قصههای ما از هر دسته که باشد همیشه یکشکل تعریف نمیشود، هرروز بسته به قصه و حال و هوایی که آن روز داشتهایم و مخاطبانی که چشم به دهان ما دارند به یک صورت روایت میشود.
متن بالا بخشی از مقدمه کتاب «سرگذشت عشق» است، یکی از دو کتاب جدید «مرضیه گلابگیر اصفهانی» که همراه با کتاب «کفشهای زرین روی پلکان معبد جنگ» بهتازگی روانه بازار نشر شدهاند. «سرگذشت عشق» پژوهشی درباره عشق است و داستانهای عاشقانه، و آن دیگری کتابی برای نوجوانان با محوریت اسطورههای فرهنگی و تاریخی است.
این دو کتاب، بهانهای شد برای گفتوگو با نویسنده آنها...
آنچه میخوانید گفتوگوی اختصاصی ایسنا با مرضیه گلابگیر اصفهانی، داستاننویس است.
بخش زیادی از کتابهای شما در حوزه کودک و نوجوان است، علت پرداخت به این حوزه و نوشتن برای این گروه چیست؟
هیچوقت برای نوشتن، به این فکر نکردم که میخواهم با کدام تکنیک و در کدام ژانر بنویسم. دغدغهای برایم ایجادشده؛ گاه درونی، گاه بیرونی و بعد به روایت تبدیل شده و حین نوشتن، قالب خود را پیداکرده است. البته پرداخت من به کودک و نوجوان بیشتر به این خاطر است که یکی از دغدغههای من همین گروه سنی، دنیا، آرزوها و نیازهایشان است و همینطور به خاطر شغلم یعنی آموزش، با این گروه سنی بیشتر نزدیک هستم. وقتی نیازها و حفرههای فرهنگی این گروه سنی را بدانی و قلمی برای نوشتن داشته باشی اگر ننویسی شاید بیراهه رفتهای.
ویژگی و خصوصیت خاص و متمایز کتاب نوجوان را چه چیزی میدانید؟
اولین ویژگی کتاب داستان، حالا چه کودک و چه نوجوان و یا هر گروه سنی دیگری که با هر انگیزهای نوشته شود داشتن روایت و قصه است. اولین امتیاز را همیشه برای این نوع کتابها، داشتنِ قصهی آنها میدانم. قصه دریچه عجیبی به روح باز میکند که میتواند دنیایی را به هم بریزد و دوباره بسازد. حالا اگر نویسنده با درک از جهان خودش و پیرامون و داشتن مضمون و جهانبینی عمیق از جهانش و همینطور همزادپنداری با نیازها و آرزوهای مخاطب بنویسد حتماً این دریچه بین دو روح نویسنده و مخاطب باز میشود و میتوانند دنیاهایشان را مرتبط کنند.
دنیای نوجوان البته دنیای بسیار ویژه و عجیبی است. نوجوان هنوز ذهن پاکی دارد و بدون پیشداوری میتواند با تو ارتباط بگیرد و البته به خاطر ارتباط نو و تازهاش با جهان و خصوصاً جهان مجازیِ امروز با دنیاهای متعددی آشناست که کار نویسنده را برای جذب بسیار سخت میکند.
از نظر شما کتابهای گروه کودک باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
کتاب کودک هم متفاوت از دنیای نوجوان نیست و من بر این نکته تأکید میکنم که اولین نکتهی با اهمیت در این زمینه قصهپردازی است و این قصهپردازی اگر با دانش و آگاهی و بهصورت غیرمستقیم، توسط نویسنده انجام شود، میتواند در آموزش و تربیت فکری کودک تأثیرگذار باشد.
وضعیت تألیف کتاب در حوزه کودک و نوجوان در کشور ما را چطور ارزیابی میکنید؟
دوست ندارم بگویم بد؛ از تقسیمبندیِ بد و خوب روی تختهسیاه خاطره خوشی ندارم. ولی متأسفانه حجم نوشتهها و کتابهای ارزشمند تألیف داخل به دلیل هزاران مسئله که یکی از آن ممیزی و نادیده گرفتن فرهنگ ایرانی است، بسیار کم است و ترجمه بیرویه کتابهای کودک و نوجوان که هزینه کمتری در تصویرسازی و سود تضمینشده بیشتری برای ناشر دارد، باعث شده اتفاقات خوبی در حوزه فرهنگ ملی نیفتد.
همینطور که گفتم با قشر تقریباً فرهنگیتر و دغدغهمند کودک و نوجوان سروکار دارم. بچههایی که یک سر و گردن از همسالانشان بالاتر هستند و کتاب میخوانند. اگر از همین بچهها پرسیده شود فلان الهه یونانی چه مشخصههایی دارد، میتوانند حداقل پنج دقیقه برای تو صحبت کنند، ولی بپرسیم آناهید و یا چیستا؟ همه ساکت میمانند. آنها قصهای نشنیدهاند و این نخ و ارتباط فرهنگی متأسفانه در حال قطع شدن است. اسطوره، لازمه هر ناخودآگاهی است و در صورت فقدانش این ارتباطات در جاهای دیگری وصل میشود.
با این صحبت نمیخواهم نقش خوب کتابهای ترجمه را در پرورش ذهن و ناخودآگاه جهانی بچههایمان نادیده بگیرم و مثل یک شیوه ذهنی خاص بگویم که همه باید حذف شوند تا خط فکری من رشد کند. معتقد هستم باید کودک و نوجوان با تمام اسطورهها و قصهها؛ ملی، مذهبی و حتی با قصههای دیگر ملتها آشنا شوند، از همهچیز آگاه باشند و تکبعدی نباشند؛ درعینحال مطمئن هستم اگر سوگیری خاصی ایجاد نشود، ذهن پاک کودک نزدیکترین قصه و اسطوره را به خانواده و کشورش انتخاب میکند و هویتِ خود را با آن شکل میدهد.
دراینبین اوضاع ترجمه کتاب در این حوزه بهتر است، اینطور نیست؟
بله قطعاً همینطور است. کتابهای ترجمهشده گلچین شده کتابهایی است که جایی امتحان خود را پس داده و حالا انتخابشده و به سمت ما میآید و حتماً چون یک آزمونوخطای فرهنگی را پشت سر گذاشته بیعیبتر است، اما این دلیل بر ننوشتن نویسنده وطنی و البته حمایت از آن نیست.
نویسندگان اصفهان تا چه اندازه به حوزه کتاب کودک و نوجوان وارد شدند؟
شاید غمانگیز باشد اگر بگویم این روزها اتفاق خاصی در حوزه فرهنگ نمیافتد و قطعاً داستان کودک و نوجوان هم این قضیه بیبهره نیست؛ اما نمیشود به تلاش دوستانی که همیشه دغدغه این نیاز را دارند هم بیتوجه بود؛ یکی از این افراد نفیسه نفیسی است که همیشه به قصههای فولکلور و داستانهای کودک و نوجوان توجه ویژه داشته است و همینطور ناشران خوبی که در این زمینه کار میکنند. من همه کتابهای کودکم را در همین شهر با ناشران خصوصی و دولتی چاپ کردم و برعکس چاپ بقیه کتابهایم در حوزههای دیگر، در این بخش کاملاً از روند چاپ و پخش راضی بودم.
برسیم به آخرین کتابهای شما، موضوع کتاب ـ«سرگذشت عشق» بررسی بینامتنی پنج عاشقانه است، چه شد که به کار پژوهشی در خصوص متون عاشقانه پرداختید و اینکه مهمترین نتیجه این کتاب پژوهشی در خصوص متون عاشقانه ازنظر شما چیست؟
همیشه معتقد هستم ذهن قصهگو این ودیعه را از ذخیره ژنها و ذخیره داستانی اطرافیانش در کودکی به ارث برده است، ولی به این نکته هم معتقدم که یکی از سه ضلع نوشتن، قصه و داستان است، دو ضلع دیگرش دانستن تکنیک نوشتن و داشتن علم و جهانبینی نسبت به جهان پیرامون است؛ که البته آن دو ضلع با آموزش و پشتکار و خواندن و نوشتن اتفاق میافتد و نه با روش دیگری. شاید به همین خاطر همیشه خواستهام یاد بگیرم و از ابتدا تا الآن همیشه سعی کردهام درِ آموزش و تحقیق را بروی خودم نبندم. کشف و شهود حتی در خواندن و پژوهش هم قلم را مجبور به نوشتن و به اشتراک گذاشتنِ آن به روشی دیگر میکند. البته نوشتن متن پژوهشی ساختار خودش را میطلبد که سعی کردم تا حد ممکن رعایت کنم. موضوع عشق هم مضمونی بود که سالها درگیرش بودم حدود دو سال کل جلسات نقد داستان مؤسسه خانه خورشید متمرکز بر داستانهای عاشقانه معاصر بود و بعد هم در خدمت دکتر اخلاقی به خواندن متون عاشقانه کهن پرداختم. ضمن اینکه شرکت در کلاسهای استاد نامور مطلق، اسطوره و اسطوره عشق را برایم پررنگتر کرد و این شد که درنهایت سرگذشت عشق برایم شکل گرفت.
کتاب «کفشهای زرین روی پلکان معبد جنگ» چیست؟
اول از همه یک قصه. قصه دو نوجوانِ تنها در شهری دیگر که قصد دارند گذشته را رمزگشایی کنند. این گذشته شامل پیدا کردن هویت فرهنگی و همینطور هویت تاریخیشان میشود. در این قصه سعی کردم از شخصیتهای اسطورهایِ ملی و مذهبی برای ایجاد فضای فانتزی استفاده کنم.
با توجه به فعالیت شما در زمینه آموزش نویسندگی، اقبال به نویسندگی در سالهای اخیر چگونه بوده است؟
من آموزش نویسندگی را در مؤسسه خانه خورشید مدیریت میکنم و در زمینه آموزش از مربیان و استادان این فن کمک گرفتهام. در این زمینه دورههای مختلفی در گروههای سنی کودک و نوجوان و بزرگسالان برگزار کردهام. این دورهها گاهی کارگاهی و گاه بهصورت آموزش تکنیک نویسندگی برگزار شده است. جلساتی هم داشتهایم که بیشتر بهصورت آزاد و با موضوع، به بررسی و معرفی کتاب پرداختهایم. همینطور که گفتم نویسنده شدن سه ضلع را نیاز دارد و البته سعی کردهام به این سه ضلع به یک نسبت بها بدهم؛ اما بعد از نوشتن، ارائه اثر نیز مهم است. مادربزرگم همیشه در این مواقع مثال خوبی میزد، او میگفت«شوهر که آدم را خوار کنه، همسایه به آدم آتیش نمیده». در زمینه نویسندگی و داستاننویسی علاقهمند، زیاد هست ولی به خاطر عدم توجه و روبهرو نبودن با اقبال عمومی، علاقهمندان این حوزه بهتدریج یا دلسرد شده و یا به حوزههای دیگرِ فرهنگ و هنر و بازار کار جذب میشوند!
حضور نویسندگان زن در سالهای اخیر در نگارش رمان و داستان در سطح کشور چگونه بوده است؟
این موضوع به تحلیل و بررسی کامل از خیلی جهات نیاز دارد و میتوان این حضور را ازنظر کمی و کیفی بررسی کرد. چند وقت پیش کتاب بسیار خوبی از حسن میرعابدینی خواندم با عنوان «دختران شهرزاد» که بهطور کامل به این مسئله پرداخته و آن را موردبررسی قرار داده بود. الآن هر چه بگویم خلاصهای از آن کتابِ خوب است که همه را به تهیه و مطالعه آن کتاب ارجاع میدهم.
در این میان، فعالیت نویسندگان زن در اصفهان در مقایسه با سایر نقاط کشور را چطور میبینید؟
اصفهان هم بهعنوان زیرمجموعهای از ادبیات کشور و اتفاقات و تغییرات فرهنگی کشور از این مسئله به دور نیست و البته به خاطر فضای سنتی و مذهبی این شهر این اتفاق در سالهای اخیر با سرعت بیشتری انجام شد.
از نظر شما وضعیت داستاننویسی در اصفهان در مقایسه با دهههای گذشته چه تغییری داشته؟ آیا روبهجلو حرکت کرده یا مسیر تکرار قرار دارد و دراینبین میتوان دورانی را بهعنوان دوران اوج و فرودش یاد کرد؟
فکر میکنم داستاننویسی در اصفهان به پختگی خاصی رسیده است، اگرچه شروع داستاننویسی مدرن با جُنگ اصفهان اتفاق افتاد و اولین داستان کوتاه نویس یعنی جمالزاده، اصفهانی بود، اما تغییراتی در نوع برخورد مردم با جامعه در اواخر دهه ۶۰ اتفاق افتاد، مردم سنتی اصفهان بهخصوص زنان وارد فضای دانشگاه و فضاهای عمومی شهری شدند و بعد از این تغییرات بود که شاهد انفجار نویسندگان زن بودیم که اتفاق بسیار خوبی هم بود. فعالیتهایی که در اواخر دهه هفتاد اتفاق افتاد مثل تشکیل انجمن جوانه در آموزشوپرورش باعث جذب تعداد زیادی از داستاننویسان استان اصفهان به انجمن شد. این افراد آثار خود را از کل استان برای این انجمن ارسال میکردند تا مورد نقد و بررسی قرار گیرد؛ پویایی خاصی در فضای ادبی شکل گرفت و عدهای وارد جرگه داستان شدند. در آن زمان آموزش داستاننویسی، حرفهای ولی تعداد کتابها زیاد نبود.
اما دهه هفتاد کتابهای زیادی به چاپ رسیدند و اولین مجموعه داستانِ من هم در سال ۸۱ به چاپ رسید که چکیدهای بود از داستانهایی که در کلاس بهمن رافعی نوشته بودم، آن روزها اغلب کتابها مثل کتاب من، در کلاسها و کارگاههای داستاننویسی شکل میگرفت و پختگی و غلیانی که باید از درون نویسنده ایجاد میشد را نداشت، دست استاد در آن دیده میشد و هنوز نویسندهها به مضامین ذهنی خاص خود نرسیده بودند، بعد از آن دوره تغییراتی در فضای داستان ایجاد شد. اگرچه از فعالیت انجمنهای داستاننویسی مثل جوانه کاسته شد، اما کسانی که داستان، دغدغه آنها بود، علیرغم وضعیت نهچندان خوب چاپ و نشر ماندند و فعالیت میکنند؛ این نشاندهنده درونی شدن داستان برای آنها است.
بهطورکلی زمانی که فعالیتی به دغدغه تبدیل و برای فرد درونی میشود مرحلهای است که اتفاقات خوبی را نوید میدهد، چراکه میدانیم نویسندگانِ امروز حدود دو دهه بهطور حرفهای نویسندگی کردهاند آنها کسانی هستند که بدون سفارش یا درخواست ارگان و سازمان مینویسند، چون صرف نوشتن برای آنها ارزشمند و مقدس است، بخشی از نویسندگان هم سفارشی مینویسند که به نظرم وجود آنها هم در فضای ادبی لازم است بهطورکلی و با حضور این افراد امیدواریم شاهد اتفاقات خوبی برای جریان داستاننویسی باشیم.
بهغیراز کتاب «دنیا ۶۷» که حوادث جنگ ایران و عراق در اصفهان را بازگو میکند. بازهم اثری با درونمایههایی از اصفهان دارید؟
من خودِ این شهرم و نوشتههایم جدا از اصفهان نیست. حالا در بعضی از داستانهای مکانمحور، اصفهان با شاخصه مکان بیانشده و در بعضی داستانها که درونی و مونولوگ است مثل «دهان کاملاً باز» و یا «آنقدر که نخواهم رئیسجمهور شوم» لحن و فرهنگ اصفهان در آن پررنگتر شده است.
آیا مثل «دنیا ۶۷» کتابی هست که برشی از زندگی خودتان باشد؟
«دنیا ۶۷» فقط ازنظر مقطع زمانی با زندگی خودم مطابقت دارد و همه شخصیتها و وقایع داستانپردازی است. شما اولین کسی نیستید که این داستان را برشی از زندگی و خاطرات من میداند. شاید نوع تکنیک خاطره نوشتِ آن و یا شاید نزدیکی شخصیت داستان به خودم این حس را ایجاد میکند؛ که هرکدام باشد به فال نیک میگیرم.
کتابهای «آنقدر که نخواهم رئیسجمهور شوم» و «دنیا ۶۷» مضمونی از جنگ دارند. چرا مشخصاً به جنگ پرداختید آنهم در دو کتاب؟
جنگ و انقلاب جزئی از زندگی، کودکی و نوجوانی مرا شکل میدهد و من قاعدتاً اگر بخواهم از درون، ناخودآگاه و تجربه زیسته خودم بنویسم، نمیتوانم این اتفاقات را از زندگی و تجربههایم جدا کنم. متأسفانه فرهنگ ما نگفتن است. ما از تجربههای بد و سختمان حرف نمیزنیم و این به نظر من آسیبی جدی به ما میزند چه درونی و چه در سطح کلان در جامعه.
من معتقدم تجربهای که قصه نشود، تکرار میشود. خیلیها به من میگویند نوشتن از جنگ و انقلاب یه حالت تدافعی در مخاطب تو ایجاد میکند، مخاطب دوست ندارد آن خاطرات و تجربهها برایش زنده شود. نمیدانم ولی واقعیت این است من از سرِخوشی، داستان نمینویسم؛ مینویسم چون دردی مرا تکان میدهد. داستان «کفشهای زرین روی پلکان معبد جنگ» را هم به این قصد نوشتنم. قصهها هرچقدر سخت و تلخ باید گفته شود تا تکرار نشود.
جنگ در آثار دیگر شما هم نمود پیدا کرد؟
همینطور که گفتم جنگ تجربه زیسته من است و حتماً مستقیم و غیرمستقیم با آن در ارتباط است.
خانم گلابگیر خلاصهای بگویید از کتابهایی که تاکنون از شما منتشر شده است؟
مجبورم میکنید به یادآوری تجربههای سختم. از شوخی گذشته هرکدام برایم بهسختی نوشته و چاپ شد و فکر کردن به آنهم لذتبخش است و هم گاه تلخ.
اولین کتابم بهصورت مجموعه داستان سال ۸۱ با عنوان «دهان کاملاً باز» به چاپ رسید. مجموعه چهارجلدی «قصههای اشی» را نشر نوشته برایم چاپ کرد که دو داستان آن جزو برگزیدگان جایزه ادبی اصفهان بود. بعدازآن مجموعه ششجلدی کودک «قصههای شهر پاک» را داشتم و کتاب نوجوان «مورد (ح، م، الف)» و گروه مخفی هما». کتاب «آنقدر که نخواهم رئیسجمهور شوم» را با همین کتابهای کودک به ناشر دادم که سه سال بعد مجوز گرفت و حدود سال ۹۰ و ۹۱ دو کتاب «آنقدر که نخواهم رئیسجمهور شوم» و «دنیا ۶۷» با فاصله نزدیکی چاپ شد. داستان کودک لاکپشت هوگر را سال ۹۸ چاپ کردم و با مجموعه ۳۲ جلدی «بابا آب داد» نشر نوشته که کتابی آموزشی است برای نوشتن در مورد مشاهیر ایران با حروف الفبا همکاری کردم. امسال هم با کتاب «کفشهای زرین روی پلکان معبد جنگ» و «سرگذشت عشق» که متنی پژوهشی است در خدمتم.
کتاب بعدی شما چه موضوعی خواهد داشت؟
کتاب بعدی من مجموعهای با ۱۵ داستان کوتاه است که با مضمون زنانگی آن را نوشتهام. این کتاب جزئی از مجموعه کتابهایی است که با گروهی از دوستان با عنوان «گروه شش» با تأکید بر زنانگی نوشتیم، ۱۵ عنوان یکسان که هرکدام از دریچه نگاه خود و با تجربه زیست خود داستانپردازی کرده است. امیدوارم تا پایان سال بتوانیم کتاب را ارائه کنیم. البته رُمانی هم در دست دارم که با شروع قرنطینه و پاندمی کرونا شروع کردم و امیدوارم بتوانم بهزودی آن را به پایان برسانم.
انتهای پیام
نظرات