• چهارشنبه / ۲۱ آذر ۱۳۸۶ / ۱۲:۴۶
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8609-12511

"مجموعه‌ي اشعار" حميد مصدق رونمايي شد «مصدق شعر را براي مردم مي‌گفت؛ نه شاعران»

"مجموعه‌ي اشعار" حميد مصدق رونمايي شد
«مصدق شعر را براي مردم مي‌گفت؛ نه شاعران»

مراسم رونمايي از «مجموعه‌ي اشعار» حميد مصدق روز گذشته برگزار شد.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين مراسم، ابتدا علي دهباشي زندگي‌نامه‌اي از حميد مصدق ارايه داد و در ادامه، محمدعلي سپانلو به نقل خاطراتي از دوستي‌اش با اين شاعر پرداخت و گفت: در نخستين يادبود حميد مصدق بعضي از سخنرانان به نقد ادبي پرداختند و به نظرم در مجلس ذكر و خير جاي نقد ادبي نيست. از هرچه كه بگذريم، به‌هر حال، او شاعر جنبش دانشجويي است و قضاوت كلي را تاريخ خواهد داشت. بعد از اين‌كه آخرين چراغ‌هاي شاعر خاموش شدند، چراغ‌هاي تاريخ روشن مي‌شوند.

سپانلو، مصدق را شاعر جوانان دانست و يادآور شد: مؤثرترين وجه كار مصدق شعر اجتماعي‌اش بود. ما هر دو در دانشكده‌ي حقوق درس مي‌خوانديم. در طول دوران با هم بزرگ‌تر شديم و او در سال 42 با منظومه‌ي «آبي، خاكستري، سياه» ايران‌گير شد.

اين شاعر شاخصه‌ي شعر مصدق را لحن بسيار صميمانه‌اش با مخاطب دانست.

سپانلو همچنين يادآور شد: در دهه‌ي 60 محفل‌هاي دوستانه بيش‌تر شدند. در آن دوران در جلسات ما مهدي اخوان ثالث پير دير بود و در مجلس ما كساني چون محمد حقوقي، هوشنگ گلشيري، سيمين بهبهاني و گاهي نيز منوچهر بديعي و بعضي اوقات شمس لنگرودي و عمران صلاحي نيز حضور داشتند. حالا دفتر تلفن خانه‌ي ما به گورستان خانگي تبديل شده است و نمي‌توان اين را دريغ ندانست كه در آن خانه‌اي كه 35 سال در آن بودم، اشباح رفقاي من حضور دارند؛ اما حضوري جذاب.

به گزارش ايسنا، در اين مراسم كه با همكاري مجله‌ي بخارا در مؤسسه انتشارات نگاه برگزار شد، محمد حقوقي هم به نقل خاطراتي از مصدق پرداخت و يادآور شد: از همان دوران دبيرستان همديگر را مي‌شناختيم. بعد من دانشجو شدم و با بهرام صادقي، ابوالحسن نجفي، اگر فرانسه نبود، و منوچهر بديعي، كه گاهي بود، جلساتي داشتيم. در آن سال‌ها كارم اين بود كه انجمن‌هاي ادبي را به‌هم مي‌زدم. اولين‌باري كه هوشنگ گلشيري را ديدم، در كافه‌ي روشنفكران اصفهاني بود. كسي آمد جلويم و بدون سلام گفت: تو فلاني هستي؟ گفتم: ‌بله. گفت: شنيده‌ام انجمن‌ها را به‌هم مي‌زني، من هم هستم. بعد از آن رفتيم انجمني كه گلشيري در آن بود و حميد مصدق رييس آن انجمن. اين انجمن مقابل انجمن‌هاي كهن ايستاده بود. بعد دوستي‌مان به جايي رسيد كه تصميم گرفتيم مجله‌ي جنگ اصفهان را راه‌اندازي كنيم. ابوالحسن نجفي هم به ما پيوست، شاملو و اخوان هم در تهران به ما پيوستند.

اين شاعر و منتقد افزود: حميد مصدق آن زمان‌ها شعر «آرش كمانگير» سياوش كسرايي را از حفظ مي‌خواند. من از اين شعر خوشم نمي‌آمد، به او مي‌گفتم شعرهايي از اين دست نگويد. وقتي كه دانشجو شد، به ملاقات اولين كسي كه رفت، سياوش كسرايي بود. او بسيار رويش تأثير گذاشت و كاري كرد كه شعر «كاوه» را بسرايد. بعد هم شعرهاي دانشجويي سرود. حميد اين راه را انتخاب كرد؛ اما ما با هم بوديم و رابطه‌مان قطع نشد. در «جنگ اصفهان» اگر شعري مي‌سرود كه همه موافقش نبودند، چاپ نمي‌شد. او كار خود را كرد و شهرتش از همه‌ي ما بيش‌تر شد و تا آخر نيز اين راه را ادامه داد؛ اما دوستي ما ادامه يافت.

حقوقي گفت: مصدق در اواخر عمر شعرهايي دارد كه از نظر سليقه، آن‌ها را مي‌پسندم و شعر او را مؤثرتر از شعر خودم در جامعه مي‌دانم.

سپس محمد سرير گفت و افزود: در سال 43 در راديو كار مي‌كردم، همان زمان بود كه با حميد مصدق آشنا شدم و وجه موسيقي و شعر، ما را به هم نزديك ‌كرد. او تازه منظومه‌ي «آبي، خاكستري، سياه» را درآورده بود و يك نسخه را به من هديه كرد. آن زمان در گروهي به‌نام اركستر جوانان بوديم و هفته‌اي دو روز ضبط داشتيم. از قديم با كارهاي محمد نوري آشنا بودم و آن ژانر و فرم را دوست داشتم. وقتي در اركستر بوديم، قرار شد كه قطعاتي نوشته شود و من كار آهنگسازي آن‌ را بكنم. روي قطعه‌ي «باران» حميد مصدق آهنگ نوشتم و اين اولين كارم به‌عنوان آهنگساز بود. بعد از انقلاب دلم مي‌خواست كه اين قطعه در ضبط بهتري صورت گيرد و اين كار هم انجام شد. اين ارتباط آغازين ما در حوزه‌ي موسيقي با حميد مصدق بود.

اين آهنگساز افزود: بعدها كارهاي ديگري با حميد مصدق انجام داديم. زماني خواستيم شعرهاي خود را بخواند. روزي آمد و از او خواستم كه اين كار را انجام دهد. در خانه اين كار را كرديم و ديدم خوب است؛ اما او رفت مسافرت، برگشت و بعد هم از دنيا رفت و وقت نشد كه ضبط استوديويي صورت گيرد. من گشتم آن نوار را پيدا كردم، در تشييع جنازه‌، صدايش را پخش كرديم و بعدها يك نوار از صداي شاعر منتشر شد.

در ادامه،‌ مفتون اميني شعر «تمنا»ي حميد مصدق را خواند و متذكر شد: حميد مصدق تمام نشده است، تا كسي او را دوباره شروع كند. او جايگاه ويژه‌اي براي خود داشته و آن هم در زمينه‌ي شعر اجتماعي و پوپولور است. مزيت ديگر او بيان تجربه‌هاي امروزي عشق با زبان امروزي شعر است.

اين شاعر افزود: او را ياد مي‌كنيم و به ياد مي‌آوريم. پيغام‌هاي پرشور او را در ادب سياسي شعري خود ياد مي‌كنيم. آن‌قدر نشانه است كه نيازي به نشان دادن ماه با انگشت نمي‌بينم.

مفتون اميني يادآور شد: برخي اين عقيده را دارند كه مصدق بسيار اين‌جايي و اين‌وقتي شعر گفته و در زمان بزرگ ممكن است شعرش اشاعه نداشته باشد؛ اما با شعرهايي كه مي‌بينم، متوجه شدم كه اين‌گونه نيست. او را به ياد مي‌آورم در باغچه‌ي خزان‌زده و بلند‌ي‌هاي دركه، با قدي خميده در حالي كه پالتو به دوش انداخته سيني چاي را ميان دوستان مي‌چرخاند. ياد مصدق را نمي‌توان در ميان غم و اندوه رها كرد، بخصوص كه ياد او باغي شده و شعرهايش ماندگار.

همچنين سيروس علي‌نژاد - روزنامه‌نگار و منتقد - با اين پرسش كه چگونه مصدق شاعر جنبش دانشجويي شد و هر وقت كه در جايي تظاهرات مي‌شد، شعر او نقش شيپور را بازي مي‌كرد، توضيح داد: مصدق به گونه‌اي حرف مي‌زد كه بسيار قابل فهم بود و اين به شعرش اين قابليت را داد كه شيپور شود. در انقلاب 57 شعر كساني چون لاهوتي، فرخي يزدي و مصدق خوانده مي‌شد. شعر را تا اين‌جاها آوردن و رسالت يافتن شعر بسيار مهم است. احساس رسالت داشتن شعر بعد از نيما يوشيج ادامه يافت و در شعر شاعراني چون احمد شاملو و مهدي اخوان ثالث نيز پي گرفته شد. در نسل بعدي كه مصدق هم جزو آن‌ها بود، نيز ادامه يافت. شعر فارسي در اين دوره داراي ايدئولوژي است و شعر فارسي بعد از سال 1320 معمولا چپ‌گراست، به غير از شعر مصدق. او شاعري است كه ملي‌گرايي در شعرش غلبه دارد و اين همان چيزي است كه هويت شعرش را مي‌سازد.

به گزارش ايسنا، در ادامه، محمد شمس لنگرودي يادآور شد: براي هر كاري انگيزه‌اي لازم است. مدت‌هاست به دلايل عديده انگيزه‌اي براي سخنراني‌ها و ميزگردها ندارم؛ به اين دليل از كساني كه خواسته بودند در مجالس‌شان سخنراني كنم، عذر مي‌خواهم. اما اين‌جا كه آمده‌ام، يكي به‌خاطر پرسشي بود كه مي‌خواستم مطرح كنم و ديگر اين‌كه با حميد دير دوست شدم؛ ولي بسيار شيفته‌اش شدم و بايد اين شيفتگي را ادا مي‌كردم.

اين شاعر افزود : شعر حميد مصدق شعري نوقدمايي بود تا يك شعر سنتي. ما يك شعر سنتي داريم و يك شعر نيمايي. شعر نيمايي با نيما شروع مي‌شود و نوقدمايي شعري است كه چيزهايي از شعر سنتي دارد و چيزهايي هم از شعر نيمايي. كساني چون شفيعي كدكني، هوشنگ ابتهاج و حميد مصدق كساني بودند كه شعر نوقدمايي مي‌گفتند. فريدون توللي تحت تأثير «افسانه»‌ي نيما، شعر نيمايي گفت كه بعد از آن ادامه يافت و شعر نوقدمايي از آن درآمد. شعر نوقدمايي به دلايل عديده مقبول عام واقع شد و طرفداران بيش‌تري يافت. اين شعر نزد شاعراني چون اخوان، توللي و نادرپور بيش‌ترين طرفدار را يافت؛ زيرا شعري خوش‌آهنگ و موزون است.

شمس لنگرودي درباره‌ي شعر مصدق و طرفدار داشتن آن متذكر شد: بسياري از دوستان كه اهل شعر و نقد هستند، خيال‌شان را راحت مي‌كنند و مي‌گويند، مصدق شعرش به اين دليل طرفدار دارد كه ساده است و موزون. من سليقه‌ام نوقدمايي نيست و اتفاقا نيمايي است؛ اما به نظرم اين‌طور نيست كه چون شعر او موزون است، طرفدار دارد. اگر اين‌طور است، چرا در آن دوراني كه نوجواني بنده بود و شعرهايي به سبك نوقدمايي چاپ مي‌شدند، هيچ كدام‌شان ماندگار نشدند؛ ولي مصدق ماند؟ خودم هم در اين‌باره به نتيجه‌اي نرسيده‌ام كه چه چيز باعث ماندگاري يك اثر مي‌شود. مثلا مكتب وقوع شاعران زيادي داشت كه معروف‌ترين آن‌ها وحشي بافقي بود. چرا از آن همه فقط بافقي مي‌ماند. اگر ساده‌لوحانه است و كوچه‌بازاري، چه دليلي باعث مي‌شود كه ماندگار بماند؟ براي همه‌ي ما كه بيش‌تر حرف مي‌زنيم و كم‌تر تحقيق مي‌كنيم، اين راحت‌ترين حرف است. به هرحال مصدق انسان شريفي بود و شعرهايش را بسيار دوست دارم.

در پايان، لاله مصدق - همسر حميد مصدق - سخن گفت و يادآور شد: اولين‌بار زمان دانشجويي منظومه‌ي « آبي، سياه، خاكستري» را در كتابخانه‌ي دانشگاه ديدم و اولين هديه‌ي من بعد از آشنايي با مصدق همين منظومه و كتاب ژان كريستف بود. او ساده و قابل درك شعر مي‌گفت و دليلش اين بود كه مي‌گفت شعر را براي مردم مي‌گويم؛ نه شاعران. يكي از وسواس‌هايش قيمت كتاب بود. دوست داشت دانشجويان بتوانند كتابش را بخرند.

او در ادامه افزود: هنوز وقتي وارد اتاق مي‌شوم، منتظرم چيزي بنويسد و بدهد به من تا پاك‌نويسش كنم. دلم براي آواز خواندنش تنگ شده، موقع دلتنگي من و دلتنگي خودش.

همسر مصدق گفت: در سال 61 با شركت دوستانش، در خانه جلسات شعرخواني راه انداخت. بعد از مرگ اخوان نام گروه را ياران اميد گذاشت. او به چيزي كه عشق مي‌ورزيد، تدريس بود. هربار كتابي چاپ مي‌شد، سعي مي‌كردم در غلط‌ گيري كمكش كنم؛ اما وقتي اين كار را مي‌كردم، دوباره خودش آن را تصحيح مي‌كرد. آن‌قدر اين كار را مي‌كرد تا كاغذ‌ها خط خطي شوند.

در اين مراسم، همچنين سيدعلي صالحي شعري را براي حاضران خواند و قطعه‌اي از يكي از شعرهاي منتشرنشده‌ي حميد مصدق اجرا شد.

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha