• یکشنبه / ۲۴ دی ۱۳۹۶ / ۱۱:۰۳
  • دسته‌بندی: خانواده
  • کد خبر: 96102412487
  • خبرنگار : 71582

نَم نداری بر سقف خانه «کارولین»

نَم نداری بر سقف خانه «کارولین»
عکس تزئینی است.

وقتی از تلاش‌هایش برای یافتن کار و بالا و پایین زندگی صحبت می‌کند، اثری از غم در صدایش نیست؛ دیگر تکراری شده مرور خاطرات 10 سال گذشته و آینده‌ای که امید به آن، باعث ادامه دادن راهش شده است.

به گزارش ایسنا، وقتی از در به دری‌ و سختی‌های زندگی بعد از ریخته شدن اسباب زندگی‌اش در کوچه و خیابان به خاطر بی‌پولی می‌گوید، تمام نگاهش به آینده‌ای است که با 2 پسرش به سوی آن گام برمی‌دارد؛ پسرهایی که 10 سالی است تنهایی آنها را به دندان گرفته تا مبادا همچون پدر معتادشان آواره کوچه و خیابان شوند.

"کارولین" یکی از صدها مادری است که جوانی‌اش را در آتش بی‌تدبیری همسری معتاد از دست داده است و تنها هم و غم امروزش جور کردن پولی برای تعمیر سقف ریخته خانه‌اش است؛ سقفی که نم نداری آنقدر بر  دیوارهایش سنگینی کرد تا آور شد بر سرشان؛ اینجا تنها سرپناهشان است؛ خانه قدیمی ورثه‌ای مادر که هرچند محل امنیتشان شده اما بیم فرو ریختنش این بار گلوی این خانواده را می‌فشارد.

از تلاش‌هایش برای تامین مخارج زندگی می‌گوید؛ از وام برای خرید دستگاه‌های حکاکی با دست به‌روی طلا و نقره که هنر خانوادگی‌اشان است، و نچرخیدن چرخ زندگی با شغلی که در دنیای مدرنیزه و دستگاه‌های جدید کفاف هزینه‌های زندگی‌ را نداد؛ حالا برای درست کردن انواع سالاد و سبزیجات برای فروشگاه ‌های مواد غذایی؛ حاضر است هر سفارشی را به شرط "تمییز"ی بپذیرد تا بلکه گشایشی ایجاد شود در زندگی اما در این کار هم دست بالای دست بسیار است.

از هر گوشه زندگی‌اش چیزی می‌گوید؛ گاه از جوانی و دوران خوب زندگی با همسری سالم، گاه هزینه‌های تحصیل فرزندانش، گاه از وامی که هنوز تسویه نشده و گاه از سقفی که با 2 ـ 3 میلیون محکم می‌شود روی سرشان.

کارولین مرور می‌کند خاطراتش را :« همسرم یکی دو سال بعد از فوت پدر و مادرش معتاد شد. اوایل خیلی وضع مالی ما خوب بود. پدر شوهرم دو تا کارخانه چرم‌سازی داشت. 5 سال به همسرم با پدرشوهر و مادر شوهرم زندگی کردیم. بعد از این 5 سال وقتی خواهرها و برادرهای شوهرم سهم خانه پدریشان را خواستند، مجبور شدیم از آنها جدا شویم. دو سه سالی تنها زندگی می‌کردیم اما متأسفانه پدر شوهرم و سپس بعد از دو سه ماه، مادر شوهرم  از دنیا رفتند. همسرم خیلی به آنها خصوصا پدرش وابسته بود. به همین دلیل اعتیاد پیدا کرد.»

جای خالی پدر این خانواده در این سال‌ها به همین راحتی‌ها هم پر نشده است، خاطرات روزهای آخر زندگی کارولین با همسرش و تلخی مشاجره‌ بین آنها هنوز هم در ذهن پسر بزرگترش زنده هستند: « هرچی باشد پدرشان بود. دوست داشتند که پدر داشته باشند. من این را احساس می کنم. اما خاطرات بدی هم از آن روزها دارند.»

فرزندان کارولین هنوز هم که هنوز است وقتی دلتنگ پدرشان می‌شوند از او می‌پرسند چرا تلاش بیشتری برای ادامه زندگی زناشویی‌اش نکرده است، کارولین اما یاد روزهای سختی می‌افتد که ماموران با حکم تخلیه به خانه‌شان آمدند و وسایلش را به خیابان ریختند. اعتیاد همسرش باعث شده بود آنها سقف روی سرشان را هم از دست بدهند. وسایل زندگی آنها یک هفته در کامیون باربری باقی می ماند تا کارولین به همراه بچه هایش برای همیشه به خانه مادرش می‌رود و بعد هم به صورت غیابی از همسرش جدا می‌شود. کارولین می‌گوید آن روز سخت‌ترین روز زندگی‌اش بوده: «خدا این روز را به سر کسی نیاورد...آن روز من داشتم نهار درست می‌کردم. یکی از بچه‌هایم 3 ساله و یکی هم 8 ساله بودند. وقتی مأمورها وارد شدند دار و ندارم و زندگیم را داخل کوچه ریختند. شوهرم رفت توی اتاق و در را بست. من ماندم و دو تا بچه و مامورانی که خانه را خالی می‌کردند. زنگ زدم به برادرم و گفتم سریع به خانه ما بیا. برادرم آمد و کامیونی برایم کرایه کرد و وسایلم را ریختند در ماشین.  وسایلم یک هفته در کامیون باقی ماند تا اینکه شوهرم یک خرابه اجاره کرد. سقفش داشت می ریخت. دو هفته لوازمم را آنجا گذاشتم و بعدش هم به خانه مادرم رفتم.»

حسرت حتی یکبار احول‌پرسی همسر کارولین از فرزندانشان اما همیشه روی دل او مانده: «تمام زندگی ما بعد از اعتیاد همسرم از بین رفته بود. اعتیادش شدید شد. وقتی دیدم اینطور است به خانه مادرم آمدم تا بچه‌هام نبینند و یاد نگیرند. اما در این 10 سال بعد از جدایی، حتی یک هم بار زنگ نزد تا حال بچه هایش را بپرسد. بچه ها در این 10 سال هم اصلا  او را ندیدند.»

تمام سهم کارولین از خوشبختی دنیا فرزندانش هستند که او برای آفریدن حتی یک لبخند روی چهره‌شان از هیچ تلاشی فروگذاری نمی‌کند: «پسر بزرگم الان دانشجوی سال سوم رشته معماری دانشگاه آزاد است. هزینه های دانشگاه پسرم کمرشکن است اما به این دلیل که شاگرد ممتاز است تمام تلاشم را می کنم. پسر دومم هم سال دهم تجربی است. پسر بزرگم دو سه روزی که دانشگاه نمی رود سر کار است اما کارش جوری نیست که درآمد قابل توجهی داشته باشد. خیلی ناچیز  اما از هیچی بهتر است.» 

تنهایی کارولین در این سال‌ها گویی تمامی ندارد. خانواده همسر سابق او بعد از جدایی اغلب از حال آنان بیخبرند. حتی وقتی روز قبولی فرزندش در دانشگاه با ذوق و شوق با خانواده همسرش تماس می‌گیرد تا برای تأمین هزینه های تحصیل پسرش از آنها کمک بگیرد، نه خواهر و نه برادر شوهرش به او روی خوش نشان نمی‌دهند. تنها کمک آنها خلاصه می‌شود به هدیه کوچکی که هر سال ژانویه همزمان با عید مسیحیان از طرف عمه فرزندانش از آمریکا برایشان ارسال می‌شود. دل خوشی اش حالا برادر کوچکترش است که روزی یکبار در خانه‌شان را می‌کوبد و آنها را از تنهایی در می‌آورد: «یک برادر بزرگتر دارم که 40 سال است در آمریکاست و وضع مالی خوبی دارد. تا 4 سال پیش که مادرم زنده بود سالی یک بار کمک هزینه مدرسه بچه را می‌پرداخت اما بعد از فوت مادرم این کمک‌ها نیز تمام شد. خدا سایه برادر کوچک‌ترم را کم نکند،  همین که بزرگتر بچه‌هایم است، اندازه یک دنیا می‌ارزد.»

دل کارولین به تمام شدن قسط وام قبلی‌اش از کمیته امداد و گرفتن یک وام برای تعمیر سقف خانه مادری‌اش خوش است. وام خود اشتغالی، قرار گرفتن تحت پوشش طرح اکرام و مساعدت‌های کمیته امداد برای بهبود زندگی‌اش بخشی از این کمک‌ها هستند که چندان کارگشا نبوده‌اند اما با این وجود او به هر دری می‌زند که وضع زندگیشان را تغییر دهد. تنها امیدواری کارولین برای روزهای آینده موفقیت فرزندانش است. می‌گوید که آرزو دارد خوشبختی آنها را ببیند و البته خانه مادری اش را سر و سامان بدهد:« همه آن روزها گذشتند اما فقط امیدوارم بچه‌هایم به جای خوبی برسند. آرزویم این است که بتوانم این خانه را بازسازی کنم تا حداقل سقفش روی سر بچه‌هایم خراب نشود.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۶-۱۰-۲۵ ۲۰:۲۶

خیلی جالب بود ...گزارشهایی از این دست ،سطح اگاهی افراد جامعه را بالا میبرد .من متوجه شدم مسیحیان این سرزمین هم زیر پوشش کمیته امداد هستند و مساعدت میشوند. قلم شیوای گزارشگر هم جالب بود ...