محمدجعفر یاحقی چهارشنبه ۲۶ آذر در نشست علمی-فرهنگی با عنوان «لهجه و هویت؛ چرا از لهجه خجالت میکشیم؟» و بررسی نقش لهجه در هویت مهاجران افغانستانی که در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد، با بیان اینکه مسئله لهجه اساساً مشکل محسوب نمیشود، اظهار کرد: آوای زبان، تلفظ برخی واژهها و تکیهکلامها ویژگی طبیعی هر گویش است و لهجه، نشانه هویت زبانی افراد به شمار میآید. خراسان بهطور عام لهجهای شناختهشده دارد و افغانستان نیز بخشی از همین گستره فرهنگی است.
وی با اشاره به اینکه هویت افغانستانها هیچ جای نگرانی ندارد، خاطرنشان کرد: تصور غلطی شکل گرفته است که لهجه تهرانی، لهجه مسلط و معیار است و دیگر لهجهها باید خود را با آن تطبیق دهند که این نگاه مرکزگرا و از بالا به پایین، نادرست و آسیبزننده است. لهجه افغانستانی متفاوت و اصیل است و ارزش آن کمتر از هیچ لهجه دیگری نیست.
یاحقی با تأکید بر اینکه زبان فارسی واقعی، زبان افغانستانیهاست، ادامه داد: این زبانی است که در تاجیکستان، افغانستان و خراسان تاریخی زنده مانده است. هرچه لهجهدارتر، در بسیاری موارد به زبان اصیل نزدیکتر است؛ همان زبانی که بیهقی با آن نوشته و شاهنامه با آن سروده شده است. شاهنامه متعلق به خراسان کهن است و حتی میتوان گفت باید با لهجه فردوسی خوانده شود. این زبان، زبان گذشتگان ما و زبان ادبیات فارسی است.
این استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد با تأکید بر اینکه زبان فارسی نباید دچار گسست تاریخی شود و هرگز نباید آن را پنهان کرد، بیان کرد: ما به این زبان و گویشها نیازمندیم و حفظ آنها وظیفه فرهنگی ماست. آثار ارزشمندی نیز در دانشگاه فردوسی مشهد چاپ شده و استادانی چون زندهیاد استاد رجایی به هویت افغانستانی خود افتخار میکردند.
وی تصریح کرد: مبنای کار این دانشگاه نیز بر همین اشتراکات فرهنگی استوار بوده است. واژههای فردوسی گردآوری و در فرهنگستان چاپ شده و پیوندهای ادبی و تاریخی ایران، افغانستان و بخارا بسیار گسترده است. متأسفانه گاهی جاذبههای فرهنگ و زبان تهرانی غالب میشود و سایر فرهنگها به حاشیه میروند، در حالی که نباید اجازه دهیم فرهنگ خودمان به تاراج رود.
یاحقی با بیان اینکه نباید نگاههای جابرانه، قدرتطلبانه و مرکزگرا را به رسمیت بشناسیم، تأکید کرد: مرکز واقعی زبان فارسی، همان جغرافیایی است که این زبان در آن بالیده و ادبیات آن شکل گرفته است. نباید این حس ایجاد شود که تنها یک مرکز، صاحب زبان و فرهنگ است.
شرم از لهجه، گسست هویتی و فشار روانی برای مهاجران افغانستانی ایجاد میکند
در ادامه مسعود تقیآبادی استاد علوم ارتباطات و رسانه در دانشگاه فردوسی مشهد با بیان اینکه فرهنگ ایران، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان در بنیاد، یک فرهنگ واحد است، اظهار کرد: آنچه ما را از هم دور کرده است، مرزبندیهای سیاسی و شکلگیری هویتهای ملی پس از قراردادها و تحولات تاریخی است. در حالی که مهمترین وجهی که میتواند ما را دوباره به هم نزدیک کند، وجه زبانی است؛ زبانی که قادر است آغازگر اتفاقهای نو، مثبت و سازنده باشد.
وی با اشاره به اینکه پدیدۀ «شرم از لهجه» امری بهشدت برساخته است، تصریح کرد: لهجه تفاوت در ادای کلمات است؛ تفاوتی که بازتابدهنده زیست اجتماعی، فرهنگی و تاریخی افراد است. همه ما واقفیم که هویت، همچون اثر انگشت، امری یگانه، ذاتی و ناگزیر است؛ چیزی که در ژنها و تجربه زیسته ما ثبت شده است. لهجه برای بسیاری تبدیل به برچسب میشود؛ برچسبی که در نهایت یک مارپیچ سکوت ایجاد میکند. افرادی که با گویش افغانستانی صحبت میکنند، برای پذیرفته شدن یا شبیه شدن به الگوی مسلط، دست به شبیهسازی زبانی میزنند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه شرم از لهجه، نشانه یک گسست عمیق است، افزود: گسستی میان هویت زیسته فرد؛ یعنی آنچه با آن به دنیا آمده و رشد کرده و تصویری که تلاش میکند در جامعه میزبان از خود بسازد. در اینجا لهجه به نقطه تلاقی این گسست تبدیل میشود. رسانههای اجتماعی و تصویری که از جماعت افغانستانی در گفتمان عمومی تولید میشود، این شکاف را بازتولید میکنند. همین مسئله افراد را وادار میکند که گاهی صدای خود را خاموش کنند، آن را تغییر دهند یا بهاصطلاح تطهیر کنند. اما این تطهیر زبانی، در نهایت به شرم از هویت درونی منجر میشود و فرد را وارد یک تنازع درونی و روانی میکند؛ تنازعی که بسیاری از مهاجران در جامعه میزبان با آن دستوپنجه نرم میکنند.
تقیآبادی ادامه داد: رویکردهای موجود معمولاً این مسئله را به سطحی فردی تقلیل میدهند، در حالی که اگر کالبدشکافی عمیقتری انجام دهیم، با ساختارهای کلانتری مواجه میشویم. در ناخودآگاه جمعی جامعه ایرانی، بهویژه پس از انقلاب اسلامی، تصویری منفی از جماعت افغانستانی شکل گرفته که رسانهها و ساختارهای قدرت به بازتولید آن کمک کردهاند. این تصویر منفی، نهتنها در سطح فردی، بلکه در سطح گفتمانی عمل میکند.
وی با بیان اینکه زبان در ذات خود ابزاری ارتباطی است، تصریح کرد: زبان وسیلهای برای شناخت و برقراری ارتباط است. اما در بستر گفتمانهای مسلط، زبان به ابزار قدرت تبدیل میشود. هرچه فرد به گفتمان مسلط نزدیکتر شود در جایگاه فرادستتری قرار میگیرد. در مقابل، سخن گفتن با لهجه و گویش بومی، فرد را در نگاه این گفتمانها به حاشیه میراند و او را از مرکز قدرت زبانی دور میکند.
زبان علاوه بر بازتولید قدرت، میتواند برچسب اجتماعی هم ایجاد کند
این استاد دانشگاه اضافه کرد: به همین دلیل است که مسئله لهجه، تنها مسئله صدا یا تلفظ نیست؛ بلکه مسئله قدرت، هویت و جایگاه اجتماعی است. اگر این لایهها دیده نشود، شرم از لهجه همچنان بازتولید خواهد شد و مهاجر همچنان میان آنچه هست و آنچه باید باشد، گرفتار خواهد ماند. زبان علاوه بر بازتولید قدرت، میتواند برچسبهایی نیز به افراد بچسباند. یکی از شیوههای این برچسبگذاری، چیزی است که به آن اهریمنسازی میگویند که معنی آن ایجاد تمایز میان خوب و بد و تعریف یک هویت برای خود و دیگری است.
تقیآبادی با اشاره به اینکه این مسئله در همه جای جهان قابل مشاهده است، خاطرنشان کرد: نگاه شرق در دید غرب همیشه بهعنوان کشوری عقبافتاده تصویرسازی شده است و تصاویری از سواد محدود، قالیچه سلیمان و نمادهای مشابه شکل گرفته است. در همین نسبت، جامعه ایرانی نیز تصویر خود را نسبت به جوامع افغانستانی یا مهاجران افغانستانی شکل میدهد. این فرآیند برچسبگذاری و ارزشگذاری اجتماعی، افراد را وادار میکند که خود را در یک چارچوب خاص قرار دهند.
