محمود در اولین روز تابستان ۱۳۳۳ در روستای کوچکی در دستجرد واقع در خلجستان قم به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی خود را همراه با کار و تلاش در دستجرد گذراند سپس برای تحصیلات متوسطه راهی قم شد و در رشته ریاضی مشغول به تحصیل شد.
در سال ۱۳۵۱ ازدواج کرد و یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۵۲ وارد دانشکده افسری شد و پس از دو سال آموزش و گذراندن دورههای مختلف به شهر مقدس مشهد منتقل شد و بعد از یک سال خدمت در مشهد به نیشابور رفت.
شهید محمود بابایی در دوران انقلاب اسلامی به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت و یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی در سال ۱۳۵۹، در حالی که تازه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شده بود به شهر قم منتقل شد و سپس به جبهه رفت.
سرانجام شهید محمود بابایی در ۲۹ تیر ۱۳۶۴ در کردستان به شهادت رسید و در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم آرام گرفت.
شهید محمود بابایی در وصیتنامهاش نوشت:
با درود فراوان بر پیشگاه یگانه منجی عالم بشریت شکافنده نور از ظلمت حضرت حجت ابن الحسن العسکری ارواحنا المقدمه الفداه و با درود بر نایب بر حقش حضرت امام خمینی و تمام رزمندگان و ارواح طیبه شهدا.
چنانچه لایق بودم و در راه اسلام شهید شدم تقاضایم این است که بچه هایم را مکتبی پرورش دهید.
من در راه خدا و اسلام جان میبازم عوض تأسف خوشحال باشید و اگر خواستید در راه خدا چیزی بدهید به فقرای واقعی بدهید.
فرزند کوچکمان محسن که بزرگ شد به او بگویید تو در روز هفده شهریور بدنیا آمدهای و پدرت تو را محسن نام نهاد تا سرباز اسلام گردی.
همسرم امیدوارم که در روز قیامت نزد جد عزیزت سرفراز باشم این دنیا فانی است و من زندگی جاوید را ترجیح میدهم همانطور که همیشه میگفتم: حضرت علی (ع) چگونه کارهایی را انجام میداد.
همسرم میدانم که از رفتن من ناراحتی ولی خوشحال باش و بچه هایم را با نوازش بزرگ کن.
من تا آخرین لحظه به خاطر خدا و اسلام و رهبرم تلاش خواهم کرد و دین خودم را به اسلام ادا خواهم نمود و شما مسئولیت سنگین زندگی و بچه ها را به عهده دارید خدمت تان برای اسلام کمتر از ما نیست؛ با نبودن من شما زحمت بیشتری میکشی چون مسئولیت خانه و بچه ها به عهده شما است ولی پیش زهرای اطهر و جدّت رسول الله رو سفیدی جهاد اکبر یعنی همین.
خداوند دلهای ما را به سوی خود هدایت و امام عزیزمان را طول عمر و سلامت کامل عنایت بفرماید.
هر وقت خیلی زندگی و تنهایی به شما فشار میآورد به یاد فرزندان و خانواده شهدا و امامانمان و سید الشهداء و صبر و استقامت زینب کبری (س) را به یاد آور تا ببینی باز شما بهتر هستید.
همسرم هر وقت بچه ها پرسیدند پدر کجاست بگو رفته کربلا زیارت امام حسین (ع).
همسرم خواهش من از شما این است که بعد از من ادامه دهنده راهم باشی و صبر و استقامت زینب وار داشته باشی و بعد از شهادتم به مادرم بگویید که خوشحال باشد که فرزندی در لشکر اسلام به پشتیبانی امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی زاده است.
انتهای پیام


نظرات