نشست "زبان فارسي و زبان علم" با حضور علاءالدين طباطبايي، حسين معصومي همداني و سياوش شهشهاني روز گذشته (سهشنبه، پنجم شهريورماه) برگزار شد.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ابتداي نشست، حسين معصومي همداني سخنان خود را اينگونه آغاز كرد: كشور ما، ايران، از لحاظ زبان علم، وضعيتي خاص دارد و تا سطح بالاي آموزش، زبان علمي ما زبان فارسي است. اما علت آن چيست؟
او علتهاي اين مسأله را اينگونه ابراز كرد: در گذشته، زبان علمي ما عربي؛ اما زبان آموزش، فارسي بوده است. مؤسسات علمي جديد (از دارالفنون به بعد) نيز در كنار مدرساني كه به زبانهاي انگليسي يا فرانسه تدريس ميكردند، مترجم فارسي بهكار ميگرفتند. همچنين ايران هيچگاه مستقيما مستعمرهي خارجي نبوده (مثل هند يا الجزاير) و زبان فارسي از عوامل وحدت ملي ايرانيان بوده است. در اروپا نيز با وجود اينكه زبان علمي، زبان لاتين بود، بسياري از دانشمندان بعد از مدتي سعي كردند مطالب خود را به زبان مادري بنويسند؛ مانند گاليله (ايتاليايي)، دكارت (فرانسه) و نيوتن (انگليسي)، و معتقد بودند علم همگاني است و بايد به زبان مردم باشد. البته زبان علمي (لاتين) تا مدتها دوام داشت؛ چراكه همهي اهل علم لاتيني ميدانستند؛ ولي ممكن بود از زبانهاي ديگر سر درنياورند.
اين پژوهشگر مسألهي نوشتن علم به زبان فارسي را تنها علمي ندانست و عنوان كرد: اين مسأله با مسائل تاريخي و اجتماعي ما ارتباط دارد. گذشتگان ما عمدتا توليدكنندهي علمي بودند كه از آن حرف ميزدند؛ اما امروزه زبان علمي ما در اثر ترجمه تكوين پيدا كرده است و ما سهمي در تكوين علم جديد نداشتيم و اگر بوده، كاملا تاريخي بوده است. عمدهي توليدات و توانايي زبان ما، ادبي و شعر بوده است؛ در حاليكه زبان علم، نثر است.
معصومي همچنين خاطرنشان كرد: در حوزهي واژهسازي، ذهن سازندهها اغلب بر پايهي قواعد صرف عربي كار ميكرده است؛ مثلا در فيزيك، براي واژهاي كه چرخش فيزيكي را نشان ميدهد، "متشابه التغيير" را ميسازيم و يا لفظ "ميزان الحراره" را ساختهايم. اين ذهن از قديم تا حالا وجود داشته است.
او به اشاره به اقدامهاي فرهنگستان زبان و ادب فارسي عنوان كرد: اولين اقدام جدي را در اين زمينه، فرهنگستان انجام داده است. فرهنگستان اول كه بيشتر ناسيوناليستي برخورد ميكرد و به سرهنويسي افراطي گرايش داشت، كه افرادي نظير فروغي و صادق هدايت خواستار آن بودند كه اين جريان را تعديل كنند. فرهنگستان دوم عليرغم تلاشها، دوباره به سرهگرايي گرايش داشت و در فرهنگستان سوم نيز ميبايست كوشيد از دو دورهي قبلي تجربه و درس گرفت.
معصومي همداني با اشاره به مشكلات زبان فارسي علمي كنوني گفت: ما اغلب مترجمايم؛ كتابي نوشته شده است و ميخواهيم آن را به زبان فارسي داشته باشيم. مفهوم "فارسي" نيز هنوز روشن نيست. فرهنگستان سوم، فارسي را هر واژهاي تعريف كرده است كه در زبان فارسي كنوني جاافتاده و به كار ميرود؛ بنابراين، نسب واژه عليالاصول نبايد اهميت داشته باشد. اغلب افراد در فرهنگستان گرايش سرهنويسي دارند و آنها كه فعاليتي دارند، چنين انگيزهاي دارند و بقيه هم از آنور بام افتادهاند! مشكل ديگر ما اين است كه مفهوم زبان علمي را با مفهوم واژگان علمي خلط كردهايم؛ در حاليكه زبان علمي زباني است كه سوار ميشود بر زبان نوشتار يا گفتار طبيعي. توجه انحصاري به ترجمه و فكر نكردن جدي به خود زبان علم نيز از مشكلات ديگر است. ما علم براي عموم بسيار كم داريم و آن هم منحصر به متون دانشگاهي است. اساتيد براي گروه محدود شاگردانشان ترجمه ميكنند كه موجب تعارض است.
او در پايان با اشاره به دو كتاب در زمينهي زبان فارسي علمي، اظهار كرد: من "دانشنامهي فيزيك" و همچنين كتاب "حساب ديفرانسيل و انتگرال" دكتر شهشهاني را كه حادثهاي در علمينويسي است، از كتابهاي موفق در زمينهي علمينويسي به زبان فارسي ميدانم. نبايد فراموش كرد كه ما ميبايست سوار بر زبان علمي باشيم و نه زبان علم سوار بر ما!
