمی دیگر ناشی از قطع نخاع بودن به درجه رفیع شهادت نائل شد.

آقای صبوری اصالتا مشهدی بود ولی بعد از ازدواج ساکن اصفهان شد که قبل از اینکه خبر اسارت ایشان به خانواده‌اش برسد پیکر مطهر شهیدی را اشتباها بجای ایشان تشییع می‌کنند و در گلستان شهدای اصفهان به خاک می سپارند. آزاده صبوری صدای دلنشینی داشت و گه‌گاهی که حوصله داشت اشعار مذهبی و خطبه حضرت سجاد علیه السلام در شام را برایمان می خواند. هنوز زنگ صدای او در گوشم هست: «ایهاالنَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا. أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَی. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَی.»

آزاده محسن غلامعلیان در ادامه به ذکر نام ۱۷ اسیر قطع نخاعی دیگر اردوگاه عنبر در دوران اسارت خود پرداخت که به شرح زیر است:

۱-اسماعیل جوشانی اهل تنکابن بود ، او که در عملیات تنگ چزابه قطع نخاع شده و به اسارت در آمده بود درد عصبی شدیدی داشت، بدون اغراق صدای نالههای اسماعیل نه تنها برای نگهبان‌های داخل اردوگاه آشنا بود حتی نگهبان‌های آنسوی سیم خاردارها هم پژواک ناله هایش را می شنیدند، درد که امانش را میبرید آنچنان فریاد می زد که گویی بند، بند وجودش از هم گسیخته می‌شد.

۲-یکی دیگر از بچه های قطع نخاع اهل چناران مشهد سید غلام عباس جم سوار بود که چون شباهت زیادی به ژاپنی‌ها داشت دکتر مجید به او لقب «چین چانگ» داده داده بود.

۳-عبد المطلب نخستین هم بچه مشهد بود و چون زیاد جنب و جوش داشت دکتر به او می گفت: «جم جمک.»

۴- محمد رضایی بچه رفسنجان با آن گویش ملیحش نیز گاهی شادی و نشاط را به جمع ما هدیه می کرد خصوصا که حرف‌های او برای دکتر مجید موقعیت شوخی خوبی فراهم می کرد. یادم نیست که ظهر بود یا شب، وقتی غذا توزیع شد شهید رضایی با قاشقش داخل آنچه نام خورشت را یدک می‌کشید جستجویی کرد و وقتی خبری از گوشت حتی همان گوشت‌های نامرغوب و مانده را نیافت با همان لهجه نمکی گفت: «آقای دکتر، آقای دکتر په گوشتا کو از آن روز هر وقت دکتر، رضایی را می دید به شوخی می‌گفت: «پ گوشتاش کو.»

۵- غلامعلی محمدی از رفسنجان یا کرمان.

۶-حاجت کیانپور، اهل شوشتر هم وقتی به جمع ما پیوست آنچنان گرفتار اسهال عفونی بود که امیدی به بهبودش نبود.

۷- سید حسین کسایی، ورامین، شهادت بعد از آزادی.

۸-شهید بهروز تبریزی زاده، تبریز، شهادت در اسارت.

۹-شهید بهمن امیریان، شاهین شهر اصفهان، شهادت در اسارت.

۱۰-شهید احمد سگوند، دزفول،شهادت بعد از آزادی.

۱۱-عبدالرضا کاویانی، شیراز ، ساکن کرج.

۱۲-حسین معظمی، دزفول، ساکن اهواز.

۱۳-اکبر دزاشیب، تهران.

۱۴-علی حاج حسینی‌ رفسنجان.

۱۵-نصرالله حاجیان ،خمینی شهر اصفهان.

۱۶- رضا آبروانی ، مشهد.

۱۷-حسن مشهوری.

در بین ما کسانی بودند که وضعیت مجروحیتشان به نحوی بود که نمی‌توانستند از دهان غذا بخورند و غذا بصورت رقیق شده با سرنگ به سوراخی که زیر گلوی ایشان بود وارد می‌شد.

 دکتر مجید که راوی از آن یاد می‌کند دکتر مجید جلالوند است که افسر نیروی دریایی ارتش بود و تمام آزادگان اردوگاه عنبر از علاقه و صمیمیت زیاد وی را با اسم دکتر مجید یاد می‌کنند. دکتر دیگری که در اردوگاه عنبر خدمات پزشکی فراوانی به آزادگان می‌کرد و محبوبیت زیادی در میان آن‌ها دارد مرحوم دکتر هادی بیگدلی بود.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha