این شاعر و از دوستان عباس صفاری در پی درگذشت او، در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: یاد عباس صفاری گرامی. خبر بسیار تأسفبار و نارحتکنندهای است. البته چندسال پیش هم مشکل ریه پیدا کرده بود و آنبار خوشبختانه خطر رفع شد اما گویا عباس با همه صبوریاش نتوانست کرونا را از رو ببرد و متأسفانه این شاعر عزیز را از دست دادیم.
او سپس درباره آشناییاش با عباس صفاری گفت: اوایل دهه ۷۰، زمانی که آقای شمس لنگرودی در آمریکا بود، با عباس صفاری مراوده داشت. یک بار نامهای به دست من رسید که شروعش را آقای شمس نوشته و عباس را معرفی کرده بود. از آن زمان مکاتبه ما با عباس صفاری شروع شد. این موضوع در دورهای بود که هنوز در ایران کتابی چاپ نکرده بود. او کار گرافیک و نقاشی هم انجام میداد و یک نوع سیستم چاپ دستی هم داشت و در منزلش کارهایی را چاپ میکرد و نمونههایی از آن را هم به ایران آورد؛ در سفر آخر خود به ایران تصویری از «مایاکوفسکی» را با سیستم چاپ دستیاش برای من آورد. آن را قاب کردهام، کارش جلو چشم من است و همواره من را به یاد او خواهد انداخت.
موسوی درباره ویژگیهای عباس صفاری بیان کرد: یکی از ویژگیهایش این بود که نامههایی که مینوشت نامههای عادیای نبود، نامههایش را با نوعی کار گرافیکی توام میکرد. یادم هست او در خارج از کشور با مجلهای با عنوان «سنگ» همکاری میکرد و از من خواست درباره شعر فارسی در ایران با او همکاری کنم، در نامهای برایش نوشتم که حالا چرا نامش را «سنگ» گذاشتید؟ در نامه بعدی که برایم فرستاد، نامه به شکل دایره بود و در فرم دایره نوشته شده بود و برای خواندنش مجبور بودی آن را بچرخانی و به آخر متن که میرسیدی، نوشته بود احتمالا متوجه شدید که برای چه سنگ! در واقع در این چرخش یک نوع سنگ آسیاب بود.
او سپس گفت: عباس صفاری پیش از آنکه در ایران کتاب منتشر کند، یکی دو کتاب در خارج از کشور در آورده بود که آخرینش «در ملتقای دست و سیب» بود. این کتاب در خارج از کشور جایزهای هم در بین شاعرانی که در خارج از کشور کتاب منتشر کرده بودند، برده بود اما سبک و سیاق آن کتاب بیشتر به زبان شعر پیش از انقلاب نزدیک بود و مقداری زبان حماسی و به اصطلاح ادبی داشت. در نیمه دهه ۷۰ رفت و آمد عباس صفاری به ایران آغاز شد و میتوان گفت، در جریان تحولات شعر فارسی در دهه ۷۰ بود. او با گروه ما که به سبک و سیاق خاصی از شعر علاقهمند بودیم و آن را دنبال میکریم چه در مواقعی که به ایران میآمد و با ما رفت و آمد داشت و چه در مکاتباتش همراه بود و با تحول زبانی و مضمونی در شعر فارسی جلو آمد و درخشید.
این شاعر و منتقد ادبی در ادامه بیان کرد: اولین کتاب عباس صفاری «دوربین قدیمی» بود که این کتاب را در دو بخش برای من فرستاد؛ بخشی شعرهای قدیمیترش بود و بخشی هم شعرهای جدیدش که مربوط به دهه ۷۰ بود. من این شعرها را به نشر ثالث دادم و کتاب درآمد و خوشبختانه برنده جایزه «کارنامه» هم شد. این جایزه در معرفی شعر عباس صفاری خیلی موثر بود، البته خود شعرهای او این ویژگی را داشت که همزمان مخاطب خاص و مخاطب عام را مجاب کند. بعد هم کتابهای بعدیاش درآمد و با استقبال مواجه شد.
او سپس تصریح کرد: صفاری آدمی بسیار صادق و صمیمی بود، ادا و اطوار نداشت و آنچه را از زندگی خود در غرب برداشت میکرد، در شعرهایش آشکار بود. مضافا اینکه همواره تهمایهای از خاطرات و یادهایش از زندگی در ایران و یزد و سنتهایی که در ایران بود و تلفیق اینها با زندگی مدرن در آمریکا (تجربههای انسان ایرانی مهاجر) را در شعرهایش داشت. این مجموعه درواقع فضایی را برای شعر عباس صفاری ایجاد میکرد که فضای دلپذیری بود یعنی تنوع موضوعی داشت، ضمن اینکه از مسائل روزمره صحبت میکرد؛ مثلا یک مهمانی ساده، خرید یک هدیه برای همسرش و مکالمهای با فرزند و دوستش در دیار غربت. مجموع اینها با سادگی زبان مخاطب را گیج نمیکند و در وهله اول میتواند امکان تماس را فراهم کند، ضمن اینکه شعرش در لایههای بعدی از ژرفای بیشتری برخوردار میشد.
موسوی تأکید کرد: شاید مهمترین مسئله در عباس صفاری برخورد صادقانه و صاف و زلالش با شعر و زندگی بود و آنها به شعر عباس صفاری موقعیتی میداد که طیف گستردهای از مخاطبان و خوانندگان را جذب کند؛ در واقع تنوع اقلیمی و فرهنگی و تنوع رویکرد به اسطورههای شرقی و غربی یک فضای منحصر به فرد برای عباس صفاری ایجاد میکرد. شما همزمان آمیزهای از اینها را در شعر عباس صفاری میبینید و با قلمرو متنوعتری سروکار دارید. اینکه شعر عباس صفاری به شعر سادهنویسی شهرت پیدا کرده به نظر من بیانگر همه ماجرا نیست و آنچه در دل این زبان ساده وجود دارد تنوع مفاهیم فرهنگی و تنوع تجربههایی است که هم به شرق و ایران و هم به فرهنگ غرب وصل میشد. ضمن اینکه صفاری آدم اهل سفری بود؛ یعنی تجربیاتی در سفر به آمریکای لاتین به دست آورده بود و رابطهای با اسطورهها داشت. یک بار در آمریکا مهمان عباس صفاری بودم، من را به جایی برد که صنایع دستی و محصولات فرهنگی آمریکای لاتین بود، او میخواست به من نشان دهد «سنگ آفتاب»ی که پاز در شعرش میگوید، چیست. در واقع او برخورد عمیقی با تجربیات روزمره در سطوح مختلف داشت. ما در شعر او در عین برخورد ظاهرا ساده با تجربیات زندگی با یک نوع درک هستیشناختی نیز مواجه میشویم.
او در ادامه خاطرنشان کرد: چیزی که در شعر عباس صفاری اهمیت دارد و آن را جذاب میکند، برخورد طنزآمیز و استفاده از تلمیحات متنوع است که ممکن است خواننده با آنها آشنایی نداشته باشد اما او بهگونهای از ابزارها و تکنیکها استفاده میکند که اگر خواننده نتواند با آنها ارتباط برقرار کند، کل شعر را از دست نمیدهد و شعر را در کلیت خود جذب و درک میکند.
حافظ موسوی در بخش دیگری از سخنانش تاکید کرد: عباس صفاری دغدغه ایران را داشت، یعنی گاهی که به ایران میآمد، سفرش را طوری تنظیم میکرد که بخشهایی از آداب و رسوم مناطق مختلف ایران را مثلا مراسم ویژه محرم در یزد را از نزدیک ببیند. با وجود اینکه بیشترینه عمر خود را در غرب گذرانده بود، جزئیاتی از زندگی مثلا در یزد را در ذهن داشت. خوبی عباس صفاری این بود که به نوستالژی وجه رمانتیک نمیداد، شاعر مدرنی بود که نوستالژی را که برای یک شاعر دور از وطن خیلی طبیعی است، به صورت سوزناک و آرزوهای رمانتیک مطرح نمیکرد.
او در پایان گفت: عباس صفاری کمتر با سیاست به معنای مشخص و انضمامیاش درگیر بود؛ بیشتر گرایش اجتماعی داشت. شعور سیاسی داشت اما اینگونه نبود که درگیری سیاسی داشته باشد. در یکی از سفرها متأسفانه در همان یزد برایش مشکلی ایجاد شد، برگشت و ماجرا را تعریف کرد، غمگین و متأسف شدیم و این باعث شد دورهای سفرش به ایران قطع شود، غیر از این موارد اغلب هر یکی دو سال حتما یک بار به ایران میآمد.، اگر به ایران هم نمیآمد، مدام با دوستانش در ایران در ارتباط بود.
انتهای پیام
نظرات