در ادامهي اين نشست كه در شهر كتاب مركزي برگزار شد، سياوش شهشهاني - استاد رياضي - اظهار داشت: كتاب من (حساب ديفرانسيل و انتگرال) در طول تأليف، دو ويراستار خود را كه از دانشجويانم بودند، از دست داد و همين مسأله باعث شد زمانيكه خودم ميخواستم اقدام كنم، متوجه شدم نميتوانم رياضي را به فارسي بنويسم و اين مسأله مرا به فكر واداشت.
او دربارهي آثار متقابل زبان علمي و همگاني، گفت: چرا علم را ميبايست به زبان فارسي نوشت؟ فايدهي اصلي اين مسأله براي زبان فارسي است؛ نه علم. رشد و نمو يك زبان وابسته به تحولاتي است كه در آن است. زبان علمي ميتواند زبان عادي را تحت تأثير قرار دهد؛ هم از لحاظ واژههاي علمي و هم از لحاظ چالش اشتقاق. اگر آن را جدي بگيريم، زبان همگاني غنا پيدا ميكند.
اين استاد دانشگاه صنعتي شريف ارتباط بين علم و فناوري را اينگونه دانست: اين ارتباط در سطح واژهسازي، دستوري و صرف و نحو و تركيبات و ساختار جمله، پاراگراف و مسائل معنايي است، كه در اينجا، اين رابطه ضعيف ميشود؛ چرا؟ آنچه در آن دخيل است، ذهنيت غيرزباني است كه دربارهي آن زياد بحث نشده؛ ولي من دراين رابطه تجربهي شخصي دارم كه آن را تأييد ميكند؛ حضور تعداد قابل ملاحظهي دانشجويان كه انگار رابطهاي بين چپ و راست مغز آنها نيست و ممكن است در ابتدا فكر كنيم مثلا در رياضي بياستعدادند؛ ولي پيشتر كه برويم، ميبينيم اينها در بيان مطالب ناتواناند.
مديرمسؤول مجلهي "رياضي" همچنين خاطرنشان كرد: اغلب ديده شده است كه افراد با زبانهاي متفاوت با هم كار ميكنند و اين مسأله مانع ارتباطشان نبوده است. وجود نداشتن يك زبان همگاني خوب مانع پيشرفت آن نميشود.
شهشهاني در نتيجهگيري صحبتهاي خود ابراز داشت: توسعهي زبان علمي را به زبان مادري، كه نفع اصلي آن براي خود زبان مادري است، ميبايست جدي گرفت و اين به عهدهي اهل ادب و زبان است؛ چرا كه افراد در زمينههاي علمي دغدغههاي ديگري دارند و علم تا حدي بينياز از زبان، خود به تنهايي جلو ميرود.
علاءالدين طباطبايي نيز زبان علم را زيرگونه و گونهي كاربردي از زبان فارسي دانست و اظهار كرد: زبان علم خصوصياتي دارد؛ ميبايست داراي يك لايهي معنايي و صريح باشد، نقش اصلي آن، اطلاعرساني است و به همين دليل، ترجمهپذيرترين زبان است. همچنين براي هر شاخه، اصطلاحشناختي ويژه دارد و بر متن زبان طبيعي ساخته ميشود.
او "روشهاي بيان" را در زبان اينگونه عنوان كرد: گسترش معنايي كه بسيار هم مؤثر است؛ مانند گسترش معنايي واژههاي مجلس، يخچال يا رشد "جمعيت"، گشايش "اعتبار"؛ وامگيري كه يا بهصورت تاريخي است و يا از زبانهاي زندهي دنيا صورت ميگيرد؛ مانند واژههاي ارتش، ترابري و ... و چنانچه فرآيند واژهسازي معطل بماند، مضر و اگر درست باشد، مفيد است؛ جعل واژه نيز از روشهاي ديگر است، شامل واژههاي نيما، خفن و... ؛ سرواژهسازي كه از بهترين دلايل قراردادي بودن زبان است مانند سيبا، سمت و... ؛ برآميزش مانند سوزيان (سود و زيان)، پيكاژو (پيكان، پژو)؛ اختصارسازي مانند: ص (صفحهها)؛ ترخيم مانند صح (صحيح)؛ ساختن گروه نحوي؛ تركيب كه فرآيند اصلي واژهسازي است و من زبان فارسي را تركيبيترين زبان جهان ميدانم؛ و در نهايت، اشتقاق كه از روشهاي اصلي اين بحث است.
طباطبايي همچنين افزود: نكتهي جالب اينجاست كه ما از عربي، هم اسم گرفتيم و هم صفت؛ اما از همهي 1600 كلمهاي كه وام گرفتيم، همه اسم هستند و حداكثر 700 صفت، كه اين مسأله جاي تأمل دارد.
انتهاي پيام
نظرات