• جمعه / ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ / ۱۱:۵۰
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1401121913381
  • خبرنگار : 71573

مردی تنها در اعماق نسخه‌ها!

رفیق جلال آل احمد که دنبال خرید طلسم رفت و ۱۰۰ سال مجرد ماند

رفیق جلال آل احمد که دنبال خرید طلسم رفت و ۱۰۰ سال مجرد ماند

«پیرمرد آن‌قدر با نسخه‌های خطی کهن به‌جا مانده از تمدن این دیار که غبار روی‌شان را گرفته، خو گرفته است که دیگر گویا تنهایی خویش را به یاد نمی‌آورد یا نمی‌خواهد به یاد بیاورد و آن‌را در لابه‌لای این نسخه‌های فرسوده‌ چند هزارساله پنهان کرده است».

این‌ تعریفی از که خبرنگار ایسنا سال‌ها پیش از سیدعبدالله‌ انوار با هفت‌هزار سالگان سر به سر شد، داشت. مردی که در تمام عمر نزدیک صدساله، مجرد زندگی کرد.

اگر به خانه او در شمال تهران می‌رفتید، عمق این تنهایی را به وضوح می‌دید و قطعا وقتی از خانه‌اش خارج می‌شدید، گرد و سنگینی این تنهایی مدت‌ها روی شانه و ذهنتان باقی بود؛ به نوعی غمگینتان می‌کرد.

در آخرین احوال‌پرسی ایسنا چند روز بعد از مرخص شدن از بیمارستان گفته بود: «نمی‌دانی این چند روز، چقدر سختی کشیدم. دیگر پیر شدم.» و وعده دیدار را بعد از بهبودی موکول کرده بود و دیداری که با رفتنش میسر نخواهد شد.

 او سال‌ها پیش در گفت‌وگویی با ایسنا این‌گونه خود را معرفی کرده بود: «سید عبدالله انوارم، در یک خانواده مذهبی و سیاسی در سال ۱۳۰۳ در خیابان صنیع‌الدوله در تهران به دنیا آمدم؛ خیابانی که بعدها نامش را به «سعدی» تغییر دادند. در سال ۱۳۱۰ (۸۸ سال قبل) برای مقطع ابتدایی در مدرسه ابتدایی ثبت نام کردم. آن مدرسه ابتدایی و سیکل اول متوسطه داشت، یکی دو سال که درس خواندیم، آن مدرسه به مدرسه ابتدایی «امیر معزی» تبدیل و بخش متوسطه از آن جدا شد. تا ششم ابتدایی آن‌جا درس خواندم و ششم ابتدایی شاگرد اول تهران شدم.

در ۱۳۱۶ وارد مدرسه آمریکایی‌ها شدم که امروز کالج «البرز» نام دارد. زبان انگلیسی را آن‌جا یاد گرفتم. در تابستان، ششم ادبی متوسطه را امتحان دادم و در کنکور مدرسه حقوق شرکت کردم و قبول شدم. هم مدرسه حقوق و هم ششم ریاضی را در این دبیرستان اسم نوشتم. با تمام کردن مدرسه حقوق، رشته ریاضیات عالی را خواندم. بعد از فارغ التحصیل شدن، در حدود یک و نیم سال در بانک ملی کار کردم، بعد از آن در هنرسرای آلمانی‌هایی که در ایران تاسیس کرده بودند، در همان مدرسه صنعتی قدیم. در دوره مهندسی معلم ریاضی می‌خواستند، در کنکور قبول شدم و چند سال آن جا درس ریاضیات عالی دادم.

یک و نیم سال به خدمت نظام رفتم و سپس در وزارت فرهنگ معلم انگلیسی و فرانسه در یکی از دبیرستان‌ها بودم، آن جا استخدام رسمی شدم. چند سال معلم بودم تا این که اداره «نگارش»  من را برای مترجمی خواست. مدتی مترجم فرانسه و انگلیسی بودم تا این که با رفتن رییس بخش خطی کتابخانه ملی، من را جانشین او کردند، تا حدود ۲۰ یا ۲۲ سالِ بعد که بازنشسته شدم و از آن زمان به بعد زندگی بازنشستگی را شروع کرده‌ام.»

 او معتقد بود در سال ۱۳۲۱، زمانی که به دانشگاه وارد شده بود، آزادی‌های سیاسی بیشتر بوده است: «ما وقتی دانشجو بودیم مقداری آزادی سیاسی داشتیم. البته خیلی زیاد نبود اما با وسایل ارتباطی مثل روزنامه‌ها صحبت می‌کردیم که شاید یک مقدارش اشتباه بوده باشد.»

انوار معتقد بود: «آن‌چه ایران بر پایه‌اش می‌تواند استوار باشد، دانشگاه است؛ هر قدر دانشگاه ما جلوتر برود، خیلی امیدها هست و هر قدر هم عقب‌تر بیفتد، خیلی به بدبختی دچار می‌شویم. دانشگاه را باید طوری درست کرد که بتواند هادی مملکت باشد.»

انوار را مترجم، محققِ تهران قدیم، نسخه‌شناس، نسخه‌پژوه، فهرست‌نویس و ریاضی‌دان می‌نامند؛ با صفتی که دوستانش به او داده‌اند «ابن‌سینای زمان». کسی که بیش از ۲۰ سال رییس بخش نسخ خطی کتابخانه ملی ایران بود و در طول دوران کاری خود حدود ۱۰ جلد فهرست نسخه‌های خطی به فارسی و عربی را تدوین کرد. حتی گفته می‌شود یکی از حروف (مجلدات) «لغت‌نامه دهخدا» را تدوین کرد و ترجمه نقد «خرد ناب » را از روی برگردان انگلیسی آن به «قلم کمپ اسمیت» انجام داد. از مهم‌ترین و مشهورترین تصحیحاتِ او به «جهانگشای نادری» می‌توان اشاره کرد.

او درباره ورودش به کتابخانه ملی و شروع به کار شناسایی و خواندن نسخه‌های خطی گفته بود: «به گمانم سال ۳۸ بود که به کتابخانه ملی وارد شدم. من مترجم زبان انگلیسی و فرانسه در اداره نگارش وزارت فرهنگ قدیم بودم که کتابخانه ملی هم زیرمجموعه‌اش بود. آن‌روزها رییس بخش خطی کتابخانه ملی، دکتر مهدی محقق بود. برای انجام کار نسخه‌شناسی و فهرست‌نویسی چند نفری معرفی شده بودند که صلاحیت‌شان رد شد، چون نسخه‌های خطی گران‌قدرو باارزش بودند و ممکن بود یک آدم ناهنجار در نسخه‌ها دست ببرد. بعد با معرفی ایرج افشار، وقتی سابقه‌ام را پرسیدند، مرا به کتابخانه‌ ملی بردند و به کار شروع کردم.

افشار که سال‌های جوانی‌اش بود، سال ۴۰ آمد و رییس کتابخانه‌ ملی شد. مجتبی مینوی هم آدم فاضلی بود و رفیق ایرج افشار و عاشق کاری که من می‌کردم. او به همراه دکتر معین، چون عضو لغت‌نامه دهخدا هم بودم، از من خواستند و تشویقم کردند که کار را با جدیدت ادامه دهم و مرا، به ویژه مرحوم مینوی، خیلی تشویق می‌کردند تا نسخه‌ها سریع‌تر به صورت کتاب، فهرست و چاپ شوند و اتفاقا کتابخانه ملی در آن زمان تنها کتابخانه‌ای بود که نسخه‌هایش فهرست و چاپ شد؛ در کتابخانه مجلس و کتابخانه ملک هنوز این کار صورت نگرفته بود.

۱۰ جلد فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه ملی ایران، شش جلد فارسی و چهار جلد عربی، حاصل آن سال‌هاست و به گمانم سال ۵۹ تمام شد. البته فهرست دو جلد با حوادث انقلاب و سال ۵۷ همراه شد که بعدا آن‌ها را هم کامل کردم و چاپ شدند؛ چیزی نزدیک ۲۰ ، شاید هم ۳۰ هزار نسخه خطی که در این مجلدها فهرست شده‌اند.»

انوار می‌گفت: «الان خیلی از نقاط ضعف کار فهرست‌نویسی و نسخه‌شناسی مرتفع شده است. یکی از چشم‌های من به علت آلودگی و میکروبی بودن همین نسخه‌ها به مشکل و خون‌ریزی دچار شد، ولی حالا همه نسخه‌ها را تمیز به دست نسخه‌شناس می‌دهند. حتا در برخی نسخه‌ها موجوداتی بود که اگر با بدن تماس می‌گرفت، آن قسمت به‌شدت متورم می‌شد.»

 او که با علاقه به نسخه‌شناسی می‌پرداخت و کارهایش سال‌های سال برای چاپ روی زمین می‌مانند و یکی از گله‌هایش چاپ نشدن «شفای بوعلی سینا» بود که به قول خودش خیلی‌ها می‌ترسند به طرفش بروند، می‌گفت: «کار علمی تنها با حقوق و پول به‌دست نمی‌آید. شما اگر به شخصی میلیون‌ها هم بدهید، ولی عاشق کار نباشد، نسخه‌ای بی‌ارزش تحویل می‌دهد. نسخه‌شناسی جزو کارهایی است که کشش و علاقه شخصی می‌خواهد. نسخه‌های خطی‌ خودشان راهی هستند که آدم را با گذشته مربوط می‌کنند تا بداند در عصر جدید چه باید کند.»

این پژوهشگر، نداشتن نسخه‌شناس را به مخفی‌مانده کتابخانه بزرگ برایتان تشبیه کرده و می‌گفت: « در این صورت هر خواننده‌ای ناچار می‌شود خودش برود و شروع کند به تحقیق برای پیشینه یک مطلب. کار ما فهرست‌نگاری، یعنی ارایه چکیده کتاب است و هرقدر فهرست‌نگار قوی‌تر باشد، بهتر می‌تواند اصل مطلب را انتقال دهد.»

یک سال طلسم خریدم تا طلسما را تصحیح کنم

 او درباره نسخه‌شناسی گفته بود: «نسخه‌شناسی کار ساده‌ای نیست که با چند فرمول حل شود؛ مقدار زیادی نیازمند ذوق و ویژگی‌های شخصیتی است. حالا که متاسفانه تا بخواهی نسخه‌شناس پیدا شده، چون مسوولیتی از او نمی‌خواهند. نسخه‌شناس مسوول کار است، در نظریه‌ای که می دهد که ممکن است غلط هم باشد و هیچ عیبی هم ندارد و کار علمی اشتباه هم دارد. ممکن است من اشتباه بگویم و نفر بعدی بیاید درست کند؛ علم چیزی نیست که یک شبه به وجود بیاید و همین دوران علمی باعث می‌شود که علم رو به جلو برود؛ آن‌طور که پوپر می‌گوید پس هر تئوری کامل‌کننده تئوری قبل است. نسخه‌شناسی هم همین‌طور است. نباید بحث علمی را از آن کنار زد؛ از لحاظ علمی کامپیوتر برای نسخه‌شناسی کافی نیست. نسخه‌شناسی هم مثل هر علم دیگری فنومنولوژی خاصی دارد؛ معرفی کتاب به وسیله نسخه‌شناس یعنی مجموعه آن‌چه که در کتاب است بر اساس ذهن نسخه‌شناس.

یادم می‌آید در کتابخانه ملی که کار نسخه خطی انجام می دادم، برای داشتن اطلاعات بیشتر مقادیر زیادی کتاب درباره علوم غریبه خریدیم، مثل «طلسما». برای خواندن یک نسخه در حدود یک سال کتاب‌های مربوط به طلسم و جادو را خریدم و خواندم تا بتوانم معرفی کنم. ‌اگر واقعا یک نسخه‌نویس بخواهد کار واقعی انجام دهد، سختی زیادی باید متحمل شود، منتها الان همه چیزها به این صورت شده که تند تند انجام دهند و برای هر نسخه مقداری پول بگیرند.»

 نام عبدالله انوار با تهران هم گره خورده و مقاله‌ها و کتاب‌های بسیاری درباره قنات‌ها، باغ و شهر تهران نوشته است: «تهران خانه‌ی من است، وابسته به تهران‌ام و در این شهر زندگی کرده و بزرگ شدم. تهرانی که من در گذشته می‌شناختم، تهران جدید نبود، تهران محدودی بود که شمال آن خیابان انقلاب بود، جنوب آن خیابان مولوی، شرق خیابان ری و غرب آن خیابان سی‌متری بود. حالا تهران آن‌قدر وسیع و گشاد شده که دیگر کارش از تاریخ نویسی هم گذشته است، آن نقاط را تا جایی که توانستم شرح دادم که اگر روزی هم خواستند گذشته تهران را ببینند این مقاله‌ها نسبتا مفید است.»

