• شنبه / ۱۸ آذر ۱۳۸۵ / ۱۰:۰۳
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 8509-08116
  • منبع : نمایندگی خراسان رضوی

*كلام شهيد* دانشجوي شهيد سيدعباس غفاريان شكري: كوردلان بدانند من كوركورانه نرفته‌ام

*كلام شهيد*
دانشجوي شهيد سيدعباس غفاريان شكري: كوردلان بدانند من كوركورانه نرفته‌ام
در دستنوشته‌هايش گفته بود: «وصيت مي‌كنم چشمان مرا باز بگذاريد تا كوردلان بدانند من كوركورانه نرفته‌ام». به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)_منطقه خراسان ،دانشجوي شهيد سيدعباس غفاريان شكري دوم فرودين ماه سال 1346 در مشهد متولد شد و پس از طي دوران ابتدائي، راهنمايي و متوسطه پس تلاش فراوان در كنكور سراسري شركت كرد و در رشته دبيري زبان انگليسي دانشگاه فردوسي مشهد پذيرفته شد. قبل از پيروزي انقلاب در بيشتر راهپيمايي‌ها شركت داشت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز در بسيج مسجد الرضا (ع) شهرك شهيد رجايي فعاليت مي‌كرد. با اين حال علاقه وافري به درس و مطالعه نشان مي‌داد؛ با شروع جنگ تحميلي، سعي زيادي براي شركت در جبهه از خود نشان مي‌داد و شش‌بار به جبهه رفت و در طول اين مدت دو مرتبه مجروح شد. اولين بار بر اثر اصابت تير به بازوي چپ مجروح شد و پس از سي‌پنج روز درمان، بهبود يافت و در نوبت دوم نيز در حالي كه از ناحيه كتف مجروح شده بود پس از بهبودي نسبي مجددا عازم جبهه شد. شهيدعباس غفاريان شكري هيچگاه تلاوت قرآن را ترك نمي‌كرد و بسيار سختكوش و جدي در درس بود به طوري كه هنگام مطالعه به هيچ چيز ديگر فكر نمي‌كرد. در عمليات والفجر3 آنگونه مي‌جنگيد كه يكي از فرماندهان درباره اش مي‌گويد: «شهيد غفاريان در خطرناك‌ترين جاها و در ميان آتش و دود انجام وظيفه مي‌كرد». به پدرش مي‌گفت:«اگرشهيد بشوم اول شما را شفاعت مي‌كنم» و اكثر اوقات مخصوصا شبها گريه مي‌كرد و اشك مي‌ريخت. در سفر آخرش به مادرش مي‌گويد: «من هنوز دينم را به اسلام ادا نكرده‌ام، بايد به جبهه بروم»، به پدرش نيز مي‌گويد: «پدرجان ناراحت نباش، كاري مي‌كنم كه خوشحال شويد. هنوز خدمت نكرده‌ام، بعدا براي شما معلوم خواهد شد». سرانجام عباس غفاريان در چهارمين روز سال65 و دو روز پس از 20 سالگي اش بر اثر اصابت خمپاره به داخل سنگر به گونه‌اي شهيد شد كه هيچ جاي بدن او سالم نمانده بود، بطوري كه دستش از كتف جدا شده و سر و صورت شريفش له و پاهاي استوارش شكسته شده بود و در كنار "فاو" جاودانه شد. در آخرين نامه‌اش خطاب به پدر و مادرش نوشت: «پدر و مادرم مرا به خاطر رفتن به جبهه سرزنش نكنيد چون من از همان كودكي با جبهه و جنگ مونس و همدم شدم و تا وقتي مساله جنگ حق عليه باطل باشد نمي‌توانم در كنار شما باشم و به زندگي اجتماعي‌ام ادامه دهم.»‌ درمورد جنگ گفته است: «جنگ تمام نشدني است. تازه اگر جنگ ايران تمام شود، جنگ فلسطين و اسرائيل شروع مي‌شود. لذا هميشه جنگ داريم. انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha