• دوشنبه / ۴ آذر ۱۳۸۷ / ۱۳:۰۸
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8709-02502
  • خبرنگار : 71342

ميكائيل شهرستاني از احمد آقالو نوشت « تحمل نبودنش از خود خبر هولناك‌تر است»

ميكائيل شهرستاني از احمد آقالو نوشت
« تحمل نبودنش از خود خبر هولناك‌تر است»
در پي درگذشت احمد آقالو، ميكائيل شهرستاني بازيگر و كارگردان تئاتر و راديو در يادداشتي مراتب تاسف خود را از درگذشت اين هنرمند اعلام كرد. در اين يادداشت كه دراختيار بخش تئاتر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) قرار گرفته، شهرستاني نوشته است:« در مهرماه 1328 در قزوين به‌دنيا آمد و در شبانگاه سوم آذر 1387 در تهران از دنيا رفت... قصد ندارم بنالم كه احمد چنين بود و چنان كرد زيرا آنها كه از نزديك احمد را مي‌شناخته‌اند مي‌دانستند، و آنهايي كه احمد را از دور به‌عنوان هنرپيشه‌اي توانمند و شيرين ديده بودند (مردمان مي‌گويم) شناختي داشتند كه به خودشان مربوط مي‌شود... اما مي‌توانم اين را بگويم كه تحمل نبودنش از خود خبر هولناك‌تر است... هرچند منتظر بوديم، كه احمد ماه‌ها بود با بيماري‌اش ستيز مي‌كرد. واقعيت اين است كه كم‌كم اطرافمان را خالي و خالي‌تر مي‌بينيم. ماه ديگر پنجم دي سالگرد درام‌نويس بزرگمان رادي را به سوگ مي‌نشينيم؛ و احمد را امروز به خاك مي‌سپاريم. به خانه‌اي كه بسيار حرمت برايش قائل بود. آخرين باري كه او را ديدم كمتر از دوهفته پيش بود. در بستر، رنجور، نحيف، اما عاقل، بزرگ، ظريف و طناز. از تذكره‌الاوليا حكايتي نقل كرد برايم كه قدما تا چه حد نكته بين بودند و مقيد و به خاك زنده و بارور تا چه ميزان اهميت قايل بودند و ... ما امروز از ياد برده‌ايم، مي‌خواهيم كه از ياد ببريم، و شايد راهي و گريزي است كه زمانه را سپري كنيم آهسته و بي‌خطر. ولي اگر به پشت سرنگاه كنيم، از غباري كه بر جا نهاده‌ايم و هنگامه‌اي كه به پا كرده‌ايم چه طرفي خواهيم بست چگونه دريادها خواهيم ماند... احمد اين ماه‌هاي آخر كه بيماري ضعيفش كرده بود، نازكتر شده بود و شفاف و صاف‌تر، هرچند هميشه صاف بود. اگر نقد مي‌كرد همان بود كه مي‌گفت و اگر ستايش مي‌كرد بيشتر از آن «منظور» ي نداشت ... گفتم تحمل جاي خالي‌اش هولناك‌تر است... احمد سهمش گويا همين بود از هستي، اما دريغا و دردا كه بيش از اين اگر مي‌بود ثمره‌اش كم نبود. احمد از معدود انسان‌هايي بود كه از دروغ گفتن بيزار بود كه از اين بابت با نياكانش بسيار تعارض داشت. خصيصه‌اي كه در او يافت نمي‌شد بدگويي و بددلي بود. بدكسي را نخواست هرگز... اما هميشه رنجور بود كه «دانا» بود و دانايي هميشه تاواني دارد. احمد با آنكه در روزگاراني زندگي مي‌كرد كه قدر و قيمت آدم‌ها به قيمت كارها و هنري كه خرج مي‌كنند و قدري كه برايشان مي‌پردازند (حالا در كجا و براي كي بماند) بستگي دارد، به جهان گونه‌اي مي‌انديشيد كه خود را در برابرش «ناچيز» مي‌شمرد پس همه را دوست مي‌داشت حتي با آنهايي كه كمتر كار مي‌كرد و كمتر سروكله مي‌زد... احمد هنرمندي بود پويا كه قصدشان «معلوم» بود و نادانسته به سمت و جهتي نمي‌رفت كه نداند چرا رفته. بنده زر ‌و سيم نبود و چاكر قدرت. قانع بود و از هركس به قدر شأن و شناختش متوقع بود. او عالم و هستي را چنان بزرگ و بي‌انتها مي‌ديد كه رنج‌هايش هم به هرشكل توجيه‌پذير بودند. احمد در ذات تنها بود. اين گونه آدم‌ها هميشه تنهايند و بانوي بزرگوارش علي‌الخصوص در اين‌ ماه‌ها وسال‌هاي آخر عمر همدم و همدلي بود كه اين را چه خوب فهميد و دانست. احمد بيش بود و من از او كم مي‌دانم... همان‌طور كه شب پيش از پروازش نزدش رفتم و بر دستش بوسه زدم، هم‌چنان دلتنگش خواهم بود و خواهم ماند تا زنده‌ام... اين سياهه تنها بغضي بود كه در تنهايي تركيد.» انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha