• یکشنبه / ۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ / ۰۲:۱۱
  • دسته‌بندی: رسانه
  • کد خبر: 96020201119
  • خبرنگار : 71574

برای ٧٧ سالگی رادیو

داستان عاشقی که از در راهش نمی‌دادند از دیوار بالا می‌رفت

داستان عاشقی که از در راهش نمی‌دادند از دیوار بالا می‌رفت

چهارم اردیبهشت، روز رادیو در ایران است. رسانه‌ای که قدمتی طولانی دارد و در این سال‌ها روزهای تلخ و شیرین زیادی را به خود دیده است.

به همین مناسبت، خبرنگار ایسنا با سید سراج‌الدین موسوی، کسی که عشق به رادیو تمام زندگی‌اش را تحت تاثیر قرار داده و مستندی به نام «آقای هرتز» نیز از زندگی وی ساخته شده، گفت‌وگویی انجام داده است.


- لطفا خودتان را معرفی کنید.
من سید سراج الدین موسوی، متولد تیرماه، 26 سال سن دارم و زاده شهرستان زابل هستم. مدرک کاردانی دامپزشکی و کارشناسی روابط عمومی دارم. من عاشق دنیای رادیو هستم و دنیای واقعی را دوست ندارم زیرا لبریز از ضد فرهنگ‌ها، جنگ و خشونت است که برایم درد آوراست. این جمله مال خودم هست:  قلب من پرجمعیت ترین شهر دنیاست چون پرچم صلح قلب من همیشه بالاست. این جمله‌ها، عاشقانه‌های یک دل بدون شعار است. من یک زندگی تخیلی بسیار خوبی داشتم و  همیشه از خدا خواستم گوش من سالم باشد تا بتوانم رادیو گوش کنم و به هیچ چیز دیگر جز رادیو فکر نمی‌کردم.


- چه اتفاقی در مسیر زندگی شما افتاد که باعث شد عشق بی‌حدی به رادیو پیدا کنید؟

من یک دایی به نام سید عباس موسوی دارم که اختلال حواس دارد اما بسیار مهربان است. او از قبل انقلاب رادیو گوش می‌داد و همیشه رادیویش روشن بود. زمانی که من دبیرستانی بودم، داییم به خانه ما در زابل آمد و رادیویش روشن بود، همان موقع یک برنامه با گویش سیستانی درحال پخش شدن بود و من کنجکاو شدم که  به رادیو زنگ بزنم و ببینم چه اتفاقی می‌افتد. اولین باری که من با رادیو همکلام شدم، خودم را سید عباس موسوی(دایی‌ام) معرفی کردم زیرا اعتماد به نفس کافی برای گفتن اسم خودم را نداشتم. زمانی که صدایم از رادیو پخش شد با رادیو صمیمی‌تر شدم و انس پیدا کردم. علاقه و وابستگی من به رادیو به حدی زیاد بود که کارهای مختلفی در این راستا انجام می‌دادم. آدرس شنونده‌های رادیو را در سراسر ایران  پیدا کردم و به خانه‌های تعدادی از آن‌ها رفتم. من خانه یک شنونده نابینا که سرطان حنجره داشت رفتم زیرا زمانی که این فرد به رادیو زنگ می‌زد، مخاطب عام می‌گفت این فرد معتاد است که زنگ می‌زند و قضاوتش می‌کردند. روز جهانی نابینایان و روز تولدش هم به خانه این مرحوم  رفتم. من ساعت دو شب به استادیو پخش رادیوها زنگ می‌زدم. تعدادی می‌گفتند مشکل داری که این موقع زنگ می‌زنی، برخی هم انرژی مضاعف می‌دادند. حتی 4 اردیبهشت ماه ( روز رادیو) روز عقد من با یک شنونده رادیو است و اسم فرزندانم هم آوا و پیام خواهد بود.


- آقای موسوی رشته تحصیلی شما چیست؟ آیا رشته شما ارتباطی با عشق زندگیتان، رادیو دارد؟

من در مقطع کاردانی در رشته دامپزشکی ‌درس خواندم و عادتی داشتم که نمی‌توانستم بدون رادیو جیبی سرکلاس درس بنشینم. بارها به دلیل گوش دادن رادیو سر کلاس درس، از کلاس اخراج شدم. من رادیو را در کیف دستی خود می‌گذاشتم و بدون هندزفری گوش می‌دادم گاهی دوستانم مرا لو می‌دادند. دوست نداشتم از هندزفری استفاده کنم زیرا می‌خواستم بقیه مردم  هم رادیو را بشنوند و با رادیو اُنس بگیرند. دوستانم در دانشگاه به من «سید رادیویی» می‌گفتند و بعدها نیز وارد سازمان رادیو شدم.


- چه اتفاقی افتاد تا شما توانستید به سازمان رادیو وارد شوید و کار کنید؟

من به بهانه‌های مختلفی برای کار به سازمان رادیو می‌رفتم و آن‌ها می‌گفتند که به درد کار در رادیو نمی‌خوری به دلیل اینکه رشته تحصیلی تو دامپزشکی است اما من می‌دانستم برخی از گوینده‌ها، مجری‌ها و گزارشگران در شبکه های جهانی رشته دامپزشکی خوانده‌اند و کسانی هم در رادیو تهیه کننده بودند که رشته‌های تحصیلیشان نفت، عمران و...بود. این موارد برای من دردآور بود و خواب نداشتم. اگر شما مستند «آقای هرتز» را ببینید پسری با چهره کاملا خسته و سرشار از استرس را مشاهده می‌کنید که نگران است کار رادیویی خود را از دست بدهد. سید برای اینکه رادیویی بشود خون دل خورده است. من برای اینکه بتوانم به سازمان وارد شوم، برای مقطع کارشناسی رشته روابط عمومی خواندم، مدرکم را که گرفتم به سازمان رادیو رفتم تا بگویم همان مدرکی را که می‌خواستید گرفتم. من اکنون در رادیو کار می‌کنم و فقط تابه حال پست مدیریتی نداشتم وگرنه شغل‌های دیگر در رادیو را با موفقیت تجربه کرده‌ام. من در سازمان رادیو به عنوان صدابردار، گوینده، نویسنده و گزارشگر جایگزین بوده‌ام و عاشق تهیه کنندگی هم هستم. زمانی که مستند من ساخته شد، بعضی‌ها فکر کردند، من زندگی خوبی دارم اما من در سازمان صداوسیما بیمه هم نیستم زیرا اغلب کارمندان در آن جا حق الزحمه‌ای کار می‌کنند. زمانی که به رادیو وارد شدم حتی حساب خودم را برای واریزی حقوق چک نمی‌کردم و آقای یعقوبی مدیر من می‌پرسیدآقای موسوی شما نباید حسابت را چک کنی؟ !در واقع من فارغ از هرگونه مسئله مالی بودم و به خاطر عشق و علاقه‌ام کار می‌کنم.


- چگونه صادق داوری فر، کارگردان مستند «آقای هرتز» شما را برای ساخت مستندش پیدا کرد؟  

مهدی اسماعیلی، گزارشگر رادیو تهران باعث آشنایی من با آقای داوری فر شد. سال 91 من به جشنواره بین المللی رادیو رفتم و با مهدی اسماعیلی هم کلام شدم و زمانی که متوجه شد من تمام عوامل رادیو را می‌شناسم و  تاریخ تولدشان را حفظ هستم تصمیم گرفت از من  گزارشی حرفه‌ای و ویژه تهیه کند. او دراین گزارش از من خواست جدول برنامه‌های رادیو تهران را بگویم (رادیو تهرانی که سراسری نیست و موجش در زابل به سختی دریافت می‌شود) من هم برنامه‌های رادیو تهران را از ساعت ٦ صبح تا 12:30 شب که برنامه «تهران درشب» پخش می‌شد با نام تمام عوامل برنامه ‌گفتم و حتی پست سازمانی آن‌ها را نیز بلد بودم. بعد از مدتی آقای داوری فر به مهدی اسماعیلی می‌گوید که  می‌خواهم از زندگی شنونده‌های رادیو فیلم بسازم تا ببینم چه زندگی دارند و چگونه با رادیو زندگی می‌کنند؟ مهدی اسماعیلی که 14 آبان تولدش است(!)من را به آقای داوری فر که 27 شهریور تولدش است (!) معرفی کرد. نزدیک به سه سال طول کشید تا تحقیق کنند و من زندگی خودم را شرح دهم و برایشان ارسال کنم. در نهایت نیز مستند «آقای هرتز» ساخته شد.


-  آقای موسوی اطلاعاتی که درباره عوامل رادیو داشتید را از کجا می‌آوردید؟ آیا از اینترنت استفاده می‌کردید؟

من با دنیای ارتباطی سنتی بزرگ شدم و اطلاعاتم از این راه به دست آمد. من اکنون گوشی یازده دو صفر دارم. البته من به تازگی به فضای مجازی آمده‌ام زیرا برادرم در استان گلستان زندگی می‌کند و می‌خواست  مادرمان را از طریق فضای مجازی ببیند. او به من می‌گفت دنیا تغییر کرده و تو باید تلگرام و اینستاگرام داشته باشی.


- آرزوهای شما هم از جنس رادیویی است؟

من دوست دارم یک روز آقای علی عسگری، رییس سازمان صدا و سیما را ملاقات کنم. رادیو حرف زیادی برای گفتن دارد و روز جهانی رادیو 13 فوریه(24 بهمن) است اما در تقویم ما ثبت نشده تا وقتی تقویم را ورق می‌زنیم این روز را ببینیم. ما روزهای جهانی زیادی داریم اما روز جهانی رادیو نداریم. درحالی که بسیاری از پدربزرگ و مادربزرگ‌های ما با رادیو بزرگ شده‌اند و یک رسانه فرهنگی است. من از سال 91 پیگیر ثبت روز جهانی رادیو در تقویم کشورمان بودم. حتی آقای صوفی که معاونت صدا در گذشته بودند را ملاقات کردم اما شوربختانه کسی من را آنطور که باید درک نکرد. همچنین سال 91 برای شورای فرهنگ عمومی استان و کشوری نامه زدم که روز جهانی رادیو ثبت شود اما نشد. من دوست داشتم زنده یاد رضا سجادی اولین گوینده رادیو ایران را که در بستر بیماری بود پرستاری کنم و با این نیت می‌خواستم به تهران بروم. سیستم کامپیوتر من حاوی آرشیوی از صدای گویندگان قدیمی رادیوست. من همچنین استاد کاظم معتمد نژاد، استاد ارتباطات را دوست داشتم وکتاب‌هایش را مطالعه کردم. من به شورای شهر زنگ زدم وگفتم میدانی را به نام دکتر معتمد نژاد نامگذاری کنید و این اتفاق بعدها افتاد. من پیگیر تمامی مسائل دلی و احساسی خود بودم اما کسی نبود که مرا درک کند، من در برابر واژه درک بسیار حساسم. بسیاری با دیدن مستند «آقای هرتز» با من همذات پنداری کردند.


- کدام برنامه رادیو را بیشتر دوست داشتید و از نظر شما خوب بود؟ تا به حال شده از رادیو قهر کنید و ناراحت شوید؟

برنامه «کوچه رادیو» برنامه دلی و زیبایی بود که آقای بخشایش تهیه کننده آن بود. دلتنگ آقای بخشایش هستم. محمد بخشایش از اثرگذارترین تهیه کننده‌های رادیو بودکه باعث شد من به تهیه کنندگی علاقه مند شوم. مریم نشیبی نیز گوینده رادیو ایران و مادر رادیویی من است که سال‌هاست با او در تماس هستم. من با موسیقی بی کلام رادیویی گریه می‌کنم . من اغلب رادیو پیام را گوش می‌دهم. با آمدن آقای سرافراز برخی از شبکه‌های رادیو تعطیل شدند. یک شبکه رادیویی به نام «صدای آشنا بود» که تعطیل شد و من افسرده شدم زیرا حس کردم عزیز خود را از دست داده‌ام وگویندگانی مانند: محمد رضا سیگارودی، بنفشه سودبخش و فرشته ملک فرنود به خارج از کشور رفتند. من دنیای عجیبی داشتم. دوست صمیمی نداشتم و با فامیل رفت وآمد نمی‌کردم. غم هارا در دل خودم نگه می‌داشتم حتی خانواده من این مطالب را نمی‌دانند.

- در آخر اگر خاطره‌ای دارید تعریف کنید.

من زیاد به تهران آمده‌ام و ازسمت امانیه وتجریش تا  ساختمان بلال را پیاده می‌رفتم و التماس می‌کردم من را به ساختمان شهدای رادیو راه دهند اما به من اجازه نمی‌دادند. وقتی مستند «آقای هرتز» اکران شد، مدیر رادیو تهران به صورت رسمی من را به ساختمان شهدای رادیو دعوت کرد. من آن روز حالم بسیار خوب بود وانگار به خانه اصلی خودم آمده بودم. در آخر نیز از آقای یعقوبی مدیر رادیویی که در آن فعالیت دارم و حاج آقا کردستانی مدیرکل، آقای شریعتی معاونت صدای زاهدان که من را بانگاه اول پذیرش کردند، تشکر می‌کنم.

گفت‌وگو: خبرنگار رسانه ایسنا - مروارید صادق‌پور

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha