• پنجشنبه / ۲۹ اسفند ۱۳۹۸ / ۱۵:۵۰
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 98122922363
  • خبرنگار : 50269

در انتظار بهترین عیدی

در انتظار بهترین عیدی

ایسنا/اصفهان از هر کسی که به در ورودی سرای سالمندان صادقیه می رسد می پرسید: تو پسرم نادر را ندیدی؟

نمی دانم چگونه هر روز با اشتیاق به دیوار کنار در خروجی صادقیه تکیه می داد، اما این را می دانم که اگر تاکنون بیماری و انزوا او را نکشته، انتظار او را از پای درخواهد آورد؛ مادری که هر روز به این امید که کسی خبری از پسرش نادر بیاورد به دیوار کنار در خروجی صادقیه تکیه می داد و با تسبیح  روزها را می شمرد و برای آمدن فرزندش صلوات خیرات می کرد.

پری خانم، مادری که بی تاب است، اما بازهم با این بی تابی به استقبالم آمد تا کمی از حرف هایش را بشنوم، حرف هایی که چندین سال بود در گنجینه ذهنش خاک خورده و کسی نیامده بود تا دستمالی بر روی این خاطراتش بکشد.

به گزارش ایسنا، سرای سالمندان صادقیه در اصفهان یکی از قدیمی ترین مراکز نگهداری سالمندان کشور است. این مرکز از سال ۱۳۵۴ با هدف نگهداری از سالمندان تاسیس شد. سرای سالمندان صادقیه بعد از کهریزک تهران دومین آسایشگاه بزرگ کشور است که در دو طبقه از خانم ها و یک طبقه از آقایان نگهداری می کند.

در این میان هستند مادران و پدرانی که بی صبرانه منتظر آمدن فرزندان خود به این مرکز هستند و گاهی چنان به اشتیاق به این انتظار می نشینند که ساعت ها بر روی صندلی های محوطه بدون هیچ هم صحبتی به در ورودی خیره می شوند تا حتی اگر غریبه ای هم وارد شد به سمت او بروند و با او صحبت کنند.

گاهی پدران بی تاب ترند، اما این بی تابی آنها را از انتظار خسته نکرده. وقتی هم صحبت یکی از مادران می شدم، گفت: کسی نیست که برای او حرف بزنم دلم برای جوانی ام تنگ شده، گاهی نگاهی به گذشته می اندازم و می بینم چقدر از خودم دورم.

اینها حرف های یک مادر است که سال های سال است کسی به سراغش نرفته،  « حرف هایم در گنجینه ذهنم خاک خورده و کسی نیامده تا دستمالی بر روی این خاطرات بکشد.»

پری خانم به اتاقش که در انتهای سالن است مرا هدایت کرد، گفت: روی تختم بشین تا برایت کمی میوه از دوستم بگیرم. به سمت اتاقش که رفتم، در اتاق های دیگر مادران یا خوابیده اند و یا از پنجره اتاقشان به بیرون نگاه می کردند، اما در میان مادری نگاهم را خیره کرد. او در حال لاک زدن به انگشتانش پایش بود، فرصت را غنیمت شمرده و تا پری خانم با میوه هایش بیاید به در اتاقش رفتم و گفتم سلام مادر! گفت چی می خواهی؟ گفتم مهمان هستم، اجازه هست بیایم کنارتان بشینم؟ بعد از کمی تامل سرش را تکان داد و گفت به شرطی که ناخن هایم را فوت کنی تا زودتر خشک شود. مشغول فوت کردن ناخن هایش بودم که پری خانم آمد و گفت اینجا چه کار می کنی بیا برویم به اتاقم.

وقتی بلند شدم آن مادر به من یک دستمال پارچه ای داد و گفت با این دستمال  اشک ها برای فرزندانم ریخته ام و چون خیلی دوستش دارم به تو که شبیه دخترم هستی می دهم، از من یادگاری بگیر.

وارد اتاق پری خانم می شوم و با او در حالی که دو سیب زرد و سرخ با یک نارنگی در بشقاب گل قرمزی دستش بود روبرو می شوم. گفت چاقو ندارم، اما سیب ها را تمیز شسته ام گاز بزن و نارنگی را هم باید خودت پوست بکنی.

ساعت حدود ۱۲ است و باید همه آماده ناهار شوند. 

از پری خانم می پرسم خاطره ای داری که برایم بگویی؟ می گوید دو بار ازدواج کردم هنوز چند وقتی از ازدواج اولم نگذشته بود که شوهرم تصادف کرد و مرد و به دلیل اینکه باردار بودم مرا به عقد برادرش که چندین سال از من بزرگتر بود در آوردند. یک پسر به نام نادر دارم که تا همین چند سال پیش به سراغم می آمد، اما نمی دانم چه شد که مرا در اینجا رها کرد.

اما من هنوزم هم منتظرم و می گویم شاید پسرم می خواهد امسال مرا غافلگیر کند و بهترین عیدی را به من بدهد...

عید امسال ویروس کرونا میهمان ناخوانده همه خانواده های ایرانی شده. گرچه سالمندان سرای صادقیه همیشه چشم انتظارند اما بهتر است این روزها بیشتر هوای آنها را داشته باشیم، سالمندان حساس ترین گروه در معرض ابتلای به ویروس کرونا هستند و باید بیش از پیش هوای سلامت آنها را داشت. بیاید در این روزهای بهاری عهد کنیم بعد از تمام شدن قصه کرونا به سراغ آنها برویم تا از چشم انتظاری دربیایند.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha