• دوشنبه / ۱ فروردین ۱۴۰۱ / ۲۰:۴۱
  • دسته‌بندی: قم
  • کد خبر: 1401010100356

حال قمی ها در روزی که هر صدسال یک بار تجربه می شود

حال قمی ها در روزی که هر صدسال یک بار تجربه می شود

ایسنا/قم بهار در رگ‌های ما جاریست. خوب است در هر سال جدید با امید به خدا و برای خدا و به نیت وصال با او به استقبال بهار برویم. بهار صرفا خانه‌تکانی، دید و بازدید و مسافرت نیست. بهار لباس نو و آجیل و میوه خریدن و خوردن شیرینی و شکلات نیست؛ بهار یک دنیا حرف است.

هر ساله، فصل بهار به نوبه خود شاهد تغییرات و دگرگونی‌هایی است. درختان با سبز شدن، گل‌ها با شکفتن، زمین با روییدن چمن، محور زمین با تمایل بیشتر به سمت خورشید، روزها با قد کشیدن، یخ‌ها با ذوب شدن و آب‌ها با جاری شدن بر جویبارها هر کدام به نوعی به استقبال و بهار می‌روند. اما ما انسان‌ها چطور به استقبال بهار می‌رویم؟ در این راستا خبرنگار ایسنا از قم به گفت‌وگو با شهروندان نشست تا ببیند آن‌ها هر کدام چگونه به استقبال بهار می‌روند؟

اشرف خانم سه فرزند دارد. هر کدام از فرزندانش ازدواج کردند و بچه هم دارند. حدود ۶۷ سال هم سن و سال دارد. چند روز پیش می‌گفت همه چیز عید خوب است جز خانه‌تکانی. آدم انگار چندبار می‌میرد و زنده می‌شود تا تمام شود. حالا تازه مردهای ما خیلی خوبند. کمک کار ما هستند. اگر نبودند که اصلا نمی‌شد خانه‌تکانی کرد. ولی واقعا من هر سال فروردین‌ماه کمردردم عود می‌کند چون دیسک دارم. یعنی من فکر کنم شاید اکثر خانم‌های ایرانی همینطور هستند. بین دوستانم که نگاه می‌کنم همه برای عید از بس کار کردند خودشان را مریض کردند، ولی خوبی هم دارد؛ آدم انگار جان می‌گیرد، خانه که نو و تمیز می‌شود.

روزگار خوش نوجوانی در دوران عید

مائده دختری ۱۲ ساله که با لبخند شیرین نوجوانی‌اش ما را مهمان بهار زیبا کرد، می‌گوید: من هر ساله بهار و عید منتظر آمدن دختر دایی، دختر عمو و دختر خاله‌هایم به منزل‌مان هستم و دلم می‌خواهد این روزهای شیرین هیچ‌گاه تمام نمی‌شد اگرچه امسال غم بزرگ نبودن دایی‌ام را با خود دارم.

حورا ۲۸ سال سن و یک پسر دارد. او با خنده و حرص می‌گوید من کلا اسم بهار را می‌شنوم میگرن می‌شوم. مادر من هر سال ما را وادار می‌کند تا غیر ضروری‌ترین ظروف داخل کمدها و کابینت‌ها را بشوریم. ظرف‌هایی که حتی من هنوز یادم نمی‌آید یک‌بار استفاده کرده باشیم. از یک طرف حرف مادر است نمی‌شود حرفش روی زمین بماند. در کل بهار وقتی قشنگ است که آدم عیدی می‌گیرد. از شوهرش، مادرشوهرش، پدرش. بهار همیشه برای من که هم خودم، هم شوهرم هر دو فرزند اول خانواده هستیم خوب بوده، کاش قسمت عیدی آن بیشتر بود حالا کار هم باشد فدای سرم.

استرس خرید و دو شیفت کار کردن

مهدی آقایی ۳۸ ساله است که می‌گوید: من هر سال نزدیک بهار که می‌شود از استرس خرید برای خانواده و هزینه سنگین لباس و آجیل استرس می‌گیرم که دوباره بهار آمد و من باید چند شیفت کار کنم تا بتوانم پوشاک خانواده‌ام را بخرم.

فرحناز مادر دو فرزند است. خودش تک دختر و تنها عروس خانواده است. او در مورد بهار هیچ چیزی ندارد که بگوید و آرام و متین و همراه با یک تبسم فقط از شهرشان و آب و هوای آنجا و سرسبزی و خرمی آنجا می‌گوید. اینکه هر سال از بعد از ازدواج و بچه‌دار شدن مجبور است به شهرشان برود. در واقع در ابتدای ازدواج چون هنوز کم سن و سال بوده و بعد از بچه‌دار شدن چون در و دیوارهای خانه با وجود دو فرزندش کلا نقاشی شده. او در واقع از اینکه میهمان به خانه‌اش بیاید و دیوارها تمیز نباشد خجالت می‌کشد.

او در ادامه گفت: البته خیلی خجالت هم ندارد، بچه هستند. باید راحت باشند و بچگی کنند. البته که ما وقتی بچه بودیم حتی اجازه نداشتیم تکان بخوریم چه برسد روی دیوار خانه نقاشی کنیم. اما شوهرم خیلی حرص می‌خورد. بخاطر همین ما هم هر سال خانه خودمان را ترک می‌کنیم و به خانه مادرم می‌رویم. هم خرجمان کم می‌شود. البته آنجا دست خالی نمی‌رویم ولی  بالاخره پدرم هست و نمی‌گذارد خیلی خرج کنیم. من به‎عنوان یک مادر دوست دارم بچه‌هایم خلاق بار بیایند. دوست دارم بچگی کنند. خودمان که نتوانستیم درست و حسابی بچگی کنیم. حالا من و شوهرم هر دو منتظریم وقتی فرزندانمان بزرگ شدند خانه را رنگ کنیم و یکبار هم که شده بهار را در منزل خودمان سپری کنیم.

خاطرات شیرین کودکی در عید نوروز

مژده خانمی ۳۲ ساله که از خاطرات شیرین دوران کودکی‌اش در بهار سخن می‌گوید: من در کودکی با تمام بچه‌های فامیل در خانه مادربزرگم دور هم جمع می‌شدیم و آنقدر خوشحال بودیم. مادربزرگم خیلی مهربان است هنوز هم طعم صبحانه‌های صبح بهار خانه‌اش را به یاد دارم. کاش دوباره دوران کودکی‌مان برمی‌گشت وقتی از روی لحاف‌های خانه مادربزرگ می‌پریدیم حس می‌کردیم دنیا مال ماست. امروز اما دیگر آنقدر همه دغدغه داریم دیگر به سختی دور هم هستیم.

ندا نه مادر دارد نه پدر و نه همسر و نه فرزند. خودش است و خودش. البته عمو، خاله، عمه و دایی دارد. برادر و خواهر هم دارد ولی چون تا سن ۴۷ سالگی ازدواج نکرده و آخرین فرزند خانواده بوده و والدینش فوت کردند اکنون خودش تنها زندگی می‌کند. او با خواهر و برادرهایش تفاوت سنی زیادی دارد. یک کارمند است و از صبح تا عصر سرکار است. معتقد است بهار در رگ‌های ماست. او می‌گوید: من در این سال‌های نبود والدینم خیلی اذیت شدم. مادر و پدرم در یک تصادف فوت کردند. دقیقا در همین فصل بهار. که من ماندم و مادربزرگم. مادربزرگم هم چند سال است فوت کرده و دیگر کاملا تنها هستم. البته بقیه خانواده هستند ولی هر کدام زندگی دارند و من هنوز یاد ندارم ایام عید و بهار سربار آن‌ها بوده باشم.

بهار برای من هر چند خاطرات تلخی را رقم زده اما من از بهار یاد گرفتم جریان داشته باشم. بهار بسان مثمرثمر بودن است و خوب است در هر سال جدید با امید به خدا و برای خدا به نیت وصال با او به استقبال بهار برویم. چون بهار فقط بشور و بساب و وسواس و مسافرت و پول خرج کردن نیست. بهار صرفا لباس نو خریدن و آجیل و میوه خریدن و خوردن شیرینی و شکلات نیست. بهار یک دنیا حرف است و من از بعد از فوت عزیزانم یاد گرفتم هر سال فقط با خوف و رجاء به استقبال بهار بروم چون بهار در رگ‌های ما و جاری است.

هدی‌سادات چاوشی

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha