در نشست نقد ترجمه سومین رمان خالد حسینی عنوان شد: شخصیت نیلا الهام گرفته از فروغ فرخزاد است و روایت زندگی او مخاطب را به صرافت این شاعر ایرانی میاندازد.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، علیرضا سیفالدینی که در نشست نقد و بررسی کتاب «و کوهها طنین انداختند» ترجمه مریم مفتاحی در موسسه بهاران سخن میگفت، با مروری بر داستان سومین رمان خالد حسینی تصریح کرد: این رمان با بازنمایی افسانه دیو و ربوده شدن بچهها آغاز میشود و از همین شروع کار نویسنده نشانههایی را به مخاطب میدهد که در ادامه رمان چه پیش خواهد آمد.
در فصلهای بعدی رمان بر ما معلوم میشود که چرا نبی، پری شخصیت کودک داستان را به خانواده اربابش میفروشد. در واقع در این رمان شخصیتهایی قربانی میشوند در حالی که نمیدانند چرا؟! سومین رمان خالد حسینی در مضمون و فرم یک طنز تراژیک را رقم میزند و این طنز تراژیک در فرم رمان چندان مثبت نیست. نویسنده به شکل غیرمستقیمی میخواهد بگوید اگر ما قدرت داشتیم وضعیتمان را تغییر دهیم دیگر نیازی نبود که کسانی قربانی و افرادی سپر بلا شوند. گویی آدمهای گرفتار آمده در این مصیبتها خودشان مقصر و مسبب این وضعیت هستند. همه بحثهایی که در این رمان مطرح میشود جواب به این موضوع است که اگر قوی بودیم و خوب یاد گرفته بودیم میتوانستیم روی پای خود بایستیم و به این روزگار گرفتار نمیشدیم.
وی متذکر شد: نویسنده میتوانست فرم و ساخت رمان را خلاقتر و مؤثرتر اجرا کند. سعی دارد با پیش کشیدن روایتهای موازی، داستان را از آن خط روایی مستقیم خارج کند؛ اما به خوبی از عهده این کار برنیامده است. البته در موتیفسازیها و تکرارها گاهی موفق عمل کرده است. چیزی که ما در ادبیات خودمان آن را کم داریم و خالد حسینی متأثیر از رماننویسی غربی، گاهی در رقم زدن این تکرارها و ساختن موتیف موفق عمل کرده است.
سیفالدینی با مرور بر برخی از فصلهای «و کوهها طنین انداختند» تصریح کرد: زمانبندی شکل گرفته در این داستان رئال، خیلی دقیق نیست. در حالی که میطلبید نویسنده بر این مسئله توجه بیشتری کند.
همچنین در این نشست اسدالله امرایی گفت: خالد حسینی نویسندهای نیست که آثارش در دانشگاهها تدریس شود و بتوان از آنها به عنوان آثار با ارزش بالای زیباییشناسی در رماننویسی معاصر یاد کرد. بیشتر کارهایش بین خاطرهنویسی و روایت در رفتوآمد است و از آن دست آثاری نیست که پنج سال دیگر هم کسی سراغ آنها برود و آن را بازخوانی کند. در شرایطی که جهانیان فقط خبرهای بمبگذاری و عملیات تروریستی از افغانستان را میشنیدند؛ یکباره چهره پزشک و تحصیلکرده نگاهی دیگر دربارهی افغانستان را پیش میکشد و خیلیها در غرب سعی میکنند به این نگاه دامن بزنند. به اعتقاد من خالد حسینی در رمان «بادبادکباز» نویسنده موفقتری است و در دو کتاب اخیرش همان تصویر پیشین را به شکلی دیگر نشان میدهد.
وی درباره «و کوهها طنین انداختند» متذکر شد: در این رمان داستان کودک گمشده روایت میشود. این موضوع یکی از روایتهای اصلی در کتب مقدس و متون متعدد است و شرح ماجرای این گمشدنها به شکلهای مختلف بازگو شده است. پری در کودکی از خانوادهاش جدا میشود و به خانوادهای متمول فروخته میشود و در پاریس و شهرهای دیگر دنیا زندگی میکند. به اعتقاد من شخصیت پری به معنای نماد خاک افغانستان است که روزگاری مثل انگلیسیها بود و بعد به دست نیروهای شوروی افتاد، پس از آن طالبان قدرت را در دست گرفت و سرانجام غول نجاتبخشی با چهرهای تلطیف شده میآید تا افغانستان را نجات دهد. عتیق رحیمی دیگر نویسنده افغان نیز همین رویکرد را در روایتاش پیش میگیرد. رویکردی که مبتنی بر خطکشی سیاه و سفید شخصیتها است. در حالی که در روایتهای آصف سلطانزاده و محمدحسین محمدی شخصیتها خاکستری نشان داده میشوند و قطعیت چندانی ندارند.
این مترجم یادآور شد: خالد حسینی در رمانهایش اسامی شخصیتها را به زرنگی انتخاب میکند. سعی میکند نامهای شخصیتها هم وجه نمادی داشته باشد؛ هم اینکه متأثر از ادبیات قرن نوزدهم شخصیتهای مثبت، اسمهای مثبتی داشته باشند. به اعتقاد من یکی از عمده دلایل موفقیت خالد حسینی ناشی از این است که از آمریکا چهرهای تلطیف شده نشان میدهد.
همچنین علیرضا سیفالدینی در بخش دیگری از صحبتهایش تصریح کرد: من هم موافقم که خالد حسینی در سومین رمانش نگاه مثبتی از آمریکا و حضورش در افغانستان به دست میدهد. از طرف دیگر به اعتقاد من نویسنده وقتی که صحنههایی از مکانها و پیادهروهای کابل را توصیف میکند، نشان میدهد که به کشورش نگاه توریستی دارد.
این در بخش دیگری از صحبتهایش با مروری بر فصلهایی از رمان «و کوهها طنین انداختند» به بحث دربارهی زاویه دید در این اثر پرداخت و دربارهی شخصیت نیلا متذکر شد: چیزی که برای من در این رمان جالب بود شباهت شخصیت نیلا به فروغ فرخزاد است، گویی نوعی گرتهبرداری از زندگی و شخصیت فروغ صورت گرفته است و من در فرایند خوانش رمان این شخصیت را به فروغ نزدیک دیدم.
در بخش دیگری از این نشست مریم مفتاحی مترجم رمان خالد حسینی نیز در سخنانی گفت: نویسنده مطرح افغانستانی آمریکایی از سالهای نوجوانی از کشورش به همراه خانواده بیرون زد و برخلاف بسیاری از شهروندان افغانستان در رفاه نسبی بزرگ شد. بعد از سالها دوری از سرزمینش در سال 2003 میلادی به افغانستان سفر کرد و زنهای چادر پوش را در خیابانها دید و به ذهنش رسید از سرزمینش و مردم افغانستان بنویسد. از زنها و اینکه زیر چادر آنها چه میگذرد. وی پیش از اینکه دست به خلق رمان «بادبادکباز» ببرد، سالها برای نوشتن وقت گذاشته و تمرین کرده بود. در آغاز کار هیچ تصوری از اقبال جهانیان نسبت به اثرش نداشت. در ادامه با مخاطب میلیونی در اقصی نقاط جهان روبرو شد. به اعتقاد من آثار خالد حسینی در همین ایران سبب شده است نگاه مخاطبها نسبت به افغانستانیها تغییر کند.
وی خاطر نشان کرد: خالد حسینی بارها در گفتوگوهایش گفته و در رمانش نشان داده است که به مردم سرزمینش مدیون است و برای ادای دین به آنها دست به نوشتن رمان برده است. به واقع او یک نویسنده و یا آدم سیاسی نیست، بیشتر در پی خلق داستانهایی است که در پیوند با مسائل اجتماعی افغانستان است. من معتقدم که او آگاهانه این مشی را پیش گرفته است.
در پایان نشست اسدالله امرایی با ذکر مثالهایی به طرح دیدگاههایش دربارهی ترجمه این رمان پرداخت و متذکر شد: به اعتقاد من شخصیت نبی در نقش سخنگوی دولت آمریکا در این رمان ظاهر میشود و از حضور نظامیان در افغانستان دفاع میکند و میگوید آنها برای نجات افغانستان آمدهاند. خالد حسینی در این اثر سعی داشته است چهره خشن حضور نظامیها و نظامیگری را تلطیف کند.
انتهای پیام
نظرات