وی اضافه کرد: زمانیکه ارزشگذاری شکل میگیرد، زبان تبدیل به یک سرمایه نمادین میشود. همانطور که جامعهشناسان میگویند، در جوامع مدرن، ما نه تنها کالا مصرف میکنیم، بلکه نماد مصرف آن، بیانگر جایگاه اجتماعی ماست. زبان نیز میتواند چنین سرمایهای باشد؛ گویش معیار یا میانجی، مانند زبان انگلیسی امروز یا فرانسه در گذشته، وسیلهای برای دستیابی به پذیرش اجتماعی و موقعیت بهتر محسوب میشود.
این استاد دانشگاه با تأکید بر اینکه لهجه و گویش، اساساً نقص ذاتی نیستند، افزود: بلکه تحت تأثیر ساختارهای قدرت و گفتمانهای مسلط به «غیر خودی» و کمارزش تبدیل میشوند. متأسفانه، در ایران هنوز باور عمومی شکل نگرفته است که زبان فارسی یک گنجینه توزیعشده است و متعلق به یک مرکز یا گویش خاص نیست. لهجه و گویش میتوانند به سرمایه اجتماعی مطلوب تبدیل شوند. فرد با شبیهسازی به گویش معیار، میتواند پذیرش اجتماعی و موقعیتهای شغلی بهتری کسب کند.
گفتمان غالب ما جایگاه مناسبی برای افغانستان در عرصه سیاست ایجاد نکرده است
تقیآبادی تأکید کرد: در رابطه با افغانستان و جایگاه آن در سیاست، متأسفانه گفتمان غالب ما جایگاه مناسبی برای این کشور در عرصه سیاست ایجاد نکرده است و هویت ما بر اساس زبان شکل گرفته است. فردوسی سالها برای حفظ و نجات زبان فارسی تلاش کرد، اما امروز زبان در عرصه سیاسی به حاشیه رفته است. زبان اساساً یک امر فرهنگی است، اما وقتی وارد حوزه سیاست میشود، ارزش فرهنگی خود را از دست میدهد و به خصومت و تقسیمبندی خوب و بد تبدیل میشود. لهجه و گویش افغانستانی نیز در رسانهها و گفتمان عمومی تحت چنین شرایطی قرار دارد و به جای سرمایه اجتماعی، تبدیل به عاملی برای تبعیض و برچسبگذاری میشود.
وی با بیان اینکه هویت ما چندگانه و محوری است و به راحتی حذف نمیشود، اظهار کرد: لهجه افغانستانی نه یک نقص، بلکه نشانه تاریخ، تجربه زیسته و جایگاه اجتماعی افراد است. متأسفانه، در بستر اجتماعی ایران، این لهجه به عنوان نشانه فقر اقتصادی یا مهاجر بودن و بیگانگی تصویر میشود. گفتمانهای مسلط، این دالها را به همراه مفاهیم منفی منتقل میکنند و باعث میشوند فرد به ناخواسته خود را در صفات شرمآور تعریفشده جامعه قرار دهد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: ما باید در سطح فردی و جمعی، قدرت نمادینی که بر لهجه تحمیل شده را کاهش دهیم. باید به مرحلهای برسیم که شرم از لهجه از حاشیه به مرکز منتقل شود؛ یعنی مطالعه و تحلیل شود، نه اینکه به عنوان نقطه ضعف دیده شود. بازنمایی مثبت زبان و گویش افغانستانی در فضاهای آکادمیک، رسانهها و جامعه، میتواند تصویر مهاجران افغانستانی را بهبود بخشد.

سرایش و انتشار شعر به لهجه، راهی برای حفظ هویت زبانی است
در ادامه محمد کاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر ادبی افغانستان با بیان اینکه لهجه میتواند ارتباط ویژهای با ادبیات ما برقرار کند و گاه باعث شود که ما نسبت به آن احساس افتخار داشته باشیم، اظهار کرد: این ویژگیها در متون کهن و آثار شاعران و ادیبان ما به وضوح دیده میشوند. مهدی اخوان ثالث شعری دارد که به دو مناسبت اهمیت دارد؛ اول به دلیل مفهوم میراث فرهنگی که اخوان به آن افتخار میکند و دوم به خاطر هویتی که لهجه و زبان در آن به تصویر کشیدهاند. در این شعر عباراتی وجود دارد که هنوز در هرات و دیگر مناطق خراسان رایج است.
وی با اشاره به اینکه این کلمات و عبارات، حتی اگر امروز به نظر پیش پا افتاده برسند، در متون کهن به شکل فاخر و ادبی آمدهاند، افزود: در لهجه هرات، واژههایی مانند «چوقه» به معنای لباس مورد استفاده قرار میگرفته و هنوز در برخی مناطق خراسان به کار میرود.
کاظمی بیان کرد: ازجمله راههای پاسداشت لهجه، مطالعه ادبیات و متون کهن، درک ریشه و بار ادبی کلمات است. آگاهی از این متون و درک عمق فرهنگی و ادبی واژهها باعث میشود که به لهجه خود افتخار کنیم و ارزش آن را بهتر درک کنیم.
این شاعر و پژوهشگر ادبی با بیان اینکه استفاده از این واژهها حتی در متون ادبی و پژوهشی ممکن است، تصریح کرد: کلمات محلی مانند «آجیر» در هرات یا سبزوار به معنای هوشیار و بیدار به کار میرود و میتواند در نوشتهها و مقالات مورد استفاده قرار گیرد. این لهجهها و واژهها فراتر از زبان رسمی پیوندهایی ایجاد میکنند؛ برای مثال، واژه «چاقوک» و «چاقو» وقتی توسط اهالی قدیمی شنیده میشود، حس همبستگی و خوشایندی ایجاد میکند و نشاندهنده پیوند فرهنگی در قلمرو زبان است.
وی با اشاره به کتابهایی مانند «فارسی هروی»، «لهجه بخارایی» و گردآوریهای مرحوم آصف فکرت، خاطرنشان کرد: اینها نمونههای ارزشمندی هستند که به علاقهمندان کمک میکنند تا با لهجههای کهن و واژگان کاربردی آن آشنا شوند و ارزش ادبی و تاریخی آنها را درک کنند. لهجههای کهن، مانند لهجه بلخ و بخارا که در شعر مولانا مشاهده میکنیم، نشاندهنده کاربرد واژگان در قرن هفتم و قرنهای بعد است. واژههایی مانند «گلون» و «بلال» در شعر مولانا با قافیه و سبک خاص خود به کار رفتهاند. این نمونهها اثبات میکند که این واژگان نه تنها رایج بودهاند، بلکه در قالب ادبی و شاعرانه نیز ارزشمند هستند و به فهم بهتر زبان و لهجه کمک میکنند.
کاظمی به موضوع سرایش و انتشار شعرها و داستانها با لهجه، اشاره کرد و گفت: این کار نقش مهمی در حفظ و نشان دادن ارزش لهجه دارد. در ایران و افغانستان این رسم چندان فعال نیست و بسیاری تصور میکنند شعر به لهجه صرفاً طنز و فکاهی است، در حالی که شعر جدی و استخواندار هم میتواند به این لهجه سروده و منتشر شود. استاد محمد قهرمان با گویش تربت حیدریه شعرهای جدی و فاخر سرودهاند. ایشان قصیدههایی دارند که زبان فاخری دارند و با لهجه خود احیا شدهاند. در هرات نیز شعرهای عاشقانه و طنز با لهجه به کار رفته است و نمونههایی مانند آثار علی جو و جناب آصف رحمانی از جمله منابع ارزشمند هستند. گسترش این آثار ادبی، پیوند و ارتباط فرهنگی بیشتری ایجاد میکند و به ما کمک میکند به لهجههای خود افتخار کنیم.
انتهای پیام


نظرات