• یکشنبه / ۲۲ اسفند ۱۴۰۰ / ۱۱:۴۰
  • دسته‌بندی: خراسان رضوی
  • کد خبر: 1400122217359
  • خبرنگار : 50404

/یادداشت/

چگونه امضاء کارگردان به یک اثر سینمایی اعتبار می‌بخشد؟

چگونه امضاء کارگردان به یک اثر سینمایی اعتبار می‌بخشد؟
عکس تزئینی است.

ایسنا/خراسان رضوی وقتی یک تابلوی نقاشی که سراسر پوشیده از رنگ سیاه است به میلیون‌ها دلار فروخته می‌شود و به یک اثر معمولی عنوان شاهکار داده می‌شود، ابهامی بزرگ ذهن‌مان را در برمی‌گیرد. به راستی رمز تمایز این آثار در چه چیزی نهفته است؟ برای کشف این راز کافی است گوشه‌ی پایین تابلویی را به دقت نگاه کنیم، یا در تیتراژ فیلم به دنبال نام کارگردان اثر بگردیم.

ناصر سهرابی، کارشناس و بازیگر سینما، در ادامه یادداشتی که به صورت اختصاصی در اختیار ایسنا قرار داده، آورده است:

آنچه به این آثار هویت و برتری می‌بخشد، امضایی است که خالق آن در اثرش ثبت کرده است. خالقی که از بزرگی و شهرت خود به اثر وام می‌دهد، تنها وجه تمایز آن می‌شود. به این ترتیب تماشاگر با ذهنیتی از پیش تعیین‌شده به تماشای آن می‌نشیند. تماشاگر پس از مرور مجموعه‌ای از آثار نقاشی در بوم نقاشی به دنبال رمز و غنای اثر آخر می‌نشیند و از آن لذت می برد؛ حتی اگر فقط ناظر بومی سیاه‌رنگ باشد.  

بدین ترتیب فواره‌های خون و انیمیشن آمیخته به تصاویر واقعی فیلم «بیل را بکش» نیز با این توجیه پذیرفتنی‌اند. در اوج بی‌نظمی و تصاویر پاره‌پاره می‌توان بار دیگر به تیتراژ فیلم بازگشت. نام تارانتینو چنان خودنمایی می‌کند که مجبور می‌شوی دوباره فیلم را از آغاز تماشا کنی. اینک تدوین غیرمتعارف و صحنه‌های عجیب و شگفت‌انگیز فیلم بیش از هر زمان دیگری منطقی و قابل قبول هستند؛ ساختاری که بیش از هر چیز قدرت و شهرت خود را از ذهنیت کارگردان کسب می‌کند.

تمام این رازها در امضایی نهفته که اثر را به نام خالقش گره می‌زند. در این میان همواره ارتباطی تنگاتنگ حضور دارد. زمانی که اثر قدرتمند است، به سازنده‌اش اعتباری دیگر می‌افزاید و هنگامی که بنا بر تجربه‌گرایی و ساختارشکنی گاهی دچار شکست می‌شود، عنوان معتبر سازنده اثر را از شکست می‌رهاند. با این حال چگونه می‌توان به این تضمین رسید؟

هنرمندان و فیلم‌سازان فراوانی در سراسر جهان می‌کوشند تا روایت شخصی خود را از رویدادهای پیرامون‌شان در گستره‌ای بزرگ را به نمایش بگذارند. تلاش‌های تمام آن‌ها به ثمر نمی‌نشیند و تنها بخشی از این خیل می‌توانند خود را به عنوان هنرمندی صاحب‌سبک به دنیای هنری خود معرفی کنند. در سینما این اتفاق بین افرادی به وقوع پیوست که بیشتر ریسک می‌کردند. بدعت‌گذارانی که الگوهای کهنه را برهم زدند و با ساختاری نوین عرصه‌های دیگری از سینما را به ثبت رساندند. سینمای کلاسیک در دست غول‌های قدرتمندی بود که ورود به ساحتشان غیر ممکن بود. به این ترتیب فیلم‌سازانی از دل سینما برخاستند که حرف‌های نوین خود را در بستر تصویر به نمایش گذاشتند.

اگر آلفرد هیچکاک در مجموعه آثارش دست نیافتنی است، تیم برتون با بیان منحصر به فردش در اوج می‌نشیند. فرانسیس فورد کاپولا قصه‌های جذاب را با تکنیک ترکیب می‌کند و به اثری همچون پدرخوانده می‌رسد. از سوی دیگر، فیلم‌سازی با نام تارانتینو همه‌ چیز سینما را به بازی می‌گیرد تا در اوج شگفتی ستایشی دیگر از هنر هفتم را ارائه دهد. به این ترتیب در میان روان‌پریشی و هنر خلاقانه تماشاگر تنها افسون ساختاری می‌شود که فقط در چند اثر معدود معرفی شده است.  

در سینمای ایران نیز این اتفاق بارها به وقوع پیوسته است. علی حاتمی، محسن مخملباف، عباس کیارستمی، بهرام بیضایی، کیانوش عیاری، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و بسیاری دیگر که هر یک از طریق بیان شخصی خود را از سینما و پیرامون‌شان گرفته‌اند. تاریخ و سنت جزو جداناپذیری از سینمای حاتمی است. هویت سینمای حاتمی در این فاکتورها به اوج می‌رسد و تماشاگر را مجذوب خود می‌کند. به این ترتیب ابزار و آلات قدیمی تنها صحنه فیلم‌های او را پر نکردند بلکه امضایی شدند بر بستر فیلم‌هایی که حاتمی را پشت دوربین خود داشتند.

این اتفاق در مورد مخملباف به گونه‌ای درونی‌تر به وقوع پیوست. آثار او در شاخه‌های متفاوت مذهبی و اجتماعی هر یک ویژگی‌های خاص خود را دارند. با این حال واقع‌گرایی در همه این آثار به نوعی مشترک است. دردهای یک بازیگر در فیلم «هنرپیشه» و مردی که در مداری بسته سوار بر دوچرخه به دور خود می‌چرخد. «بایسیکل ران» در اشتراک نام مخملباف یکی می‌شوند. عباس کیارستمی پا را فراتر می‌نهد؛ او دوربینش را بر قصه‌هایی می‌گشاید که بسیار نزدیک بر زندگی‌ هستند. او رفته رفته به خود زندگی می‌رسد و در زمانی نزدیک‌تر حتی قصه‌ای برای روایت ندارد.

اعتبار و درخشش آثار وی در جشنواره‌های بین‌المللی او را به جایگاهی می‌رساند که تماشاگران دیگر در جست‌وجوی قصه فیلم‌های او نیستند بلکه تنها دوست دارند اثری از عباس کیارستمی را ببینند. به این ترتیب حتی فیلم «پنج» که اثر غیرمتعارفی در سینماست، با نام سازنده وجهه‌ای جهانی می‌یابد.

ساخت تیتراژ فیلم «سربازهای جمعه» تماشاگران فراوانی را به سینما کشاند. تماشاگرانی که فارغ از فیلم تنها عطش تماشای اثری دیگر از کیارستمی را داشتند. در اینجا جزئی از فیلم امضایی مستقل می‌یابد؛ امضائی که اگر کارگردان سربازهای جمعه خود فیلم‌سازی صاحب‌سبک نبود، او را نیز تحت‌تاثیر قرار می‌داد. مسعود کیمیایی که چندین اثر درخشان را در سینمای ایران به یادگار گذاشته، سال‌های سال با قهرمان زخم‌ خورده‌اش، فصلی مشترک را در فیلم‌هایش رقم زد. او حتی پس از اینکه در «اعتراض» پرونده قهرمان خود را همیشه بست، سعی کرد فصل جدیدی را در آثارش آغاز کند؛ تا جایی که حتی فیلم سردرگمی همچون «رئیس» با این دیدگاه قابل تحمل می‌شود. گرچه فضلی فیلم «خون شد» همچنان از چاقو به عنوان سلاح انتقام‌جویی سود می‌برد و در آخر نیز با زخم چاقو، گویی به رستگاری می‌رسد.

کیانوش عیاری با سابقه طولانی‌اش در سینمای هشت و ۱۶ میلیمتری با فیلم به یادماندنی «آن سوی آتش» وسترنی ایرانی، جایگاه سینمای مستقل را هویتی دیگر می‌بخشد و با «شبح کژدم» نگاه ویژه و تیزبین خود را به مسائل اجتماعی به رخ می‌کشد و با ساختن مجموعه دیدنی «روزگار غریب» از دریچه‌ای نو به تاریخ معاصر می‌نگرد و در ساخته جنجالی‌اش «خانه پدری» که اجازه اکران نگرفت، امضای ویژه خود را پای اثرش ثبت می‌کند. ابراهیم حاتمی‌کیا نیز در بیان شخصی‌تر، گونه‌ای دیگر را در این زمینه در نظر گرفت. او یک شی را به عنوان امضا و هویت آثارش معرفی کرد. «پلاک» در فیلم‌های حاتمی‌کیا چنان قدرت گرفت که فیلم‌های او را یکی پس از دیگری به هم پیوند داد و خود، خالق لحظاتی دلنشین و جذاب در سینمای حاتمی‌کیا شد.  

هر کدام از فیلم‌سازان صاحب‌نام سینمای ایران نیز فاکتورهای شناخته شده‌ای در بین مجموعه آثارشان دارند که با آن کار خود را معرفی می‌کنند. با این حال آنچه هشدار دهنده است گرایش فیلم‌سازان جوان به این عناصر از پیش تعیین شده است. بخش عمده‌ای از این فیلم‌سازان در آثارشان سعی می‌کنند شیوه‌های موفق دیگران را دوباره تجربه کنند. به عنوان مثال هر ساله فیلم‌هایی شبیه به آثار عباس کیارستمی و اصغر فرهادی ساخته می‌شوند که نشانی از عمق و روح فیلم‌های این بزرگان را در بر ندارند و تنها رنگ و ظاهر آثار آن‌ها نمود یافته است.

جوانانی که خود می‌توانند بدعت‌گذار سینمایی دیگر باشند، به کپی‌برداری از دست بزرگان اکتفا می‌کنند؛ غافل از اینکه تابلوی نقاشی سیاه‌رنگ تنها با امضای آن ارزشمند است و گاهی خود اثر شیفتگی در خود ندارد به هر تقدیر می‌توان به اندک امیدها هم دلخوش بود. در بین همین نسل جوان، فیلم‌سازان این مرز و بوم می‌توان نام‌هایی را دید که از جمله بزرگان فردا هستند. آن‌هایی که به خود اطمینان دارند و با ریسک‌پذیری تجربه‌هایی تازه خلق می‌کنند، می‌توانند ابتکار داشته باشند که فردایی نه چندان دور خود، در آثارشان هویتی قابل اعتنا کسب کنند. هویتی که گاهی از مرزهای این دیار نیز می‌گذرد و به شایستگی اعتباری دوچندان برای سینمای ایران به دست می‌آورد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha