*با پيشكسوتان جهاد و شهادت* يك آزاده: اتحاد و انسجام آزادگان در اسارت ستودني بود به وظيفه خود در قبال خانواده شهدا و ايثارگران عمل كنيد
يكي از آزادگان دوران دفاع مقدس ميگويد:نشاط اسراي ايراني در عراق برگرفته از ايمان و اعتقادات بوده و همواره مايه حيرت نمايندگان صليب سرخ شده بود.
دكتر اميرحسين تروند در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، منطقه لرستان ميافزايد:اتحاد و انسجام اسرا با يكديگر و ايمان و استقامت آنها ستودني بود.آنچه كه اسرا را در مقابل شكنجهها و سختيها بردبار كرده بود راز و نيازهاي نيمهشب و قرائت دعاي كميل و زيارت عاشورا بود كه به صورت مخفيانه و بدور از چشم نگهبانان زمزمه ميكردند.
وي همچنين اظهار داشت:افرادي كه قدم در راه جبهه و جنگ گذاشتند به نوعي به وظيفه خود عمل كردند و معامله آنها با خدا بوده نه با خلق خدا. اميدوارم سايرين نيز به وظيفه خود در قبال خانواده شهدا و ايثارگران و جانبازان وآزادگان عمل كنند.
در طول سالهاي اسارت در عراق ، هر صبح تاسوعا به منظور جلوگيري از عزاداري براي امام حسين (ع) به هر يك از ما يك سي سي آمپول ( به اصطلاح اسرا ضد شورش ) تزريق مي كردند .
دكتر امير حسين تروند از اسراي دوران جنگ تحميلي عراق عليه ايران بود كه هفت سال و6 ماه و15 روز در اسارت رژيم بعثت عراق به سر برده است.
وي در موردنحوه اسارتش ميگويد: در دوران جنگ تحميلي در تيپ مستقل 15 امام حسن (ع) خدمت ميكردم و در عمليات والفجر مقدماتي در تاريخ 19 بهمن 61 در حالي كه زخمي شده بودم در منطقه ميسان عراق به اسارت درآمده و از آن تاريخ در اردوگاههاي شماره 5 و شماره 8 الانبار وتكريت عراق به سر بردم.
وي از شهدا، سليمان چهرازي،مهدي صادقي،يوسف سليمي،حسن صفا و فرخي از جمله اسيراني ياد كرد كه در سالهاي اسارت در اردوگاه شماره 8 الانبار عراق به دليل ابتلاي به بيماري ويا و يا بر اثر شكنجه به درجه رفيع شهادت نائل آمدهاند.
دكتر تروند كه در حال حاضر در سمت معاونت درمان دانشگاه علوم پزشكي لرستان فعاليت ميكند، ميافزايد:در زمان اسارت 18 ساله و دانشآموز پايه سوم دبيرستان بودم.
و اما خاطرات تلخ وشيرين:
در يك اردوگاه بودن با حجتالاسلام ابوترابي يكي از خوشايندترين خاطراتم در دوران اسارت بود و خاطره خوش ديگري كه ازآن دوران به ياد دارم اين است كه در يكي از شبها كه مصادف با 22 بهمن بود واسراي اردوگاه مشغول تماشاي مسابقه فينال پينگ پنگ بين دو نفر از اسرا به نامهاي رجب كشاورز وجلال جابري بودند، ناگهان راديوي عراق براي چند ثانيه روي موج ايران افتاد كه درآن لحظه از راديو ايران، سرود ايران اي سراي اميد پخش ميشد كه در يك لحظه همه اسرا ساكت شده وبه آن گوش داديم وآن لحظه يكي از زيباترين و شادترين لحظهها براي اسرا بود و شور و نشاطي وصفناپذير در ما ايجاد شد.
وي شنيدن خبر بيماري امام خميني (ره) را يكي از غمانگيزترين خاطرات دوران اسارتش عنوان كرد وگفت:وقتي از طرف حجتالاسلام ابوترابي به ما خبر رسيد كه امام خميني(ره) در بستر بيماري است و اسرا براي سلامتي وي دعا كنند اين خبر خيلي سريع اردوگاه تكريت را تحت شعاع خود قرار داد و سكوتي غم انگيز اردوگاه را دربرگرفت.
عصر آن روز بيشتر اسراي اردوگاه براي شفاي امام (ره) به خواندن دعاي توسل مشغول بودند و در لحظهاي كه به قسمت توسل به امام صادق (ع) رسيده بوديم يكي از اسرا كه در آسايشگاهشان تلويزيون داشتند وارد شد و جملهاي را در گوش علي احمدي يكي از طلبههاي جوان اردوگاه زمزمه كرد كه بلافاصله احمدي در حالي كه به سر وسينه خود ميزد به ما اعلام كردكه خبر ارتحال امام خميني (ره) از تلويزيون عراق پخش شده است. با شنيدن اين خبر دعا خواندنمان متوقف شد و در غم از دست دادن امام خميني (ره) شروع به گريه و زاري كرديم.
وي وضعيت بهداشتي اردوگاه از نظرآب، غذا ، حمام ، دستشويي و... را بسيار اسفناك توصيف كرد وگفت : در طول اسارت نه تنها از نظر جسمي بلكه از نظر روحي – رواني هم در تنگنا قرار داشتيم به نحوي كه هميشه نگهبانان عراقي بايك شيلنگ يا چوب در بين ما تردد ميكردند وبه كوچكترين بهانه اقدام به تنبيه و شكنجه ما ميكردند.
نگهبانان عراقي جهت انجام مراسمات مذهبي ما را كنترل ميكردند و در مقابل، وسايل انجام مراسم هايي نظير چهارشنبه سوري را براي اسرا فراهم ميكردند تا ايرانيها را آتشپرست نشان دهند.
در طول مدت اسارتمان در عراق هر صبح تاسوعا اسرا را به صف ميكردند و با سرنگي كه گنجايش 15 سي سي دارو داشت به بازوي هر يك از اسرا يك سي سي آمپول تزريق ميكردند كه با تزريق اين آمپول دچار درد شديد وتورم در محل تزريق شده وپس از آن دچار تب ميشديم و به هذيان گفتن گرفتار ميشديم به نحوي كه تكان دادن دست تا روزها برايمان بسيار مشكل ميشد و ديگر نمي توانستيم براي عزاداري امام حسين (ع) بر سر وسينه بزنيم.
در طول مدت اسارت به اين اميد زندگي ميكرديم كه همين امروز به كشور برميگرديم در حالي كه به گونهاي برنامهريزي كرده بوديم كه تا آخر عمر بايد در اردوگاه بمانيم و به خود آموخته بوديم تا پا در خاك ايران نگذاشتهايم باور نكنيم آزاد ميشويم.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.


نظرات