به گزارش ایسنا، بار دیگر عازم منطقه هادیآباد شدیم، این بار به بهانه بازدید از پروژهها و خدمات انجامشده و در دست انجام توسط جمعیت دانشجویی امام حسن (ع) استان قزوین؛ محل قرار اولیه همان مسجد کوچک امام علی (ع) در هادیآباد است که با یک ساعت انتظار بالاخره با تعدادی از مسئولان استان از جمله مریم بیدخام مدیرکل دفتر امور اجتماعی و فرهنگی استانداری قزوین، مسئولانی از کمیته امداد امام خمینی (ره) استان و بسیج دانشجویی به راه افتادیم.
قرار است بار دیگر از هفت خانه هدف این جمعیت که در گزارش «7 قصه از 7 خانه عجیب + عکس» 29 بهمنماه منتشر شد بازدید و از نزدیک در جریان اتفاقات و تحولات انجامشده در این خانهها بهعنوان نمونهای از هزاران خانهای که شاید شرایطی مشابه و یا حتی بدتر از آن داشته باشند قرار بگیریم. بیشک قولهای دادهشده به ساکنان این خانهها هرچند کوچک بود اما کورسوی امیدی را در این خانهها روشن کرد و حال میخواهیم بدانیم بعد از گذشت سه ماه مسئولانی که آمدند چه کردهاند و حرف و درد دل صاحبان این خانهها چیست؟!
این پیگیری ایسناست از قصه هفت خانه عجیب هادیآباد قزوین؛
قصه اول: یخچال اهدایی را فروختم تا پول پیش خانه جدید جور شود!
«در این خانه یک مرد با دو کودکش زندگی میکند؛ پدر خانه معتاد بود و همسرش خانه را ترک کرده؛ مدتهاست پدر به عشق فرزندانش اعتیادش را ترک کرده اما بیکاری امان از آنها بریده است. تنها منبع درآمدی آنها کارهای دستی چوبی است که پدر همراه فرزندانش انجام میدهد و میفروشد». قرار بود در خصوص موضوع اشتغال و تهیه خانهای برای این خانواده اقداماتی انجام شود؛ وارد خانه که شدیم پدر خانه گفت: اجاقگاز و تکه موکتهای خانه را شسته و در حال اسبابکشی و جمعآوری اندک وسایل کهنه خویش است. به محض ورود از دیدن صحنهای حالمان بد شد و قدمی به عقب گذاشتیم، کف خانه پر از سوسکهای مرده! پدر خانه میگوید در این چند روز کارم شده کشتار این موجودات، مردم این منطقه از دست سوسکها در امان نیستند و به دلیل نبود فاضلاب این موجودات از سر و کول ما بالا میرود، میگوید امروز بیش از 300 سوسک کشتهام، بچههایم به خاطر سمپاشیهایی که میکنیم بیمار شدهاند، هرچند هرچه سمپاشی میکنیم باز هم به خاطر نبود فاضلاب شهری، سوسکها از طریق چاه به خانه و زندگی ما حمله میکنند؛
این پدر خانواده در خصوص نمایشگاهی که در آن حضور داشت میگوید: آثار هنری که درست کرده بودم را به این نمایشگاه بردم که تنها پنج مورد به فروش رفت با این حال فضای خوبی بود و توانستم با فضاهای نمایشگاهی آشنا شوم. وی همچنین از وضعیت بغرنج و اسفبار فساد اخلاقی در همسایگی خود مینالد و تقاضای رسیدگی دارد.
از این موضوع اسفناک میگذریم و از وضعیتشان بعد از بازدید مسئولان میپرسم، با شکوه میگوید: مسئولان آمدند قول دادند و رفتند، وقتی هم که پیگیر شدم اصلاً من را نمیشناختند، مسئول بهزیستی قول داده بود برای تهیه یکخانه کمکحال ما باشد اما انگارنهانگار، فقط یک یخچال از سوی هلالاحمر به ما داده شد که آن را به مبلغ دو میلیون تومان فروختم و برای پول پیش خانهای که چند کوچه آنطرفتر اجاره کردهام، استفاده کردیم!
قصه دوم: سرویس بهداشتی هم ساخته شد
«مادر خانواده بهعنوان سرپرست خانواده با دو کودکش در این خانه زندگی میکند؛ یک خانواده شهید این خانه را جهت اسکان بهصورت رایگان به این خانواده داده است». مادر خانه از کمکهای جهادگران دانشجو و پیگیریهای آنها و کمیته امداد که کمکحال آنهاست تشکر میکند، یوسفی دبیر جمعیت امام حسن (ع) از ساخت سرویس بهداشتی در کنار حمام احداثی در قسمت بالای راهپله خبر میدهد و این یعنی یکی از قولهای دادهشده به این خانواده تحققیافته است، بااینحال مادر خانواده هنوز از قولهای دادهشده و انجامنشده گلایه دارد، میگوید بنای خانه استحکام لازم را ندارد، کاری هم ندارم، قبلاً کارهای خدماتی میکردم و گاهی هم به گوجه چینی میرفتم اما در حال حاضر بیکارم، منتظرم به من خبر دهند تا ببینیم کی نیاز به کار دارند تا برای گوجه چینی بروم، قرار میشود برای اشتغال مادر این خانه اقداماتی صورت بگیرد.
قصه سوم: پولی اهدایی برای گذران زندگی، خرج رفتوآمد بیمارستان شد
«در این خانه یک زن و شوهر مسن زندگی میکنند که فرزندی هم ندارند، مرد خانه از سرطان ریه و بیماری قلبی رنج میبرد اما هزینههای بالای درمان برای آنها سخت است و آنها توانی برای پرداخت هزینههای درمان ندارند»؛ مرد خانه در بیمارستان بستری است، بانوی خانه از تنهایی و هزینههای سرسامآور داروها و هزینههای درمانی و اجاره خانه نالان است و نماینده کمیته امداد میگوید: از آنجا که این خانواده تحت پوشش تأمین اجتماعی هستند کار چندانی از دست ما برنمیآید بااینحال بهصورت موردی و بلاعوض مبلغی برای گذران زندگی به آنها دادهشده بود که در مرحله آخر مبلغ 500 هزار تومان داده شد که صرف رفتوآمد و آزمایشها و اقدامات اولیه بیمارستانی در تهران شد و چون هزینه بستری شدن را نداشتند بار دیگر به قزوین برمیگردند و با وخامت حال اینک در بیمارستان تأمین اجتماعی بستریشده است، در حال حاضر هزینه تأمین هر دوره داروها حداقل 400 هزار تومان است که این مبلغ را باید با هزینههای اجاره خانه و هزینههای زندگی جمع کنید.
دبیر جمعیت امام حسن (ع) استان قزوین نیز اعلام میکند: تاکنون نزدیک به هفت میلیون تومان از سوی دستگاههای مختلف از جمله شورای شهر، سپاه پاسداران، هلالاحمر، بسیج دانشجویی، معاونت اجتماعی استانداری و خیران جمعآوریشده تا دستگاه لازم برای این بیمار تهیه شود، او نیاز به دستگاهی دارد که در کنار دستگاه هوا تنفس مرطوب را هم داشته باشد، قیمت این دستگاه نزدیک به نه میلیون تومان است و هنوز برای تهیه آن نیاز به کمک است.
قصه چهارم: اینجا سقف زندگیام پر از مهر است
«این خانه به علت عدم وجود منابع مالی نیمهکاره رهاشده بود اما دانشجویان جهادی دانشگاههای بینالمللی امام خمینی (ره) و فرهنگیان قزوین گرد هم آمده و این خانه را در دستساخت دارند»، خانه به همت جهادگران دانشجو و مردمی تکمیلشده و اینک خانواده در آن ساکن هستند، یک مادر با دو فرزند پسرش، پدر خانواده 11 سالی است که فوتشده و اینک خانهای در دوطبقه که هر طبقه یک اتاق کوچک دارد درنهایت سادگی پر از آرامش در اختیار این خانواده قرار داده شده و از وضعیت نیمهکاره بودن خارجشده و حالا به سرپناهی برای یک بانوی سرپرست خانوار و فرزندانش تبدیلشده است. این خانه به همت جهادگران، کمیته امداد و ستاد فرمان امام همچنین کمکهای پدر شهید جهادگر «رسول عالم باقری» بازسازیشده است که بهعنوان سومین خانه پروژه شهید عالم باقری بهرهبرداری شد.
منبع درآمدی خانواده یارانه است و کمکهزینهای که از کمیته امداد دریافت میکنند، مادر خانواده میگوید: قبلاً سر کار میرفتم اما در حال حاضر هر از چند گاهی که نیاز باشد اعلام میکنند و من برای کار در خانههای مردم میروم، نماینده کمیته امداد از توانمندسازی خانوارها و ایجاد اشتغال میگوید و اینکه بعد از موضوع مسکن پیگیر توانمندسازی خانوارها هستیم تا اقتصاد خانوارها بهتر از قبل بچرخد.
به یاد دیدار سابق خود از این خانه و «اوستا حسن» میافتم که با دستان و لباسهایش گچی جهادیترین فرد گروه بود. پیرمردی که با لهجه شیرین قزوینی خطاب به خانم نماینده قزوین در مجلس چنین نصیحت کرد «حرف من با شما این است کاری کنید کارستان، پشت سرتان در آینده بگویند این نوه فلانی است، مالی کمک کنید، گاز و لولهکشی و برقکشی خانهمانده است، اینجا وضعیت بدی داشت اما روزهاست با بچهها تلاش میکنیم. من هم به اینجا آمدم و تو هم آمدی، باید فرق بین آمدن من و شما معلوم باشد، سیاهی لشگر به درد نمیخورد باید کار انجام دهید».
قصه پنجم: مطالبهگری بلد نیستیم!
اینجا خانهای دیگر در هادیآباد است، اینجا هم یک زن تکیهگاه است، همسرش چندین سالی است که فوتشده و اینک پسرش بعد از طلاق با فرزند دخترش در کنار دخترانش در این خانه زنگی میکنند. مادربزرگ بیش از هشت سال است که نقش مادری را برای نوه پسری خود ایفا میکند، خودش بیمار است و علاوه بر خود پسرش هم به دلیل بیماری پوکی استخوان خانهنشین شده و دیگر دخترش هم مشکل عصبی دارد، دختران خانه هم در سنین نوجوانی و جوانی هستند، جمعیت امام حسن (ع) برای این خانه سایهبانی برای حفاظت از باران و آشپزخانهای را درست کرده و اقلامی نیز از اسباب خانه برای آنها تهیه کرده است. این خانواده تحت پوشش بهزیستی است.
وقتی مدیرکل امور اجتماعی استاندار از آنها میپرسد مشکل و خواستهای دارید یا خیر، در نهایت حیرت شنونده خواسته آنها میشویم، دختر جوان در نهایت سادگی میگویند به من و خواهرم مانتو بدهید، مانتوی نو نداریم! مادر هم میگوید به ما یک جاروبرقی بدهید! همین...
از این خواسته آنها متعجب میشوم نه من که همه اینگونهاند، با خود فکر میکنم این خواسته نشان از نداشتن حس مطالبهگری صحیح در آنها دارد، بهراستی چه چیزی باعث میشود تا این خانواده که سه بیمار در آن وجود دارد، یک کودک با سرپرست بیمار و نداشتن آیندهای مشخص، سه دختر جوان و نوجوان بدون شغل، چنین خواسته اندکی را داشته باشند، وقتی به شوخی به آنها گفته میشود که معاون استاندار قزوین مهمانخانه آنهاست و دستشان هم در بسیاری از امور باز، میبینم که باز هم همین حال را دارند و در نهایت یک اجاقگاز برای این زندگی کمبنیه اضافه میکنند!
بیدخام میگوید: ماهیگیری بهتر از ماهی دادن است و بهتر است این امور را در خلال شغلی که برای آنها ایجاد میشود به دست آورند، حق هم همین است، ایجاد شغل برای این افراد بهترین گزینه است اما بهراستی چه شغلی؟ بیدخام از شغلهای خانگی میگوید و شغلهای خدماتی و اینکه یک کارگر بخش خدمات بهراحتی روزانه 100 هزار تومان در روز دستمزد دریافت میکند. دختران حرف بیدخام را قبول دارند و حتی یکی از آنها از تبحر خود در پخت شیرینی سنتی میگوید با این حال سؤالشان این است اینکه میگویید اشتغال خیلی هم خوب است، چگونه باید به اینجایی که میگویید برویم، آدرس را بدهید و ما را معرفی کنید چون ما نمیدانیم این شرکتها کجاست!
قصه ششم: باز هم مطالبه گری بلد نیستیم!
در گذر از کوچهها به سمت خانهای دیگر در حال حرکتیم که صدای یک نفر نگهمان میدارد، خانمی از معاون استاندار تقاضا دارد به خانهاش رفته و سخنان او را هم بشنوند، به داخل حیاط منزل میرویم و میگوید: چند سالی است از همسرم متارکه کردهام و من و دختر 17 سالهام و پسرم که سرباز است در این خانه زندگی میکنیم، گذران زندگی ما با 300 هزار تومان حقوقی است که از طریق حقوق پدر مرحومش در اختیار آنها قرار داده میشود، دستمان واقعاً تنگ است، آرایشگری بلدم اما مکانی برای باز کردن آرایشگاه زنانه ندارم، مدتها در زمینه نگهداری از سالمند فعالیت داشتم. اگر بتوانم کاری داشته باشم خوب است، خانم بیدخام قول همکاری میدهد و میگوید: در حال حاضر برخی از شرکتهای خدماتی نیرو جذب میکنند، میتواند به آنجا مراجعه کند و یا از طریق بهزیستی برای نگهداری از سالمند اقدام کند.
این بانوی سرپرست خانوار ادامه میدهد: دخترم بیش از پنج سال قبل با اینکه درسش خوب بود، بعد از طلاق به دلیل اینکه حضانتش با من نبود مجبور شد ترک تحصیل کند چون مدرسه قبول نداشت و میگفت پدرش باید برای ثبتنام اقدام کند! در نهایت هم خواسته خود را محدود به گرفتن یک جاروبرقی و ماشین لباسشویی میکند! و من باز در حیرت این اندک حس مطالبهگری میمانم، بهراستی مهمترین ضعف مردمان ما عدم درک درست از مطالبهگری از مسئولان است، اگر اندیشه مطالبهگری درست از مسئولان در بین مردمان سرزمینم نهادینه شود بیشک مسئولان هم به تکاپو خواهند افتاد و برای خدمترسانی بیشتر به مردم تلاش میکنند.
قصه هفتم: لطفاً استاندار قزوین ورود پیدا کند
دبیر گروه جهادی جمعیت امام حسن مجتبی(ع) استان از مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استاندار قزوین تقاضایی میکند؛ او میگوید بسیاری از اقدامات جهادگران به گوش مسئولان نمیرسد و دلهای ما آکنده از حرف است، میگوید مسئولان بسیاری میآیند، میبینند و میروند و انگارنهانگار، میگوید اگر مقدور باشد جلسهای با استاندار قزوین هماهنگ شود تا مسئولان از جانب مقام اول اجرایی استان نکات و دستورات لازم را دریافت و برای اجرای آن و همکاری با جهادگران برای خدمترسانی به مردم ورود جدیتری داشته باشند؛ در نهایت این قول توسط بیدخام برای هماهنگی کارگروهی با حضور استاندار قزوین به آنها داده میشود. امیدواریم این جلسه بهزودی تشکیل و ثمرات آن در بهبود وضعیت مردمان حاشیهنشین و محروم شهر و استان بهویژه منطقه هادیآباد به عینه دیده شود.
به گزارش ایسنا، این خانهها تنها نمونه از هزاران خانهای است که باید درب تکتک آنها را در این محله و دیگر محلات ضعیف و حاشیهنشین به صدا در آورد چرا که هر خانهای قصهای دارد شنیدنی و گاه پر از درد، خانههایی که در بیشتر آنها یک بانو سرپرست خانوار است.
اینک محلات محروم شهر چشمانتظار مسئولاناند، گاه نیاز است مسئولان هم مانند این دانشجویان، جهادی وارد میدان شوند تا ببینند آنچه را که باید دیده شود.
گزارش از رقیه ملاحسنی خبرنگار ایسنا منطقه قزوین
انتهای پیام
نظرات