او درباره شروع تهران‌پژوهی‌اش نیز گفته بود: «یکی از نویسندگان لغت نامه دهخدا بودم، زمانی قرار شد برای بیستمین سالِ نادر شاه، بزرگداشتی برگزار کنند، بنابراین باید دو کتاب «دوره نادره» و «جهانگشای نادری» از میرزا مهدی خان استرآبادی که درباره تاریخ نادر نوشته شده بود را برای چاپ جدید بازبینی می‌کردیم.

مرحوم شهیدی رییس لغت نامه «جهانگشای نادری» را برای تصحیح به من داد. مرحوم معین از من خواست تا نقاط جغرافیایی که نادرشاه در چهار نقطه‌ی «ایران»، «عراق»، «افغانستان» و «هندوستان» فتح کرده را مشخص کنم، تا این نشان دادن جغرافیای این نواحی، تاثیر بیشتری در آن مراسم داشته باشد.

این کار باعث شد به فکر تهران بیفتم. تهران در حال گسترش بود. به فکرم رسید که نقاط قدیمی تهران را شناسایی کنم، برای این کار روزی ۳۰ کیلومتر هر روز در تهران راه می‌رفتم و محله‌های قدیمی را فیش‌برداری کرده و برای‌شان اسم می‌گذاشتم. مدتی نیز یک خانمِ استاد دانشگاه «کوبان» اسم‌ها را برایم خارج می‌کرد تا من بنویسم.

من نیز به مرور شروع کردم به نوشتن مقاله‌هایی درباره‌ی تهران و براساس اطلاعاتی که از شهر به دست می‌آوردم کردم، با نوشتن حدود ۵ -۶ مقاله، خانم کوبان به خارج از کشور رفت و ناشر نیز دیگر کار را ادامه نداد، هر چند مقاله‌ها بسیار مورد توجه قرار گرفتند، هنوز هم گاهی برخی افراد سوال‌هایی را که از تهران دارند، از من می‌پرسند و من براساس نوشته‌ها و تحقیقاتم جواب می‌دهم.»

 تهران استعداد این همه بزرگ شدن را نداشت

 او معتقد بود: «تهران استعداد این همه بزرگ شدن نداشت، امروز کوه البرز، تمام شمالِ تهران را گرفته و تا شرق هم کشیده شده است. روزی که تهران را برای پایتختی انتخاب کردند، خوب بود، اما امروز باعث شده تا آلاینده‌ها نتوانند از این جا خارج شوند، چون سال‌ها کریدورهای هوا را بسته‌اند. به حدی که به واسطه‌ی سنگین شدن گازهای آلاینده، افرادی که ناراحتی قلبی دارند مجبورند اغلب در زمستان در خانه بمانند، اما تهران نباید این طور باشد.

امروز همه‌ی باغ‌های تهران را از بین برده‌اند. تهران و شمیران دو نقطه‌ی جدا از هم بودند. شمیران منطقه‌ی ییلاقی مردم بود و تهران نقطه‌ی قشلاق آن‌ها. همه‌ی دهات شمیرانِ آن روزها، امروز به یکی از محله‌های تهران تبدیل شده است.»

 او تنها زندگی می‌کرد و یکی از ویژگی‌هایش تنهایی و انزوایش بود، او در این باره می‌گفت: «این که خودم را در همه امور داخل نکرده‌ام که درست است و یکی از کارهایم بوده و هیچ‌گاه نمی‌خواستم این‌ها را عرضه کنم و اگر هم کارهایی درباره کتاب و کتابداری کردم، به این دلیل بود که کار دیگری از من ساخته نبود. نه اهل مقام بودم و نه اهل ثروت‌اندوزی. کارم این بود که بنشینم و کتاب بخوانم.»

 او از دوستان جلال آل‌احمد هم بود. روزی که خانه- موزه سیمین و جلال افتتاح شد، درباره این خانه گفته بود: «من و جلال در سال ۱۳۲۱ با هم وارد دانش‌سرای عالی شدیم. من در شعبه ریاضی دانش‌سرا بودم و جلال در شعبه ادبیات فارسی. آن زمان مانند حالا نبود که مدرک‌گرایی باشد و نسبت به درس سختگیری می‌کردند. ما در آنجا یک انجمن ادبی داشتیم که با جلال آل احمد آشنا شدم. این رفاقت سال‌ها طول کشید.

 زمانی که در سال ۱۳۳۰ سیمین دانشور بورس گرفت و به آمریکا رفت، جلال آل احمد در خانه ما ساکن شد و تصمیم گرفت زمینی را که در شمیران داشت، به یک خانه تبدیل کند. آن زمان من سه هزار تومان به او قرض دادم و او نیز هزار تومان داشت. کل بنای این خانه با پنج‌هزار تومان ساخته شد که چهار هزار تومان آن قرض بود. این خانه ابتدا سه اتاق و یک آشپزخانه داشت و چند سال بعد جلال آل احمد یک حمام برای اینجا ساخت.

 زمانی که او «غرب‌زدگی» را نوشت یک نسل جدید روشنفکری به وجود آورد. جلال کسی بود که به آزادی نهایت احترام را می‌گذاشت. او معتقد بود که ما مشروطه ظاهری و یک مجلس ظاهری داشتیم.»

بیشتر بخوانید:

تنها در اعماق نسخه‌ها؛ دیدار با سید عبدالله انوار

مردی که روزی ۳۰ کیلومتر در تهران راه می‌رفت

نشانی از تهران قدیم و باغ‌هایش نداریم

عبدالله انوار آثاری را در حوزه‌ی موسیقی تصحیح و شرح کرد

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۱۴:۴۳

عالی بود.ولی حیف و صدحیف.لااقل کانال۴سیما مروری در زنگینامه وی و آثار و شاگردانش داشته باشد.به امید آن روز

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۱۶:۲۱

تلوزيون در مورد ایشان برنامه داشته است

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۱۹:۳۳

افسوس و صد افسوس. عمری را با کتاب سپری کردم و اولین بار است که نام این بزرگوار را می شنوم!!! نمی دانم اینهمه نهاد و دستگاه متولی فرهنگ چه می کنند. افسوس افسوس!

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۰۹:۳۱

سلام با نظرشما موافقم

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۰۹:۴۲

بسیار عالی بود کاش این چهره ها به طور گسترده معرفی میشدند تا از این خود تحقیری رها می‌شدیم

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۱۰:۱۲

بزرگانی که برای حفظ و حراست از این خاک و فرهنگ بسیار کوشیدند و خودشان را در این راه ذوب کردند . کم نبوده و نیستند .اما نامه پر از درد سید جمال‌الدین اسدآبادی که برای آیت الله شیرازی مرجع تقلید آن زمان نوشته بود .تن هر با غیرت و وطن پرستی را به لرزه می اندازد و غیرت می طلبند که متاسفانه امروز از آن خبری نیست ...

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۲ ۱۰:۰۳

البته تلویزان کلمه صحیح هستش

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۱۵:۵۸

روحش گرامی یاد این عزیزان بزرگوارمیهن کمتر قدردانی ازایشان است

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۱۷:۴۶

خیلی عالی بود مرسی....همه جاهای قشنگ با شهرنشینی ساختمان سازی ویلا سازی ازبین رفت .جاش دود والودگی ومریضی آمد.. مرسی..خیلی دوست داشتم این مطالب رو.....

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۱۸:۵۶

خداوند رحمتش کند متاسفانه ما در علوم کاربردی هیچ چیزی برای گفتن نداشتیم علومی مثل شیمی فیزیک ریاضی پزشکی در جامعه جایگاهی نداشت مردم از بیماری های مسری قتل و عام می شدند حتی در ساخت ابزار جنگی و کشاورزی و صنعتی پیشرفتی وجود نداشت نا اینکه اروپا بداد بشر رسید حتی علوم انسانی هم نتوانست مردم ما را اگاه تر کند رشد سیاسی و اجتماعی هنوز هم در جامعه جای ان خالیست ای کاش بجای زحمت در زمینه علوم بی حاصل به علوم کاربردی می پرداختیم

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۱۸:۵۸

خیلی جالب بود هم متن هم داستان

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۱ ۱۶:۰۹

شادروان استاد انوار یک مرد دانا و میهن پرست و سودمند برای فرهنگ ایران بود ! و من هیچ گاه او را با موجود به هم ریخته ای به نام جلال آل احمد نمی سنجم !

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۱۹:۳۶

جلال آل احمد یک روشنفکر متعادل و منصف و آزادیخواه بود ولی بیشتر مدعیان آزادیخواهی و روشنفکر یا در تعصب مذهب می سوزند یا در تعصب پان ایرانیستی مثل افشار

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۲۲:۰۸

فقط چهره ادمای سیاسی از صدا و سیما پخش میشه و ما اطلاعات کاملی از این دانشمندان نداریم

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۲۳:۵۰

قبلا شبکه ۴ تلویزیون، مستندی از ایشان پخش کرده است.

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۲۲:۴۳

ایکاش یک مستند تلوزیونی از ایشان بسازند۳۴۵

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۱۹ ۲۳:۴۹

عالی بود با سپاس فراوان

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۰۶:۴۶

بودن ایرج افشار کفایت میکند تا تکلیف نسخ خطی مشخص شود.

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۰۷:۲۹

مجرد بوده که نزدیک به یک قرن عمر کرده...

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۰۹:۵۷

سلام عالی بود اما چرا من وما این مردان نامی ایران زمین رو نمی شناسیم چرا؟

avatar

خیلی زود دیر می‌شود. گنجينه ای ازاین زیاد داریم. فقط تا دیر نشده. به رویت مردم برسانیم. زیار این انسانها فخر کشور هستن

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۱۱:۱۸

بهتر بود نام استاد در سر تیتر خبر می آمد. معرفی ایشان در سایه نام آل احمد صحیح نیست. ایشان به اندازه کافی بزرگ و تاثیرگذار بوده اند.

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۱۱:۲۲

چرا چهره های ماندگار را باید بعد از مرگشان بشناسیم یا نام آنها را بشنویم با این همه سابقه درخشان که الگوی پیشرفت جوانان میتواند باشد

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۱۲:۰۸

کجایند ان مردان دانش پژوه که بزمی نداشتند ولی نام نکو . کجایند ان پیران اراسته . که از پست ومنصب بود پیراسته .

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۰ ۱۴:۱۸

مهمترین علت طول عمرایشان وموفقیتشون زن نگرفتن بوده.زن نگیرید.

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۱ ۰۸:۰۸

سلام ؛ هزار آفرین بر شما که با اهتمام ویژه ، پای صحبت های ایشان نشسته و به زیبایی نسلی را به نسلی دیگر پیوند فکری داده اید.... ایکاش ، استمرار یابد ....🤲👏🌹

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۱ ۱۱:۱۵

مطمعنن‌اگه‌زن‌داشت‌صدسال‌عمر‌نمیکرد

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۱ ۱۲:۱۰

خیلی ممنون از شما بابت حفظ فرهنگ ایران عزیز

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۱ ۱۵:۲۴

چقدر قشنگ نوشته شده. آدم از خوندنش خسته نمیشه. چه می شود روزی که این نسل از بین ما بروند. آخرین تکه های پازل گمشده عزت و فرهنگ کشورند اینها

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۱ ۲۱:۴۷

آفرین شما هم زیبا نوشته اید.روحش شادر

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۲ ۰۴:۰۷

یکی از مهمترین گفته های ایشون در این مقاله این بود که فرمودند جوانان امروزی مدرک گرا هستنو دیروزیها بلعکس ، واقعا تمام کسانی که بعد از دوران قاجار به اروپا رفتنو تحصیل کردن علم رو به کشورمون آوردن اگر اینها نبودن الان اینهمه دانشگاه نداشتیم فقط ایکاش روزی برسه که هرکسی بتونه رشته مورد علاقشو بخونه

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۲ ۰۸:۴۶

سلام،خدا یاری کند به امیدش یه جای در وجوه دلی و آسمانی براش سیمای چهار ۴ تلویزیون آره والله بسازه،ای خدا کمک کن

avatar
۱۴۰۱-۱۲-۲۲ ۰۹:۰۹

جالب برام اینه توی اون سالها چقدر پیشنهاد کار داشته