رييس موسسهي بينالمللي گفتوگوي فرهنگها و تمدنها دموكراسي را نه تنها امري كه در عرصهي ملي بايد به آن توجه شود، بلكه ضرورتي كه در سطح بين المللي بايد به آن پرداخته شود برشمرد.
به گزارش سرويس اديان و تمدنهاي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، حجتالسلام والمسلمين سيد محمد خاتمي در سخناني در دانشگاه هاروارد با اظهار خرسندي از حضور در جمع اساتيد، محققان و دانشجويان اين دانشگاه، جريان كشف قاره آمريكا در اواخر قرن پانزدهم ميلادي را يادآور شد و از آن به عنوان حادثه اي مهم نام برد و افزود: جايگاه قاره آمريكا و بطور اخص كشور ايالات متحده، نقش بسيار مهمي در جريان هاي عمده فرهنگ و تمدن و ادبيات و علم و همچنين در عرصه سياست داشته است .
وي ادامه داد:اين قارهي پهناور كه پيش از آن نيز مردماني در آن مي زيستند، ميزبان اروپايياني شد كه در جستجوي ثروت و مكنت به اين سرزمين روي آوردند و انصاف اينكه حق ميزباني مردمانف بومي را به جا نياوردند. اما ميهمانان اين قاره مکشوف، تنها سودجويان و جستجوگران طلا و ثروت نبودند، بلكه انسانهاي پاك طينتي كه طالب آزادي بوده و در عين حال از افراط ها به تنگ آمده بودند و از دين گريزي نيروهاي جديد رنجيده بودند و از سوي ديگر نمي توانستند دين را بگونه اي ببينند كه با آزادي و پيشرفت آدمي ناسازگار باشد نيز به اين سرزمين روي آوردند تا هم ايمان خود را نگاه دارند و هم آزادي را به صورتي كه مطلوب مي دانستند تجربه كنند.
رييس جمهور سابق كشورمان در ادامه با بيان اينكه نام خوش آهنگ پيوريتنها همواره گوش جان دوستداران آزادي، مهرباني و انسانيت را خواهد نواخت ،اظهار داشت: در شهر پليموث تخته سنگي است كه مورد تقديس و احترام آمريكاييان است و اين تخته سنگ همان است كه اولين دسته از زنان و مردان جستجوگر حقيقت كه خود را زائر (Pilgrim) مي ناميدند از دريا بر آن پا نهادند و مردم آمريكا هر پنجشنبه آخر ماه نوامبر را روزف «شكرگزاري» مي نامند و خاطره آن روزها را گرامي مي دارند.
وي كه در اظهاراتش «تمدن انگلوامريكن» را بيش از هرچيز مديون بينش و منش پيورتينها بر ميشمرد ، يادآور شد: قانون اساسي آمريكا تحتتأثير همين بينش و منش نوشته شد و توسط فرزندان همين زائران، مبارزات آزاديبخش عليه استعمار صورت گرفت و با برده داري و بردگي مبارزه شد به اميد اينکه آمريكا مهد دموكراسي، آزادي، پيشرفت و درعين حال كانون ثروت و مكنت باشد و در همه حال معنويت نيز پاس داشته شود.
رييس موسسهي بين المللي گفتوگوي فرهنگهاو تمدنها اضافه كرد: عليرغم خواست بنيانگزاران «تمدن انگلوامريكن» چرخ روزگار بر مدار ديگري چرخيد و سياستمداراني كه مي بايست روح آزاد پيورتين ها را سرمشق خود قرار دهند، با تکيه بر قدرت شگرفي كه آمريكا کسب كرده بود انديشه استيلا بر جهان را در سر پروراندند. نقش ممتاز آمريكا در جنگ جهاني كه به خاطر دوري از منطقه جنگ، خود از بسياري از مصائب آن در امان بود و نقش تعيين کننده آمريکا در پايان دادن به جنگ جهاني دوم، قدرت فوق العادة آمريکا را بر جهان آشکار کرد و سبب شد كه انگاره استعمار قديم را كه به شدت تضعيف شده بود در سر پروراند و اروپا نيز كه خود را وامدار آمريكا مي دانست به قدرت بي بديل فرزند خود گردن نهاد و بدينسان جغرافياي سياسي قرن بيستم بهگونه اي متفاوت از آنچه پيشتر بود در آمد.
خاتمي كه در ادامهي اظهاراتش از كشف رمان توسط ميگوئل سروانتس به عنوان كشفي مهم در كنار كشف قارة آمريكا، نام برد وادامه داد:رمان كشف جديدي است متعلق به دوران جديد و آنگونه كه گفته اند به کاوش در باب همهي وجوه مختلف زندگي مي پردازد و كشف و نمايش متفكرانه وجوه مختلف زندگي راهي است كه با سروانتس آغاز شد و پس از او به دست متفكران و رمان نويسان بزرگ ادامه يافت. مارسل پروست در پي وصف «زمان از دست رفته» عمر خود را سپري كرد. «داستايوفسكي» ميل به جنايت را تحليل كرد و «تولستوي» در باب دلبستگي آدمي به خاك، صلح و جنگي كه بر سر خاك خود با ديگران دارد ما را به فكر وادار کرد. «توماس مان» خواننده را به «کوهف جادويي» رهنمون شد كه مرز ميان افسانه و واقعيت و خواب و بيداري و عقل و جنون در آن مخدوش و لغزنده است. و «هريت بيچراستو» ما را به «كلبه عمو تام» برد تا درد استخوانسوزف بردگي و بردگان مظلوم را با همه وجود احساس كنيم.
رييس جمهور سابق كشورمان با بيان اينكه تخيل سروانتس و گشودن دنياي شگفت انگيز رمان، گشايش راه جديدي است براي شناخت وجوه تو در تو و پيچيده زندگي آدمي، آنرا راهي كه نهايت آن جهاني است كه به «جهان کافکايي» شهرت دارد ناميد و گفت: آنچه در ذهن و زبان جهان کافکايي برجستگي دارد، ماهيت مکشوف و صريح قدرت است كه همواره در طول تاريخ فاجعه ها و تراژديهاي بزرگي خلق كرده است و تراژدي قدرت در زمان ما با پيشرفتهاي شگفتانگيز علم و تكنولوژي و بسط نفسف پرهوس انسانف امروز ، عظيم تر، ويرانگرتر و دهشت انگيزتر از هميشه است.
خاتمي در ادامه قدرت جهان سروانتس وکافکايي را از بسياري جهات با جهان امروز قابل تطبيق دانست و اظهارداشت: با اشاره به اين واقعيت تلخ، علاقمندم اظهار اميدواري کنم که فرزندان پيوريتن ها با تأمل در اوضاع روزگار و توجه به امکانات خود به عهد با نياکان بازگردند و در تغيير جهان ناامن و پرهراس کنوني به سوي جهاني که در آن صلح و عدالت و پيشرفت توأم با معنويت و اخلاق حاکم است گام پيش نهند و ابتکار عمل را از قدرتمندان سودپرست و مغرور بگيرند.
وي همچنين با برشمردن ويژگيهاي قدرت در جهان كافكايي، تصريح كرد: قدرت در جهان کافکايي، قدرتي است معطوف به خود و برخلاف آنچه در سطح زبانف سياسي صادق است که قدرت در صدد به دست آوردن چيزي و تسلط بر جايي است، اين قدرت نمي خواهد چيزي را به دست آورد و اگر دقيق تربنگريم ميان آنچه به اصطلاح اهداف سياسي يا اقتصادي براي اعمال و اجراي قدرت ناميده مي شود، باحقيقت وجودي قدرت فاصله زيادي وجود دارد.
خاتمي در ادامه خاطرنشان كرد: قدرت در روزگار ما بي مقصد، بي مسؤوليت و حتي بي خواست و آرزو است. قدرت چيزي جز خود را نمي خواهد و قدرتي که در پي دستيابي به قدرت است، مصداق بارز نهيليسم است و اين است فاجعه بزرگ روزگار ما که در جنگ ها، اشغالها، آوارگي انسانها، پايمال کردنف حق و حقوق ملتها و ترور و خشونت تجلي مي کند و اين است راز و رمز مصيبتي که در اثر استخدام علم، هنر و دين توسط قدرت و اشتهاي سيريناپذير قدرتهاي ريز و درشت روزگار ما براي استيلا بر آنچه آن را «غيرخودي» و «ديگري» مي دانند نصيب ما شده است و جهان ما را ناامن و از نعمت محبت و همدلي محروم کرده است.
وي يادآورشد:اگر قدرت نظامي متکي بر سيستم اطلاعاتي و توان علمي و اقتصادي و فني، جهان را تهديد مي کند و اگر تروريست ها همه جاي جهان را نا امن کرده اند، به دليل شکست تفکر امروز در معطوف ساختن قدرت به امر انساني و اخلاقي است و قدرتي که طالب قدرت است موجب و موجد نهيليسمي است که حيات مادي و معنوي زمان ما را تهديد مي کند و اين امري است برخلاف آنچه تمدن آنگلوآمريکن در آغاز ظهور خود خواستار آن بود.
رييس موسسهي بين المللي گفتوگوي فرهنگها و تمدنها همچنين با بيان اينكه از زمان سروانتس تا به امروز فکر اخلافي و اجتماعي تحولات گوناگوني پيدا کرده است ،اظهار داشت:تخيل سروانتس و رمان دن کيشوت گرچه سرشار از جنگ و مبارزه است، اما پا به پاي جنگآوران، عاشقان دلسوخته اي حضور دارند که هنوز گردي از معصوميت قرون وسطي بر چهره دارند. راهي که زمان دن کيشوتف سروانتس تا کتاب «1984» جرج اورول پيموده است، راهي پر فراز و نشيب است که تمامي آن را نمي توان در اين مجال تنگ تصوير کرد.
وي ادامه داد: بسياري از روشنفکران و سياستمداران بوده و هستند که جهان را به اندازه قد و قواره خيال خود خواسته اند و فاجعه تنها در خلط ميان وهم و واقعيت نيست. فاجعه در اين است که آنها تمام قدرت جامعه و کشور خود را در راه تحقق چيزي به کار گيرند که اساساً وجود ندارد. بلافاصله در همين جا براي رفع هرگونه سوء تفاهم بايد توضيح دهم که هيچ کس حق ندارد و نمي تواند از متفکران و سياستمداران و مردمان يک جامعه بخواهد که دست از آرمان خواهي و اشتياق به زندگي و جامعه اي عادلانه و انساني تر بردارند و تسليم امر واقع شوند.
خاتمي با طرح اين سووال كه کيست که از وضعيت موجود خرسند باشد؟ تصريح كرد :مگر در جهاني که در آن هر روز هزاران کودک گرسنه مي ميرند و هزاران بيمار با درد و شکنجه به هلاکت مي رسند، جهاني که در آن خانه هاي سست بنياد و فقيرانه بر سر ساکنان مظلوم آن خراب مي شود و آوارگان در اردوگاهها به دنيا مي آيند، رشد مي کنند و همان جا مي ميرند و ميليونها انسان از خانه و کاشانه خود رانده شده و حق بازگشت به خانه را ندارند، مگر اين جهان را مي توان پذيرفت و براي تغيير و بهبود آن نکوشيد؟ ولي آرمانهاي قدرتمندان متوهم نه تنها درصدد تغيير اين وضع ناگوار نيست، بلکه توهمات و رفتارهاي آنان خود مهمترين موجب و سبب پيدايش اين واقعيت و وضع ناگوار است.
وي اضافه كرد:نگاه دن کيشوتي به جهان، وقتي فاقد عاطفه، انسان دوستي، شفقت و ترحم باشد، منجر به ترورهاي وحشتناک و وحشيانه مي شود يا منجر به جنگهاي مهيبي که اصلا جنگ نيست، زيرا در جنگ بايد کسي در مقابل ديگري بجنگد. جنگهاي زمان ما را وقتي قدرتهاي بزرگ به راه مي اندازند در آن تخريب و کشتار و نابودي يکطرفه است.
رييس جمهور سابق كشورمان همچنين خاطر نشان كرد: دن کيشوت هاي زمان ما در هر دو جناح (جنگ افروزان و تروريست ها) اصلاً غير از خود را نمي شناسند. هرچه مي خواهند براي تخيلات «ما» ، منافع «ما» ، عزت و اقتدار «ما» ، ثروت و پيشرفت «ما» است و معلوم است که تا وقتي جهان به دو اردوي «ما» و «ديگران» تقسيم شود، «ما» مي کوشد بر «ديگران» غلبه کند. «ديگران» را بايد نابود کرد. نابودي «ديگران» راههاي گوناگوني دارد که خشنترين آنها ترور و جنگ است. خشونت جنايت مي آفريند و جنايتف مضاعف هنگامي است که به نام ارزشها و دين انجام پذيرد که در اين صورت هم به ارزشها جفا شده است و هم به انسان!
وي با بيان اينكه آنچه بايد در جهان امروز نفي شود معيارهاي دوگانه است،اظهار داشت: ما نمي توانيم و نبايد جنگ تمام عيار و بي رحمانه يک دولت را به صرف اينکه دولت است و دولت نهاد شناخته شده بين المللي است عليه مردمان بي دفاع توجيه کنيم. ولي خشونت مردمان را غيرانساني و وحشيانه بدانيم. طبيعي است که عکس اين مطلب نيز درست است. معيار واحد بايد نفي خشونت به طور کلي باشد. هدف بايد صلح پايدار در سراسر جهان باشد و صلح پايدار جز برپايه عدالت، نفي تبعيض و کنارگذاشتن معيارهاي دوگانه به دست نمي آيد.
رييس جمهور سابق كشورمان در ادامه تاكيد كرد : من به صراحت اعلام مي کنم، امروز هر کس سخن از جنگهاي صليبي بگويد و نظرش تحريک مسيحيان و مسلمانان يا غرب و شرق باشد و يا اهداف خاص و وهمآلود خود را در پس پرده دفاع از آزادي و دموکراسي پنهان کند و با اين نام و عنوان، اصول مسلم حقوق بشر و اخلاق را زيرپا بگذارد، عملي غيراخلاقي و ناپسند انجام داده است و بايد محکوم شود.
وي اضافه كرد: تأکيد مي کنم که هر کس به نام اسلام دست به ترور و جنايت بزند، در نخستين گام و قبل از قتل هر کس، معنويت لطيف و انسانيف اسلام را نابود کرده است. به نام دين نمي توان و نبايد خشونت ورزيد، چنانکه به نام حقوق بشر و دموکراسي نمي توان جهان را جولانگاه نيروهاي نظامي خود کرد.بايد با دو چشم، وضعيت سياسي جهان را نقد کرد. محکوميت يک گروه و ناديده گرفتن ظلم و تعدي گروه مقابل نتيجه اي جز استمرار دور باطل قتل به خاطر انتقام، و انتقام به خاطر قتل ندارد.
خاتمي همچنين با تاكيد بر اينكه شرق و غرب نياز به يك بازنگري اساسي در انگارهها و انگيزههاي خود دارند، تصريح كرد: اين بازنگري بايد در انگارهها وانگيزههايي باشد كه از اوهام و ذهنيت هاي نادرست تاريخي سرچشمه مي گيرند. اگر خواستار تغيير پاردايم حاكم بر جهان امروز هستيم تا مهرباني را به جاي خشم، مدارا را به جاي خشونت، عدالت را به جاي بيداد و همزيستي را به جاي ستيز بنشانيم، چارهاي جز تلاش براي تغيير نگاه در شرق و غرب و تلاش براي رسيدن به انگاره ها و انگيزه هاي اخلاقي تر، واقعي تر و انساني تر نداريم و اين كاري است كه گفت وگوي تمدن ها و فرهنگها در صدد تحقق بخشيدن به آن است.
وي در ادامه با يادآوري اينكه غرب و شرق از ديرباز داراي رابطه و داد و ستد معنوي و مادي بوده اند، اظهار داشت:امروز با وضعيت اعجاب انگيزي روبرو هستيم که در آن هم شرق و هم غرب مورد تهديد جدي قرار مي گيرد. امروز در رابطه شرق و غرب شاهد به كارگيري زباني هستيم كه فقط و فقط خاصيت تحريك كنندگي دارد. زباني كه در آن شرق و اخيراً اسلام محور شرارت مي شود و غرب و بخصوص آمريکا بطور مطلق محکوم مي شود، بي آنکه ميان وجه مدني غرب با صورت استعماري آن در خارج از مرزهاي ملي تفکيک به عمل آيد.
رييس جمهور سابق كشورمان تاكيد كرد: مسلمانان بايد امروز با تمسك به كتاب آسماني و سنت ديني خود، مبشران صلح و امنيت و آزادي و عدالت باشند و قدرتهاي بزرگ نيز نبايد با تحريك گروهي كه جز حقد و كينه مسلمانان را در سينه ندارند جنگ تبليغاتي و نظامي عليه مسلمانان را ادامه دهند و خيرخواهان در جهان غرب و جهان اسلام بايد بكوشند كه در هر دو جهان خشونت گرايان مغرور و متوهم را منزوي و افكار عمومي را از آنان بگيرند.
وي با بيان اينكه بايد در وضعيت ناگوار جهان كنوني بيش از پيش و با مسؤوليت شناسي بيشتر تأمل كرد، افزود: انصاف اين است كه غرب بيش از هر زمان به معنويت و اخلاقي نياز دارد كه مسلماً مي تواند آن را در حكمت معنوي مسلمانان و رويكرد ديرپاي شرق به آسمان و انسان بيابد. همچنانكه شرق در عرصه حيات اجتماعي خود نيازمند است كه با جدي گرفتن حق حاكميت بر سرنوشت خود، براي رهايي از عقبماندگي و تأخير تاريخي، فارغ از شعارها و هياهوها، پيشرفت و دموكراسي را به عنوان مناسب ترين راه زندگي جمعي برگزيند و در مسير پيشرفت بکوشد.
رييس موسسهي بين المللي گفتوگوي فرهنگها و تمدنها درادامه با يادآوري اينكه من سالهاست كه لزوم تحول در جهان اسلام و نفي وابستگي و استبداد را فرياد مي زنم ، تاكيد كرد: جهان اسلام و خاورميانه با نقش و جايگاه ممتازي كه دارد، بايد تكليف خود را نسبت به تجددي كه نياز دارد و بيش از يك قرن است كه در وادي تعيين نسبت ميان سنت و تجدد سرگردان است، روشن كند. ترديدي نيست كه اين تجدد نمي تواند عيناً از آنچه در غرب، با تاريخ، سابقه و شرايطف ويژهاش تحقق يافته نسخه برداري شود.
وي اضافه كرد: دست كم از زمان طرح عقل تاريخي بايد همگي به اين نتيجه رسيده باشيم كه امور انساني به شدت تحت تأثير شرايط تاريخي و اجتماعي هستند و تعميم يك امر انساني كه در شرايط ويژه خود تحقق يافته است به جايي كه فاقد آن شرايط و تجربه تاريخي است قبل از اينكه مطلوب يا نا مطلوب به حساب آيد به لحاظ علمي غلط است. اما اين بدان معني نيست كه ما همچنان بر طبل توهمات و عادتهايي بكوبيم که متناسب با زمانهاي گذشته است و اقتضاء تاريخ و نياز مبرم جوامع خود را براي تحول ناديده بگيريم و سنت را نيز كه امري انساني است و قابل تغيير، در شكل ها و صورت هايي كه جنبة تاريخي دارند خلاصه كنيم و آنرا رنگ تقدس بزنيم. درست است كه بي تكيه بر سنّت نمي توان انتظار يك تحول سازنده را داشت ولي خود سنت نيز نياز به نوسازي دارد تا بتواند جوابگوي نيازها و مقتضيات زمان و روزگار باشد.
وي در ادامه با بيان اينكه بارها گفتهام كه گفتمان دموكراسي گفتمان بي بديل در روزگار ماست، تصريح كرد: با همان قاطعيت كه از اين اصل دفاع مي كنم، ادعاي تحميل سياستهاي خاص و تبديل كشورهاي جهان به مناطق نفوذ با ادعاي بي اساس رهبري جهان را امري فاجعه آميز مي دانم.
وي تصريح كرد: امروز هيچكس نمي تواند و نبايد دموكراسي را كه از بديهيات مورد اقتضاء تاريخي روزگار ما براي همه ملتها است نفي و رد كند.اما از ياد نبريم كه دموكراسي قبل از اينكه يك نظريه سياسي باشد تجربهاي است اجتماعي كه ملتي بايد آنرا با گوشت و پوست خود دريابد. و بسيار تأسفآور است كه قدرتهايي كه خود منشأ تبعيض در جهان و تحقير انسان در همة عرصه ها هستند. ناآگاهانه يا با تجاهل، ادعاي طرفداري از دموكراسي براي ديگر ملتها كنند و بعد بخواهند اهداف و خواستهاي خود را که نسبتي نيز با دموکراسي ندارد بر ملت ها تحميل كنند، اما اين سوء نيت يا سياست نادرست نبايد كشورهايي را كه از ديكتاتوري و عقب ماندگي رنج مي برند از ضرورت دموكراسي غافل كند.
خاتمي همچنين دموكراسي را نيازمند مقوماتي اساسي دانست و گفت: دمكراسي در همه جا يكسان است هر چند كه مي تواند صورتهاي مختلفي به تناسب شرايط و احوال ملتها و فرهنگها و تاريخ ملل داشته باشد. تنوع دموكراسي بر خلاف آنچه مخالفان دموكراسي نتيجه مي گيرند، تنها ناشي از كثرت تجربه هاي تاريخي و اساسي مختلف است و صد البته كه كسي نيز نمي تواند از تنوع تعاريف دموكراسي سوء استفاده كند و احيانا حكومتي را كه به اصول شناخته شده و قطعي دموكراسي اعتناء و اعتقاد ندارد جزء حكومت هاي دموكراتيك بشمارد.
وي در ادامه با اشاره به بحثهايي كه از دورهي پريكلس (Pricles) تا آبراهام لينكلن و از لينكلن تا به امروز از سوي متفكران و سياستمداران در باب دموكراسي مطرح شده است، افزود:از مطالعهي همه آراء و نيز تجربه ها مي توانيم در يابيم كه دموكراسي ها با وجود اختلاف صورتها داراي جوهر واحدي هستند.هيچ دموكراسي وجود ندارد كه از مردم و مشاركت مردم و حق بلامنازع ايشان براي تعريف و تعيين سرنوشتتف خود خالي باشد. بسط و تعميق دموكراسي نيز مثل هر امر ديگري كه با حيات انساني مرتبط است، لاجرم مستلزم گذشت زمان و كسب تجربه است.
رييس جمهور سابق كشورمان در ادامه با بيان اينكه ملت آمريكا در استقرار نوعي از دموكراسي كار بزرگي انجام داده است ، قانون اساسي آمريكا را از اسناد رسمي معتبر و مهم در تجربه دموكراسي در جهان معاصر برشمرد و گفت:ملت آمريكا درد استعمار را نيز كشيده است و يكي از پيشتازان مبارزه با استعمار و فداكاري براي استقلال بوده است و اگر بتواند خود را از طوفان تبليغات فريبنده اصحاب قدرت و سياست رها کند بهتر از ديگران درک خواهد کرد که با کمال تأسف، آنچه در عرصه روابط بينالملل جاري است، با معيارهاي مورد نظر بنيانگذاران آمريکا و انعکاس يافته در قانوناساسي آن سازگاري ندارد.
وي ادامه داد:امروز نه تنها بايد به دموکراسي در عرصه هاي ملي انديشيد که در عرصه روابط بين المللي نيز به شدت نيازمند آن هستيم. در دموکراسي و جامعه مدني جهاني، واحدهاي دموکراسي، به جاي افراد، ملت هاي مستقل و دولتهاي دموکرات برخوردار از حق و حرمت مساوي هستند و در دموکراسي جهاني از خدايگان و برده چنانکه امروز در روابط بين الملل مطرح است خبري نخواهد بود و آيا ملت آمريکا و بخصوص نخبگان خيرانديش آن مي توانند با تامل تازه در گذشته خود و فارغ از فضاسازيها و وهم پراکنيها، نگاه تازه اي به عرصه جهان کنند و حتي گام پيش نهند و سياستمداران و مجامع بين المللي را که براي صلح و حقوق بشر بوجود آمده اند، تشويق به استقرار نظاماتي کنند که در آن دموکراسي بين المللي متجلي باشد؟،اما تاريخ به راه خود مي رود و منتظر کساني که دچار تأخير هستند نمي ماند.
انتهاي پيام
نظرات