• دوشنبه / ۱۷ مرداد ۱۳۸۴ / ۱۱:۵۸
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8405-07471
  • خبرنگار : 71157

مفتون: گاهي شاعر از فراموش شدن فداكاري شهيدان متاثر مي‌شود شاعران ما فقرپردازي را با فقرپرستي اشتباه گرفته‌اند پست‌مدرن‌ها همه چيز را به تمسخر مي‌گيرند

مفتون: 
گاهي شاعر از فراموش شدن فداكاري شهيدان متاثر مي‌شود
شاعران ما فقرپردازي را با فقرپرستي اشتباه گرفته‌اند
پست‌مدرن‌ها همه چيز را به تمسخر مي‌گيرند
يدالله مفتون اميني معتقد است: اگر شاعر به موردي برسد كه برايش تاثرانگيز باشد، هيچ‌وقت براي سرودن از آن دير نيست، چنانكه هنوز از شهيدان و مبارزان مي‌توان گفت. اين شاعر همچنين به خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: هنوز هم براي «آرش» شعر مي‌گويند و با اينكه سه هزار سال از او مي‌گذرد، اما اين موضوع‌ها و شعرها كهنه نمي‌شوند، چراكه فداركاري در اوج خود در تاريخ جلوه كرده و هيچ وقت فراموش نمي‌شود. او شعر گفتن را براي يك شهيد مبارز، بسته به ميزان تاثرانگيز بودن سوژه و تاثيرپذير بودن شاعر دانست و افزود: بيشتر با نتيجه‌ي كار سر و كار داريم، به طوري كه مثلا درباره‌ي جواني كه زندگي‌اش را فداي كشورش و آرمانش مي‌كند، بيشتر نفس فداكاري را در نظر مي‌گيريم. ماجراي شهيد مثل شمع و پروانه است كه قبلا به عينيت آن بيشتر فكر مي‌كردند، اما حالا بيشتر ذهنيت فداكاري مورد نظر است. اميني متذكر شد: گاهي اين فداكاري خيلي باشكوه است كه نظر شاعر را جلب مي‌كند و گاهي فراموش مي‌شود كه شاعر از اين موضوع متاثر مي‌شود. خود بنده ممكن است ببينيم يك فداكاري شناخته نشده و به صورت سمبوليك به آن بپردازم. او در عين حال يادآور شد: شاعر بايد با موضوع، صميميت احساس كند يا نفس فداكاري بايد جنبه‌ي ويژه‌اي داشته باشد، يعني منفرد بودن قهرمان هم تاثيرگذار است. اگر فداكاري مربوط به يك نفر باشد كه او هم با صميميت آن را انجام داده باشد و آن هم در حدي بيش از وظيفه‌ي خودش، شاعر و نويسنده براي گفتن آن بي‌تاب مي شود و حيفش مي‌آيد كه اين فداكاري در اوج، در ذهن تاريخ فراموش شود. او با بيان اينكه مساله‌ي شهادت و مبارزه تاثير خوبي بر شاعران ما داشته است، افزود: در غرب و جنوب كشور و شهرهايي مثل ايلام و لرستان، شعرهاي زيادي درباره‌ي شهادت و فداكاري سروده مي‌شود كه متاسفانه چندان معروف نيستند. يك اشكال هم از اين جا ناشي مي‌شود كه مردم ما به كار حجم دار عادت دارند و درنتيجه اين كارها و مجموعه‌ها كه حجم چنداني ندارند، تاثير زيادي بر آنها نمي‌گذارند، در صورتي كه از طرف شاعران كم كاري نشده است. مفتون اميني در بخش ديگري از گفت‌وگويش با خبرنگار ايسنا درباره‌ي توجه شاعران به طبقات فرودست جامعه و محرومان گفت: اوج اين نوع كارها در دهه‌هاي 30 و 40 و تا حدودي 50 بود كه شاعران خوبي طرفدار جامعه‌ي زحمتكش، شعرهايي براي محرومان مي‌گفتند و در آخر به دعوت آنها به مبارزه و استيفاي حق‌شان مي‌رسيدند، اما اشتباه بزرگي كه اين افراد مرتكب شدند، «فقرپرستي» به جاي «فقرپردازي» بود كه نويسندگان آمريكاي جنوبي اتفاقا «فقرپردازي» مي‌كنند. فقر مرض است و نبايد آن را پرستيد، بلكه بايد به آن پرداخت و اشتباه است كه شرف يك آدم ژنده‌پوش را از يك جنتلمن شيك‌پوش بيشتر بدانيم يا در ستايس نيستي شعر بگوييم كه اين ستودني نيست. شاعر «عصرانه در باغ رصدخانه» تصريح كرد: امروزه نوع فقر با گذشته متفاوت است و به ناهنجاري‌هاي اجتماعي تبديل شده و اين طور نيست كه براي شخص معيني دل بسوزانيم. درواقع چون سطح سوژه‌ها بالاست، وظيفه‌ي نويسنده است كه به آن بپردازد، چنان كه صادق چوبك و احمد محمود تا حدودي اين كار را كردند. شاعر ـ خوب يا بد ـ انتزاع‌گرا، خيال‌پرست، قافيه‌باز و گرفتار موسيقي است كه آن‌طور كه لازم است، نمي‌تواند به اين موضوع بپردازد. او در ادامه درباره‌ي تاثير جريان‌هاي جديد ادبي بر توجه نكردن شاعران به اين مضامين اجتماعي، گفت: اين جريان‌ها، مثل پست مدرنيسم، نه تنها آرمانهاي طبقات فرودست، بلكه آرمانهاي ديگر طبقات را هم به تمسخر مي‌گيرند و با معنويت مذهبي و غيرمذهبي سر شوخي دارند. اين جريان نه تنها به ادبيات، بلكه به معرفت و فرهنگ اجتماعي لطمه مي‌زند. درواقع اين نوع شعرها عاطفه و فداكار را زير پا مي‌گذارند. وي در پايان در برشمردن عواملي كه لازم است شعرهاي با مضمون شهيدان و طبقات محروم جامعه داشته باشند، گفت: براي سرودن اين شعرها بايد انگيزه وجود داشته باشد، شعرها ذهني نباشد و به خاطر پاداش و جشنواره گفته نشود؛ درواقع تا شاعر صميمي نباشد كارش به نتيجه نمي‌رسد. مفتون اميني در پايان شعر «مهاجرانه» از مجموعه‌ي «سپيدخواني روز» براي بخش ادب ايسنا خواند: گفت كه اين‌هم روايتي‌ست و وصايتي مي‌دانم كه براي ده ما، آب را آب خواهي نوشت و براي شهر خود زلال معنا را حرام نخواهي كرد بنويس: «خدا را شناخته‌ام چنان‌كه آفتاب ديروز رفته و امروز بازآمده را و عشق را باور كرده‌ام چنان‌كه بهار گذشته يا پاييز هنوز نه‌رسيده را وطن را دوست داشته‌ام چراكه ديار عاطفه‌ها و خاطره‌ها بوده است و باغ عادت‌هاي سبز * وفاداري را زيبا يافته‌ام و فداكاري را باشكوه * من از دامنه‌هاي بلند آمده‌ام كه جاي قوچ‌ها و بلوط‌هاي شاخ‌پيچيده است و نسترن‌هاي خاردار * من آمده‌ام تا به مرگ بگويم كه تو دشمن داناي من هستي و من اوج زندگي را در تو خواهم ديد؛ نه در حجره‌هاي عافيت ...حسرتا! اي كاش مي‌توانستم به همان زبان سهل و صميمانه‌اي سخن بگويم كه در كوچه‌هاي بازي كودكي‌ام نم‌نمك آب شد و روي سايه‌هاي بلوغ چكيد و من بعدها چقدر به ياد بي‌گناهي آن سال‌ها گريستم ... هي! اي عش، جاي دور مرو ... و، اي بغض، راه گلو را مگير ...باري، مي‌گفتم ... شايد از آنجا ماند كه اين عزيمت يك اقتضاست سيلان يك تقدير است.ـ من، مهاجرانه آمده‌ام و بي‌برگشت [چنان‌كه رودها] و نه كوچ‌گرانه به‌خاطر فصل [چنان‌كه چلچله‌ها، يا لك‌لك‌ها] * روي به آفتاب و پشت به باد چنين آمدم و در پس خود چيزي به‌جا ننهادم جز به‌خاك سپرده‌ها و بحل كرده‌ها و جداي از اين‌همه از دار و ندار يك دوچرخه و يك ترازو و كمي قرض، به دوره‌گرد ولايت‌مان كه روزهاي ميان هفته مي‌آمد * مي‌خواهم كه بار مرا سبك سازيد و اگر چيزي ماند يك سفره نان و ترك، سر خاك مادرم و همين * با التماس دعا و صفا» * و دو فصل گذشت سرد و سردتر تا نشان دفينه‌گاه عشق، شناخته شد: جايي ميان شكوه و سادگي؛ * يك تيغه، سنگ توسي يك دشت لاله‌ي سرخ... . انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha