• دوشنبه / ۸ اسفند ۱۴۰۱ / ۱۲:۲۷
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1401120805665
  • منبع : نمایندگی دانشگاه اصفهان

شهادت برای پشتیبانی نیروها / اگر حاج حسین زنده بود...

شهادت برای پشتیبانی نیروها / اگر حاج حسین زنده بود...

ایسنا/اصفهان «او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چهره ریزنقش و خنده‌های دلنشینش نشانه بهتری است، مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می‎کنی، اگر کسی او را نمی‏‌شناخت، هرگز باور نمی‌کرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین(ع) روبروست. جوانی خوش‎رو مهربان و صمیمی با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع».

این جمله معرفی شهید آوینی در روایت فتح است از سردار لشکر امام حسین(ع) همان که به او «علمدار جبهه‌ها» می‌گویند، از ۸ اسفند ۶۵ تا امروز ۳۶ سال می‌‎گذرد که به شهادت رسیده، اما هر روز که می‌گذرد گویا بازخوانی مدیریت و اخلاق این فرمانده جوان ۲۹ ساله اصفهانی ضروری‌تر به نظر می‌رسد.

حاج حسین رضایی، فرمانده تیپ ۳ لشکر امام حسین(ع) است، او که که در جبهه‌ها به «رضایی اردستانی» معروف و از دوستان نزدیک و همراهان همیشگی حاج حسین بود، او با اشاره به ویژگی‌های خاص و بارز شهید خرازی گفت: یکی از ویژگی‌های خاص شهید خرازی، صداقت عجیب و مثال‌زدنی ایشان بود، این صداقت در برخورد با نیروها و بسیجیان هم بود و همین ایشان را تا آن قدر محبوب می‌کرد و باعث شد که «حاج حسین» شوند.

او ادامه داد: دیگر ویژگی شهید خرازی تقوای ایشان بود، جنگ ما شرایط خاصی داشت و به همین دلیل تجربه و دانش نظامی صرف در آن به کار نمی‌آمد و به اندازه معنویت، تقوا و ارتباط با خدا راهگشا نبود و همین تقوا وِیژگی دیگر حاج حسین بود که همه ایشان را به آن می‌شناختند.

همه توان خود را فدای جنگ می‌کرد

رضایی با اشاره به اینکه حاج حسین فرمانده میدان بود و همواره در مرکز درگیری نیروها را مدیریت می‌کرد، گفت: این که فرمانده یا مدیری خود پیش‎رو و خط ‎شکن باشد در تقویت روحیه نیروها و زیردستان بسیار مؤثر است و حاج حسین به واقع خط‎ شکن بود، مرخصی بیشتر برای افراد متأهل بود، ما یک بار برای اینکه حاجی به ما مرخصی بدهد، به ایشان گفتیم «حاجی نمی‌خواهی به مرخصی بروی؟» و او که منظور ما را فهمیده بود، گفت: «اگر یک فرمانده یک روز از جنگ دور شود، جنگ یک ماه عقب می‌افتد.» او این حرف را واقعی می‌گفت و آن را زندگی می‌کرد، همه امکانات و توان خود را فدای جنگ می‌کرد و همین هم باعث شده بود که محبوب رزمنده‌ها باشد، فرمانده میدانی که از جنس خود بسیجی‌ها بود و سختی‌ها و محرومیت‌‎‌ها را اول و بیشتر به خود روا می‌داشت، آنطور محبوب می‌شد.

پتو روی رزمنده‌ها بکشید

این رزمنده دفاع مقدس بیان کرد: شهید خرازی پدر بسیجی‌ها بود، آنقدر با بچه‌های لشکر امام حسین(ع) رفیق بود که همه او را خانواده خود می‌دانستند، او هم بسیجی‌ها را نه نیروی تحت امر خود،؛  بلکه امانت مردم و خانواده‌ها می‌دانست، به همین دلیل همیشه به فرماندهان گردان و گروهان می‌گفت: «اگر شب و نصفه شب، پتو از روی بسیجی رزمنده کنار برود، شما مسئول هستید که پتو روی او بکشید، اینها عزیزان مردم هستند و دست ما امانت.»

اگر حاج حسین بود...

فرمانده تیپ ۳ لشکر امام حسین(ع) در پاسخ به این سوال که اگر حاج حسین بود، چه واکنشی نسبت به چالش‌های مختلف این روزها داشتند، گفت: با مشخصاتی که بیان کردم، می‌‎توان حدس زد که شاهد چه واکنشی از سوی ایشان بودیم، ویژگی بارز مدیریت حاجی، دلسوزی برای مردم و نیروها، مسئولیت‌پذیری، میان میدان بودن و درایت بود و امروز هم اگر بودند با همین شاخصه‌ها و با صبر و حوصله و درایت، اوضاع را سریعاً مدیریت می‌کردند تا مشکلات بیش از این نشود، اگرچه دولت و مسئولین امروز هم برای خدمت به مردم تلاش می‌‍کنند، اما انقلاب ما، انقلابی مردمی است و با مردم معنا پیدا می‌کند، اگر مردم ناراضی و ناامید باشند از هدف انقلاب دور شده‌ایم.

جوجه کباب برای خط مقدم

رضایی با بیان اینکه حاج حسین خیلی تأکید داشت که بهترین تدارکات، به موقع به دست بچه های خط مقدم برسد، بیان کرد: در عملیات والفجر ۸ ایشان دستور داد سه نوع غذا پخته شود و بهترین نوع آن به بچه‌های خط مقدم برسد که شامل جوجه کباب و ماست و از این دست غذاها بود، به ترتیب نیروهای عقب‌تر پلوعدس و... می خوردند، به غذای نیروهای خط مقدم اهمیت خاصی می‌داد. یک بار که با حاجی سوار بر موتورسیکلت مشغول بررسی خط مقدم برای استقرار گروه تدارکات بودیم، هلی کوپتری بالای سرمان ظاهر شد و گویا مأمور بود که ما را بزند، آنقدر روی سر ما مانور داد و آنقدر ارتفاعش را کم کرده بود که من خلبان آن را هم می دیدم، وقتی بمبی را بر سرمان ریخت مسئول تدارکات و مسئول بنه هر دو مجروح شدند و ترکشی هم به زانوی من برخورد کرد، اما خدا را شکر، حاج حسین سالم مانده بود.

او ادامه داد: حاج حسین سریع به سمت خط ادوات لشکر عاشورا رفت و درخواست یک خودروی تویوتا برای حمل آن دو مجروح کرد، اما مسئول ادوات که ایشان را نمی شناخت اهمیت نداد، شهید خرازی گفت: من حسین خرازی هستم فرمانده لشکر امام حسین(ع)، آن فرد بازهم کمی سرپیچی کرد، شهید خرازی این‌بار گفت: من همان خرازی هستم که دست راستم قطع شده؛ تویوتا را گرفت، مجروحان را سوار کردیم، من می دیدم که درمسیر برای حفظ هوشیاری آن دو مسئول زخمی، سرشان را مدام بلند می کرد و روی زانوهای خود می گذاشت و صدایشان می زد: آقای شریفی من حسین خرازی‌ام، آقای رفیعی من حسین خرازی‌ام. فرمانده یکی از مهم‌‎ترین لشکرهای جنگ اینطور مظلومانه و بی‌ریا برای نجات جان یک بسیجی تلاش می‌کرد!

شهادت برای پشتیبانی و تدارکات و آسودگی رزمنده‌ها

این همرزم شهید خرازی در خصوص نحوه شهادت ایشان گفت: ۸ اسفند سال ۶۵ و میانه عملیات کربلای۵، ما یک خط عقب تر از حاج حسین بودیم، نزدیک غروب تماس گرفت و  به من گفت بیا جلو، خودش می خواست به جلسه‌ای در قرارگاه برود. ما را کنار بیسیم گذاشت تا با خط مقدم در ارتباط باشیم. جلسه حاج حسین در قرارگاه تا حدود ساعت ۴ بامداد طول کشید و بعد از آن به سنگر فرماندهی آمد و به من گفت: نماز صبح را می خوانم و کمی می خوابم، ساعت ۹ مرا بیدار کن تا سری به بچه‌های خط مقدم بزنیم و خسته نباشیدی بگوییم؛ ساعت ۹ و نیم صبح بود که فرمانده گردان از خط مقدم تماس گرفت و گفت: ماشین غذای ما را زدند و مسئول تدارکات که در آن خودرو بود شهید شد؛ من در حال صحبت با فرمانده گردان بودم که حاج حسین بیدار شد و گفت: چه خبر شده؟ سریع ماجرا را تعریف کردم. حاجی راه افتاد و گفت: من به سمت سنگر نفربر می روم تا بگویم غذا را با نفربر برای خط مقدم ببرند، حتی به ما اجازه نداد این کار را پیگیری کنیم، روی مسئله غذا و رسیدگی به بچه‌های خط مقدم خیلی حساس بود و می خواست مطمئن شود که این کار انجام می شود، هنوز حدود ۱۰ قدم از سنگر فرماندهی بیرون نیامده بود که خمپاره‎ای جلوی راهش منفجر شد و یک ترکش از پشت به سمت قلبش اصابت کرد و یک ترکش ریز هم به گردن ایشان خورد و رو به سینه بر زمین افتاد، گویا این دو ترکش آمده بودند تا حاج حسین را به شهادت برسانند. ایشان برای تدارکات پشتیبانی نیروها و حضور در میدان به شهادت رسید.

او ادامه داد: بعد از شهادت سعی کردیم در خط مقدم کسی از شهادت ایشان مطلع نشود، آتش دشمن سنگین بود وعلاقه میان ایشان  و رزمنده‌ها بسیار عجیب بود و ممکن بود اطلاع از شهادت حاجی، روحیه بچه‌ها را متزلزل کند و آمار شهدا را بالا ببرد، به همین دلیل فقط به فرماندهی اطلاع دادیم، ایشان به اردوگاه دارخوین مقر لشکر امام حسین(ع) و بعد از برگزاری مراسم در اردوگاه به اصفهان منتقل شدند و تشییع با شکوهی هم در اصفهان برای ایشان برگزار شد. حاج حسین خرازی علی‌رغم تواضعی زیادی که داشتند، یکی از فرماندهان مهم و استرتژیک جنگ بودند که حتی عراقی‌ها هم از ایشان هراس داشتند، به طوری‌که بعد از شهادت او، عراقی‌ها که از طریق بیسیم‌ها متوجه شده بودند با خوشحالی و سرمستی آتش حملات و مقاومت خود را بیشتر کردند.

انتهای پیام 

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha