طبق آمار سال 1395، در این کشور هشت میلیون و 800 هزار نفر بیسواد مطلق و در کنار آن 11 میلیون نیز کمسواد زندگی میکنند (علی باقرزاده، رییس سازمان نهضت سوادآموزی ایران، به نقل از خبرگزاریهای رسمی داخلی). این آمار، ارقامی است که دکتر علیحسین حسینزاده، معاون سیاسی - اجتماعی استانداری خوزستان، در مصاحبه 29 مردادماه 1396 منتشره در سایت خبرگزاری ایسنای خوزستان این وضعیت را برای کشور "خطرناک " توصیف میکند. به گفته وی: آمار بیسوادی به دو صورت "درصد" و "فراوانی" بیان میشود که باید به تفاوت این دو شیوه آمار توجه شود. در ایران، درصد بیسوادی کاهش یافته است، یعنی به طور مثال در سال 1360 آمار بیسوادان 40 درصد بوده و امروز به 12 درصد رسیده است. به عبارت دیگر، 40 درصد جمعیت 35 میلیون نفری در آن دوران معادل 12 میلیون نفر و 12 درصد از جمعیت امروز کشور، معادل 9 میلیون نفر است؛ یعنی فراوانی بیسوادی در ایران هنوز جای تامل دارد و نرخ بیسوادی در کشور خطرناک است.
در هر حال، از جمعیت حدودا 80 میلیونی کشور در سال 1395، در حدود 20 میلیون بیسواد مطلق و کمسواد داشتهایم و این، در این زمانه فاجعه ملی است. البته کارشناسانی وجود دارند که این ارقام و آمار را آن چنان قابل اتکا و قابل اعتماد نمیدانند و آنها را مقداری بزرگنمایی اجتنابناپذیر و غیرعمدی نهادهای آمارگیر مینامند. به عنوان مثال میگویند برخی شهروندان وجود دارند که به دلایل گوناگون به نظام آماری کشور بدبین هستند و در نتیجه در زمان آمارگیری در پاسخ به پرسشهای مکتوب یا شفاهی آمارگیران پاسخ صحیح ارایه نمیدهند؛ مانند افرادی که باسواد هستند و بنا به دلایلی فکر میکنند به نفع آنها است که خود را بیسواد معرفی کنند (به این امید که شاید با این ترفند یارانه به آنان تعلق گیرد). یا افرادی که شاغل هستند و به غلط گمان میکنند ذکر شاغل بودن ممکن است به ضرر آنها باشد و در آینده دولت احتمالا از حقوق و دستمزدشان مبلغی را به عنوان نوعی مالیات کم میکند. طبیعی است درصدی اندک از این آمار شامل این گونه افراد هم میشود هرچند در کل، در صورت دردناک مساله بیسوادی تفاوتی ایجاد نمیکند.
و اما اوضاع سواد، بیسوادی و سوادآموزی در خوزستان به چه ترتیب است؟ موسی شیخی، معاون سوادآموزی ادارهکل آموزش و پرورش استان، در مصاحبه با خبرگزاری ایسنای خوزستان به تاریخ 29 شهریور 1395 تعداد بیسوادان استان را 600 هزار نفر اعلام میکند، و سال بعد نیز دکتر غلامرضا شریعتی استاندار خوزستان در دوشنبه 30 مرداد 1396میگوید: بیسوادی در استان خوزستان نرخ بالایی دارد چرا که بر اساس آمار بدست آمده، تعداد 500 هزار بیسواد در استان داریم! (منتشره در خبرگزاری مهر).
تصورش را بکنید در استانی با کمتر از پنج میلیون جمعیت، نیم میلیون بیسواد زندگی میکند که از این میان 65 درصد این جامعه بیسواد را زنان و دختران تشکیل میدهند و حسینزاده، معاون سیاسی اجتماعی استاندار، حق دارد که به درستی بگوید: آمار بیسوادی بالای بانوان استان با توجه به سن امید به زندگی بالای 70 سال، زیبنده کشور نیست! (خبرگزاری ایرنا خوزستان 29 فروردین 1397). هشدار دیگر از سوی داوود آقایی معاون اطلاعات و آمار سازمان مدیریت و برنامهریزی استان خوزستان اعلام میشود که: 13.7 درصد جمعیت استان بیسواد هستند و این آمار جداَ نگرانکننده و تاسفبار است (20 آبان 1396، منتشره در سایت خوزنیوز).
در این میان، آنچه فضا را بیشتر تیره و تار میکند این است که بشنویم سهم اولیای بیسواد هم در این استان 200 هزار نفر است! بله، 200 هزار نفر. و این نیز از زبان معاون سوادآموزی استان در نشستی در پژوهشکده معلم اهواز با حضور معاون وزیر آموزش و پرورش و روسای آموزش و پرورش نواحی استان خوزستان است (خبرگزاری جمهوری اسلامی، 7. 8. 1393). این مقام مسوول و دستاندرکار مبارزه با بیسوادی، این صحنه ناخوشایند را این گونه توصیف میکند: بیسوادی شبیه به باتلاقی است که برای عدم ورود به آن باید اطراف آن حصار کشیده شود.
یکی دیگر از مسوولان دستاندرکار مبارزه با بیسوادی در خوزستان، با نگاهی مقایسهای، زنگ خطر دیگری را در این زمینه به صدا درآورده است که: ما در مبارزه با بیسوادی 20 سال از استانهایی مانند اصفهان، یزد و سمنان عقب هستیم! مهدیزاده، معاون آموزشی نهضت سوادآموزی کشور در نشست شورای پشتیبانی سوادآموزی اهواز در سالن فرمانداری اهواز گفت: خوزستان روی نفت نشسته است و بهترین آب و زمین کشاورزی را دارد اما در زمینه توسعه از بسیاری از استانهای کشور عقب افتاده است. وی در ادامه افزود، این استان، نسبت به استانهای اصفهان، یزد و سمنان 20 سال از نظر با سوادی عقب است (منتشره در سایت خبرگزاری فارس به تاریخ 22 آبان ماه 1394).
اما، براستی علت این پدیده چیست؟
من میکوشم از گمانهزنی شخصی خودداری کنم و فقط از مقامات مسوول نقل قول کنم. محمد صادق کریمی، مدیرکل امور اجتماعی استانداری خوزستان، در تاریخ 30 مرداد 1396 در گفتوگو با خبرگزاری مهر میگوید: براساس شاخصهای اجتماعی، فقر با مساله بیسوادی در خوزستان رابطه مستقیمی دارد. با وجود 750 هزار حاشیهنشین در استان، به هیچ عنوان نمیتوان این موضوع که فقر با مساله بیسوادی ارتباط مستقیمی دارد را کتمان کرد. وجود 11 هزار کودک بازمانده از تحصیل در استان خوزستان در این زمینه جایگاه خوبی ندارد. این سخنان کریمی با یک تحقیق گسترده ملی نیز همخوانی دارد. به نوشته سایت روزنامه دنیای اقتصاد به تاریخ 30 فروردین 1397، مطالعات (مانند تحقیق گسترده دکتر محمودزاده با عنوان "تغییرات فقر در خلال سه برنامه توسعه اخیر در ایران) نشان داده که "استانهایی که بالاترین درصد بیسوادی و کمسوادی را دارند، دقیقا همان استانهایی هستند که هم بیشترین نرخ فقر را دارند و هم نامناسبترین وضعیت را به لحاظ شاخصهای توسعه یافتگی دارند. "به سخن دیگر، سواد بیشتر = فقر کمتر + توسعه بیشتر.
البته، خیلی هم وحشتزده نشوید چرا که خوزستان در ردههای پایین جدول فقر و توسعه نیافتگی کشور قرار ندارد چرا که اگر نرخ بیسوادی هر استان را به نسبت جمعیت آن حساب کنیم، در آن صورت خواهیم دید استانهای دیگری در کشور هستند که متاسفانه وضعیتی به مراتب بدتر از خوزستان در این زمینهها دارند. بهخصوص اگر ادعای موسی شیخی، معاون سوادآموزی ادارهکل نهضت سوادآموزی خوزستان در گفتوگو با سایت خبرگزاری خوزنیوز در تاریخ 12 خرداد 1392 را بپذیریم که میگوید "میزان با سوادی در استان خوزستان بیش از 90 درصد است." ولی در هر صورت، در کشوری با این همه منابع طبیعی و نیروی انسانی مستعد، نه حق شهروندان خوزستانی است که در چنین شرایطی زندگی کنند و نه دیگر هموطنان در استانهای دیگر.
راهکار ریشهکنی بیسوادی کدام است؟
اگرچه امروزه در سطح جهان با توجه به گسترش فزاینده فناوریهای ارتباطی، اصولا تعریف "سوادآموزی" دستخوش تحولی اساسی شده است و میزان سواد فرد را دیگر بر اساس تعریف سنتی "توانایی خواندن و نوشتن پایه" ارزیابی نمیکنند، اما بهتر میبینم چون اعلام درد بیسوادی سنتی رایج را از زبان علی باقرزاده، رییس نهضت سوادآموزی ایران، آغاز کردیم، راه حل این چالش بزرگ ملی و استانی را نیز از زبان وی بشنویم: برای ریشهکن کردن بیسوادی در ایران باید چهار اقدام اصلی انجام شود؛ اول اینکه به تعداد بیسوادان کشور اضافه نشود. دوم اینکه اطلاعات همه افراد بیسواد در اختیار نهضت سوادآموزی قرار گیرد. سوم اینکه مسوولان کشور به بیسوادی به عنوان یک معضل فرهنگی جدی نگاه کنند و آن را مشکلی کوچک تصور نکنند. چهارم اینکه منابع مالی قابل توجهی را در اختیار نهضت سوادآموزی قرار دهند. اگر به این چهار نکته توجه جدی شود، اطمینان دارم ریشهکنی بیسوادی در ایران انجام شدنی است و میتوان در یک فرایند چند ساله شاهد برپایی جشن باسوادی در ایران باشیم (منتشرشده در سایت خبرگزاری جام جم آنلاین، به تاریخ 2 تیرماه 1392).
ستارگان درخشان آسمان تیره و تار سوادآموزی استان خوزستان
حال، در فضایی چنین یاسآور، به قول شاعر "به کجای این شب تیره، بیاویزم قبای ژنده خود را؟". گفته میشود در شرایط فعلی سال 1397 با حدود 600 هزار بیسواد در سطح خوزستان، استان ما دارای حدود پنج هزار مربی سوادآموزی است. این پنج هزار مربی عموما جوانانی هستند دختر و پسر دارای مدارک کارشناسی و کاردانی در رشتههای گوناگون دانشگاهی که در سراسر استان در مناطق روستایی و عشایری و نیز در حاشیه شهرها مشغول خدمت برای از بین بردن بلای بیسوادی هستند. این جوانان برومند که براستی فشار اصلی بار سوادآموزی بیسوادان استان بر دوش آنها است (البته، در کنار مدیران، کارشناسان و کارکنان ستادی این حوزه آموزشی) در گرما و سرمای شدید در خدمت بالا بردن سطح سواد هموطنان روستایی و یا شهری خود هستند. اما، لازم است ما مردم بدانیم خدماترسانی این عزیزان در شرایط بسیار دشواری انجام میگیرد، ازجمله
-عدم دریافت بموقع حقوق و دستمزد که گاه به یکی دو سال هم میکشد
-عدم بیمه مناسب و مداوم
-تدریس همزمان در چند پایه تحصیلی
-عدم شفافیت در جایگاه استخدامی و نبود امنیت شغلی، به گونهای که گاه برخی مربیان و آموزشیاران با 10 سال سابقه تدریس جانکاه در مناطق دوردست و سختگذر روستایی حقشان ضایع شده و استخدام رسمی نشدهاند
-مواجهشدن با بیانگیزگی مفرط بسیاری از سوادآموزان که علیرغم مشوقهای مالی مناسب (که گاه به چند صد هزار تومان هم میرسد) حاضر به تجربه سوادآموزی نیستند و همین امر باعث اتلاف انرژی و علاقه مربی میشود، مانند برخی روستاییان، عشایر، زندانیان و سربازان
-نبود امکانات آموزشی و کمک آموزشی مناسب و کافی مانند گچ، تابلو، ماژیک، دفترچه مشق و امثال آن در مناطق دوردست
-نبود محل زندگی و سرپناه مناسب برای مربی و آموزشیاران
-دوری از امکانات و تسهیلات بهداشتی – درمانی محیطهای شهری
-ناامنیهای محیطی در برخورد با حیوانات محیطهای روستایی و عشایری که برای این عزیزان جوان و بیتجربه گاه ممکن است به قیمت مجروحیتهای شدید و یا حتی از دست دادن جان تمام شود
-عدم تشویق مناسب از سوی نهادهای ذیربط به دلیل مشکلات مالی
-دیده نشدن خدمات آنها و عدم اطلاعرسانی رسانههای جمعی درباره ارزش والای کار این جوانان خدمتکار
-تجربه گاه دردسرساز تفاوتهای فرهنگی با مردم محل که در بسیاری موارد باعث سوءتفاهم بین یک مربی پسر و دختر شهرنشین با روستاییان و عشایر محل خدمت میشود
-دشواریهای هولناک این عزیزان جوان کمتجربه در عبور از کوهها، درهها، رودخانهها و مناطق جنگلی برای رسیدن به محل خدمت خود
-دشواریهای عملی تدریس زبان رسمی فارسی به مردمی که گاه با لهجه و زبانی غیرفارسی سخن میگویند
و اگر میخواهید با موارد دیگری از مشکلات این عزیزان آشنا شوید، توصیه میکنم به برخی کتابهای خاطرات مربیان و آموزشیاران نهضت سوادآموزی و یا وبلاگهای شخصی برخی از آنها در فضای مجازی مراجعه کنید. شاید بیمناسبت نباشد تا جهت مستندگویی عرایض خویش از دشواریهای این ستارگان درخشان آسمان سوادآموزی کشور و استان، به ذکر یک نمونه بسنده کنم. عزیز محمدیمنش، معلم مناطق عشایری لرستان در گفتگو با سایت خبری خوزنیوز در تاریخ 4 آبانماه 1395 از این مینالد که تدریس فقط یکی از 28 وظیفه عملی یک مربی و یا آموزشیار است! بهتر است از زبان خود وی بخوانیم:
پیداکردن دانشآموز، مدیریت محل تدریس، سرایداری محل تدریس، خرید دارو برای اهالی منطقه، شرکت در مراسمهای گوناگون مردم محل، کدخدامنشی بین آنها در حل و فصل دعاوی، پاسخ به سوالات شرعی دانشآموزان و والدین، آشنایی با مکانیکی برای کمک به مردم محل در تعمیر موتورسیکلت یا تراکتور آنها، آرایشگری، انجام تزریقات، داستانخوانی برای بچهها در اوقات فراغت، پخش گهگاهی فیلمهای آموزشی و یا سرگرمکننده در صورت در دسترس بودن، آموزش کار با موبایل و نیز تعمیرات گوشیهای همراه و...
حال، شما خود منصفانه قضاوت کنید با این همه مشکلات گوناگون عنوان شده بالا برای مربیان و آموزشیاران نهضت و نیز سرباز معلمان همکار آنها در راستای پیکار با بیسوادی، نباید در این شب تیرهی کمبود شدید امکانات، این جوانان آیندهساز میهن و استان را ستارگان درخشان آسمان سوادآموزی معرفی کرد؟ میدانیم که معلمان، دبیران و فرهنگیان سرافراز کشور همواره از اقشار محروم و مظلوم جامعه به حساب آمدهاند، اما باور کنیم که مربیان، آموزشیاران و سرباز معلمان قطعا محرومترین و مظلومترین قشر در نظام آموزشی کشور هستند و درست به همین دلیل شایسته همهگونه پاسداشت توسط همه اقشار جامعه و نه فقط مسوولان آموزش و پرورش کشور هستند. تندرستی و سربلندی همه این جوانان برومند پیکارگر با بلای بیسوادی را از درگاه خداوند خواستارم.
یادداشت از: دکتر عباس امام نویسنده، مترجم و عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز
انتهای پیام
نظرات