/2/ نصرالله مرداني: غزل نو ميتواند براي آيندگان، پيام و ماندگاري داشته باشد فرهنگي در آينده خواهد ماند كه ظرفي براي بيان انسانهاي آينده باشد
سرايندهي ”قيام نور” با اشاره به واژههايي مانند شهيد، انقلاب و انتظار كه بعد از انقلاب در غزل معاصر ما نمود يافتهاند، در ادامه گفت: شهيد يا خون، كلمهاي است كه پا از گليم خود فراتر گذاشته و تشخص تازهاي يافته و به دليل اتفاقاتي كه در برههاي از زمان در كشورمان رخ داده، اين واژه عمقي خاص يافته است. البته جاودانگي اين واژه و اشعار مربوط به آن، به نوع تفكر و نگاه شاعران بستگي دارد كه تا چه حد ميتوانند اين كلمات را هنرمندانه جاودانه كنند. گاهي كلماتي كه متروك ماندهاند، به دليل تحليل شاعرانه و آگاهي يك شاعر از آرشيو زمان و مكان، بيرون آمده ، در حال و آينده جاري ميشوند.
نصرالله مرداني در ادامه گفتوگو با خبرنگار ادب ايسنا، با تاكيد به اين نكته كه اگر شاعر آينه زمانه خود باشد، همه حوادث پيرامونش را در اشعارش بازتاب ميدهد، يادآور شد: در روزگار ما كلمههايي مانند خون، شهادت، حماسه، انقلاب و ... بيشتر از ديگر واژگان كاربرد و حضور فيزيكي داشتهاند؛ به همين دليل، در اشعار، بخصوص غزل امروز، نمود يافتهاند.
سرايندهي ”سمند صاعقه” در مورد آينده غزل نو گفت: آنچه در گذشته بوده و آنچه در حال وجود دارد، شعرهايي هستند كه در آينده هم ميتوانند حرف اول را زده ، از حصار زمان و مكان بگذرند و غزلهاي معاصر براي آيندگان پيام و ماندگاري داشته باشند؛ ولي آينده نيز به ظهور شاعران ما بستگي دارد، اتفاقي ميافتد، حافظ، سعدي و مولوي پيدا ميشود كه هر كدام خود در غزل يك حادثه هستند. پس كسي نميداند آينده دنيا به چه سمت پيش ميرود و چه اتفاقي خواهد افتاد؛ بخصوص با جهاني شدن، حتما بسياري از فرهنگها در هم ادغام خواهد شد. حال آنكه فرهنگي در آينده خواهد ماند كه بنيه و استحكام بيشتر و شايستگي ماندگاري داشته باشد و ظرفي براي بيان انسانهاي آينده باشد.
وي در پايان خاطرنشان ساخت: ماندگاري غزل به اين بستگي دارد كه چه كساني در زبان فارسي ظهور مييابند و چقدر توانايي خواهند داشت.
نصرالله مرداني در پايان، يكي از تازهترين سرودههايش را براي بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) خواند:
سفري غريب
ما را سفري غريب افتاد
روزي كه ز شاخه سيب افتاد
در گوش عدم خروش هستي
چون صاعقهاي مهيب افتاد
آدم ز بهشت آفرينش
تا شام ابد به شيب افتاد
حواي نجيب و ساده آن روز
در دامگه فريب افتاد
از گريه آن دو يار ديرين
دوزخ ز تب لهيب افتاد
مادر دو پسر ز يك پدر داشت
اين ناخلف، آن نجيب افتاد
طغيانگر خودسر نخستين
در آتش خود عجيب افتاد
اي خالق هر چه هست ابليس
از لطف تو بينصيب افتاد
از تاب و تبي كه داشتم من
آتش به دل طبيب افتاد
اي عشق به يك كرشمه تو
جانها همه بيشكيب افتاد
در صومعه سياهكاران
بر گردن دل صليب افتاد
سنگيني بار هر دو عالم
بر دوش من غريب افتاد
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات