• چهارشنبه / ۴ خرداد ۱۳۹۰ / ۱۱:۵۶
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 9003-02827

گلي ترقي در نشست نقد آثارش: مي‌توانم با زبان فارسي به سواري بروم

گلي ترقي در نشست نقد آثارش:
مي‌توانم با زبان فارسي به سواري بروم

گلي ترقي در نشست نقد آثارش و كتاب «خلسه‌ي خاطرات» كه به بررسي آثار او مي‌پردازد، زبان فارسي را مانند اقيانوسي دانست و گفت: با آن‌كه من زبان انگليسي را به خوبي فارسي مي‌دانم؛ اما باز هم به فارسي مي‌نويسم.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، نشست بررسي آثار گلي ترقي و نقد كتاب «خلسه‌ي خاطرات» نوشته‌ي شهلا زرلكي كه به نقد آثار گلي ترقي مي‌پردازد، عصر ديروز (سوم خردادماه) در شهر كتاب مركزي برگزار شد.

علي‌اصغر محمدخاني كه اجراي اين جلسه را برعهده داشت، با اشاره به آثار گلي ترقي، عنوان كرد: ويژگي‌هاي آثار گلي ترقي را مي‌توان نثر و زبان او دانست كه اين دو از ويژگي‌هاي بارز آثار اوست. ترقي نثري روشن، روان و قدرتمند دارد و با اين‌كه از سال 60 به بعد در ايران نبوده است، مي‌بينيم كه اين موضوع در نثر او تأثير نگذاشته و نثر او حتا قدرتمندتر شده است.

او افزود: مسأله‌ي زن نيز در آثار ترقي مهم است. بررسي آثار او در اين 40 سال اين مؤلفه‌ها و همچنين نوستالژي و غم غربت را در آثارش نشان مي‌دهد. داستان‌هاي او را به مثابه‌ي سندي تاريخي براي بررسي تاريخ اجتماعي يك دوره مي‌توان استفاده كرد. مرگ‌انديشي و دل‌بستگي به يونگ نيز در آثار او ديده مي‌شود.

محمدخاني در پايان بخش كوتاهي از كتاب «خاطرات پراكنده»ي گلي ترقي را خواند.

در ادامه‌ي اين نشست، گلي ترقي با اشاره به بخش خوانده‌شده از كتابش گفت: وقتي شما اين قسمت را خوانديد، گويي اين تكه براي من تازگي داشت و انگار من آن را ننوشته بودم. مي‌بينم كه چقدر خودم و كارم عوض شده است و ديگر خاطره‌ها رفته‌اند. اگر بخواهم قصه بنويسم، ديگر خاطره‌ها را فراموش كرده‌ام و بايد بروم آن‌ها را بخوانم.

او با اشاره به حضور گذشته در آثارش گفت: انگار گذشته ديگر تمام شده است براي من و من ديگر قصه‌گو شده‌ام.

ترقي با اشاره به رمان در دست انتشار خود كه اكنون منتظر دريافت مجوز است، گفت: من در رمان «اتفاق» كه اكنون منتظر مجوز است، ديگر قصه‌گو شده‌ام و قصه‌گويي براي من مطرح است.

اين نويسنده با اشاره به فرايند نويسنده شدن خود عنوان كرد: هركسي از بچگي استعدادي دارد. دختر من پيانيست است؛ در حالي‌كه من هيچ استعدادي در اين زمينه ندارم. من نيز همواره هوش و گوش ادبي داشته‌ام. حساب من هميشه صفر و دو بود؛ اما در انشا استعداد زيادي داشتم و آن‌چه مي‌نوشتم، از بقيه هميشه جلوتر بود. كلمات مرا مسحور مي‌كردند و كلمه‌ها سطحي نبودند برايم، گويي رنگ و بو داشتند.

او افزود: علاقه‌ي عجيب من به فارسي بود كه من مي‌خواستم نويسنده شوم. نثر من در «چه‌گوارا» بسيار ضعيف بود. من از دبيرستان به آمريكا رفتم و بايد الآن فارسي بلد نباشم؛ اما بلدم. اين زباني كه اكنون در اختيار من است، آن موقع نبود. وقتي از فارسي دور افتادم، كتاب مي‌خواندم، وقتي به ايران مي‌آمدم، كتاب مي‌خريدم. فرزندان من نيز اكنون به همين صورت هستند، فارسي را خوب حرف مي‌زنند و مي‌نويسند.

ترقي با اشاره به آشنايي خود با فروغ فرخزاد گفت: وقتي با فروغ آشنا شدم، داستاني را براي او گفتم كه او از من خواست آن را بنويسم. من آن را نوشتم كه داستان «ميعاد» شد و بعد هم آن را چاپ كردم.

او به تأثير پذيرفتن خود از شعرهاي فروغ اشاره كرد و گفت: من از شعرهاي فروغ تأثير زيادي گرفتم؛ چون مي‌ديدم همان نگاه و رابطه‌اي را كه من با اشيا داشتم، او بيش‌تر داشت. نثر داريوش آشوري و شاهرخ مسكوب كه از دوستان من بودند، بسيار بر من اثر گذاشت و اين‌ها فارسي من را جلو برد. البته خواندن آثار خارجي هم روي من اثر گذاشت. نويسنده‌ي محبوب من، ولاديمير ناباكوف است.

اين نويسنده با اشاره به محدوديت‌ها و امكانات زبان فارسي، خاطرنشان كرد: چيزي كه در فارسي دست مرا مي‌بندد، يك ضمير او براي مؤنث و مذكر است. ما ضميرهاي متفاوت براي زن و مرد نداريم. در فرانسه حتا فعل‌ها هم مشخص است و وقتي نقل قولي را مي‌آوريم، لازم نيست ذكر كنيم كه اين را مرد گفت يا زن. نبود اين امكان در فارسي براي من سخت است؛ اما خودش باعث شده كه من تلاش كنم. در زبان‌هاي فرنگي مي‌شود كلمات را به هم متصل كرد؛ اما در فارسي اين امكان نيز وجود ندارد. ولي فارسي امكانات بسيار زياد ديگري دارد. انگليسي من هم مانند فارسي است. مي‌توانم به انگليسي نيز بنويسم؛ اما فارسي را دوست دارم و تنها به فارسي مي‌نويسم.

او با اشاره به غم غربت در آثارش، عنوان كرد: اكنون اين غم غربت براي من كم شده است. من اين‌جا كه مي‌آيم، زبان برايم بسيار مهم است. وارد فرودگاه كه مي‌شوي، مي‌شنوي كسي مي‌گويد «مرده‌شور فرنگ را ببرند، مي‌رويم الآن ولو مي‌شويم» اين ولو شدن را نمي‌شود تجربه كرد. پشت اين واژه فرهنگي خوابيده است. اين ولو شدن نوعي فراغت، فراموش‌ كردن و نشستن در جايي است كه نشستن نيست.

ترقي همچنين افزود: مجموعه‌ي اين عوامل سبب مي‌شود كه وقتي مي‌آيم توي ايران، خود را در صداها و لحظه‌هاي تاريخي پيدا كنم كه براي من اقيانوسي است. پيش‌تر مي‌ترسيدم كه به فارسي بنويسم؛ اما الآن ترسم ريخته و مي‌توانم با آن به سواري بروم.

در ادامه‌ي نشست، محمدخاني با اشاره به ترجمه‌پذير بودن آثار گلي ترقي عنوان كرد: آثار گلي ترقي در برگردان هم بسيار خوب بوده است و توانسته مخاطب غيرايراني را مانند مخاطب ايراني به خود جذب كند.

او افزود: سه نويسنده‌ي زن يعني گلي ترقي، زويا پيرزاد و فريبا وفي آثارشان اين ويژگي را دارد؛ يعني ترجمه‌ي آن‌ها به زبان‌هاي ديگر، مخاطب غيرايراني را نيز به خود جذب مي‌كند.

سپس شهلا زرلكي - نويسنده‌ي كتاب «خلسه‌ي خاطرات» - با اشاره به آشنايي خود با آثار گلي ترقي، عنوان كرد: من در سال 76 در جشنواره‌ي فيلم فجر از طريق فيلم «درخت گلابي» با گلي ترقي آشنا شدم. آن فيلم را دوست داشتم و با آن درگير شدم؛ چون فيلم‌نامه‌ي آن را گلي ترقي نوشته بود، ديگر آثار او را هم خواندم. جهان داستاني نويسنده را دوست داشتم. مقاله‌اي هم درباره‌ي زن در آثار او نوشتم؛ اما بعد شروع كردم به نوشتن كتاب نقدي درباره‌ي آثار او.

زرلكي با اشاره به فصل‌هاي كتاب خود عنوان كرد: من فصل‌بندي كتاب را موضوعي كرده‌ام؛ چون معتقدم هر نويسنده‌اي يك‌سري درون‌مايه دارد كه در آثارش پررنگ است. موضوعاتي چون مرگ و گذشت زمان كه من آن را «دلهره‌ي نيستي» نام نهاده‌ام، در آثار ترقي وجود دارد. تيپ زناني كه در آثار او وجود دارد، براي من جالب بوده است. مسأله‌ي خيلي ‌مهم ديگر كه در آثار ترقي وجود دارد كه در آثار ديگران كم‌تر ديده مي‌شود، موضوع نانوشتن است و بن‌بستي كه در ذهن نويسنده به وجود مي‌آيد كه من آن را «يبوست ذهني» نام نهاده‌ام. مسأله‌ي زبان هم براي من در اين كار مهم بود.

اين منتقد با اشاره به اهميت نقد در آشتي مخاطب با داستان و شعر، گفت: من همواره به اين موضوع فكر مي‌كردم كه در حوزه‌ي نقد بايد كاري كنيم كه مخاطب داستان و شعر را با متن نقادانه آشتي دهيم. نثر متن انتقادي جدي و پر از كلمات تخصصي است و من مي‌خواستم در اثر خود از اين الگو دور شوم و ويژگي‌هاي نقد خلاق را در اثرم داشته باشم و با تكيه بر زبان كه زباني روان باشد، با مخاطب ارتباط برقرار كنم.

او تأكيد كرد: برخي به من گفته‌اند كه تو شخصيت منتقدانه‌ات را در كتاب آورده‌اي و در كتاب گفته‌اي «من فكر مي‌كنم»؛ اما اين ارتباط برقرار كردن با مخاطب است كه نمي‌دانم چقدر در آن موفق بوده‌ام.

در ادامه‌ي اين نشست، فرشته نوبخت با اشاره به آثار گلي ترقي عنوان كرد: آثار برخي نويسندگان در خاطرات ادبي ما مي‌ماند؛ آثار گلي ترقي نيز به همين صورت است.

او با اشاره به نظريات فمينيستي درباره‌ي نوشتن زنان گفت: نوشتن براي زن امري ناگزير است و گلي ترقي پيش از اين‌كه نويسنده باشد، زن است و پيش از زن بودن، انسان است.

اين نويسنده و منتقد دو ويژگي را در آثار گلي ترقي بارز ديد و گفت: آثار ترقي دو ويژگي دارد؛ يكي نوستالژياي كودكي و ديگري اعتراف‌نويسي است.

او با اشاره به كتاب «خلسه‌ي خاطرات» شهلا زرلكي عنوان كرد: در اين كتاب منتقد با هوشمندي يك منتقد و يك زن نويسنده نگاه مي‌كند و خودش را جاي نويسنده مي‌گذارد. با هوشياري با ناخودآگاه نويسنده از طريق متن ارتباط برقرار مي‌كند. يك ذهن با ذهن ديگر ارتباط برقرار مي‌كند كه اين بينامتنيت است.

او افزود: شايد يكي از معضلات ادبيات ما، برخورد منتقد با متن است. متن نقادانه بايد موجب شكافتن پيچيدگي متن شود؛ اما چه‌ بسا مخاطب با مواجه ‌شدن با نقد پيچيده و حتا آبكي پس برود. نويسنده‌ي اين نقد در نقش نويسنده‌ي منتقد وارد مي‌شود و متن را براي من خواندني كرده است.

نوبخت با اشاره به نثر زرلكي در كتاب «خلسه‌ي خاطرات» عنوان كرد: نثر اين كتاب روان و با متن‌هاي سخت‌خوان بيگانه است. «خلسه‌ي خاطرات» داستان بلند و شيريني است كه از متن آثار گلي ترقي بيرون آمده است.

او با اشاره به ويژگي آثار گلي ترقي خاطرنشان كرد: يك مرد وقتي مي‌نويسد، به مرد بودن خودش فكر نمي‌كند كه اين به علت غالب‌ بودن تفكر مردسالارانه است؛ اما در آثار نويسندگان زن به اين صورت نيست و آن‌ها ويژگي زن‌ بودن خود را در آثارشان مي‌آورند كه كتاب‌هاي گلي ترقي نيز از اين ويژگي برخوردار است. نوستالژيا در آثار ترقي بسيار وجود دارد؛ تمايل بازگشت نويسنده به گذشته‌اي كه دلچسب بوده است. ترقي توانسته است مخاطب عام و خاص را به خود متوجه كند.

حسن ميرعابديني نيز در ادامه‌ي اين نشست با اشاره به آثار گلي ترقي تأكيد كرد: ترقي با يك رمان و چهار مجموعه‌ي داستان چهره‌ي مطرحي در عرصه‌ي داستان‌نويسي ماست و من مي‌خواهم اين سؤال را مطرح كنم كه ترقي در كجاي داستان‌نويسي ما قرار دارد و علت محبوبيت او چيست؟

اين منتقد ادبي افزود: ادبيات داستاني ما مراحل گوناگوي را از سر گذرانده است و آن‌چه كه امروز داستان ما را تشكيل مي‌دهد، جريان‌هاي ادبي را داشته كه به شكل شبكه‌يي با هم برخورد داشته‌اند و يكي از مهم‌ترين اين جريان‌ها، ادبيات تجربي است. داستان‌هاي ترقي پست‌مدرن نيستند و او داستان‌هايش را در چارچوب داستان‌هاي رئاليستي مي‌نويسد. گرايش ديگر او منبعث از ادبيات جديد آمريكاست كه اختصار و جزء‌نگاري در زبان است. نويسنده صداي خود را حذف مي‌كند و با جزءنگاري صحنه را عيني مي‌كند. اين نوع داستان‌نويسي همينگويي و كاروري است.

ميرعابديني تأكيد كرد: به نظر من، ترقي مانند هر نويسنده‌ي خلاق ديگر داستان خود را مي‌نويسد و خاطره نمي‌گويد. داستان‌هاي او دو مرحله دارند؛ يكي داستان‌هاي انديشه كه به دانسته‌هاي نويسنده از فلسفه‌ي يونگ بازمي‌گردد و سكوتي كه در آثار ترقي وجود دارد، بيان‌گر عرفان شرقي اوست؛ سكوتي كه مي‌گويد خودت را بشناس.

او با اشاره به رمان «دو دنيا»ي گلي ترقي گفت: ترقي با زبان بازيگوش زندگي اشرافيت را روايت مي‌كند و از آن انتقاد مي‌كند. او زندگي مدرنيته‌ي ما را روايت مي‌كند و آدم‌هايي كه از زندگي قبيله‌يي درمي‌آيند و مي‌خواهند به زندگي فردي برسند و لبه‌ي دو دنيا قرار دارند. «دو دنيا» وضعيت انسان ايراني را نشان مي‌دهد و شايد موفقيت داستان‌هاي او، نشان‌ دادن وضعيت ايراني باشد كه از زبان «بوف كور» در برزخ دو دنيا قرار دارد.

او افزود: ترقي در تكنيك داستان‌هايش ميل به نوآوري ندارد و داستان‌هاي او روال داستان رئاليستي را مي‌گذراند. طرح و پيرنگ دارد و همه‌ي اجزا در هدف رساندن پيام داستان است كه «خودت را بشناس و سفر آغاز كن». او در آثارش براي انسان ايراني سؤالي را مطرح مي‌كند.

ميرعابديني با اشاره به سادگي تكنيك داستان‌هاي ترقي، عنوان كرد: نويسندگان ما اين‌جا شيفته‌ي تكنيك‌هاي نويسندگان غربي هستند؛ اما ترقي كه در اين‌جا نيست، شيفته‌ي زبان است؛ چيزي كه در آثار كنوني ادبيات ما مورد غفلت واقع شده است. زبان ترقي در هماهنگي كامل با جهان داستان است. او نوعي زبان طنز نيز مي‌سازد و از موسيقي زبان فارسي استفاده مي‌كند. او از همجواري واژگان فاخر و واژگان عاميانه نيز به خوبي بهره برده و اما ويژگي منفي اين زبان اين است كه چون داستان‌ها، داستان‌هاي توصيفي هستند و او نويسنده‌اي قصه‌گوست، زبانش گاهي دچار پرگويي هم مي‌شود.

در پايان اين نشست، گلي ترقي با اشاره به كتاب «خلسه‌ي خاطرات»، عنوان كرد: من از كار زرلكي در اين كتاب خوشم آمد. پيش‌تر نقدهايي را كه بر كتاب‌هايم نوشته شده بود، خوانده بودم؛ اما زرلكي توانسته نقب بزند و وارد دنياي دروني من شود. با خواندن اين كتاب نكته‌هايي براي من روشن شد كه پيش‌تر روشن نبود. من خودم را پيدا كردم.

او افزود: زرلكي خيلي جاها تيزهوشي نشان داده و نكاتي را پيش كشيده كه براي من هم جالب است. زرلكي دنياي دروني من را به من نشان داده است.

ترقي در جواب سؤال يكي از حاضران درباره‌ي رمان «اتفاق» كه منتظر مجوز نشر است، گفت: نوشتن اين رمان مانند اتفاقي بود. من داستان كوتاه مي‌نويسم؛ اما اين داستان مانند گربه‌ي ملوسي كه همه‌ي توجه تو را مي‌خواهد،‌ آمد نشست روي كاغذهاي من و من نمي‌دانم كه چطور شد آن را نوشتم. نوشتن آن ساده بود و من تنها روي زبان آن كار كردم. جنبه‌ي قصه‌گويي من خودش را نشان داد. اين رمان داستان زندگي يك خواهر و برادر دوقلوست كه عاشق هم هستند و با هم رابطه‌ي تله‌پاتيك دارند. بچگي آن‌ها، بچگي من را دارد؛ اما نقشي كه اتفاق‌هاي نامنتظره در زندگي ما بازي مي‌كنند، در اين رمان آمده است. نصف داستان در آمريكا مي‌گذرد و نصف آن در تهران است و به اتفاق و يا قضا و قدر مي‌پردازد و شايد برخلاف رمان‌هاي ديگرم، رمان شاد و خوشبختي است، مرگ هم در آن نيست، فقط زندگي است و پايان خوشي دارد.

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha