پيكر محمد ايوبي صبح امروز (دوشنبه، 21 ديماه) از مقابل خانهي هنرمندان ايران به سمت قطعهي هنرمندان بهشت زهرا (س) تشييع شد.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، ناصر تقوايي در اين مراسم با اشاره به شكل گرفتن حلقهي نويسندگان جنوب، گفت: در سال 1340، سه دوست در آبادان جمع شده بودند و ميخواستند نشريهي ادبي دربياورند. من در آن زمان در تهران بودم. زماني بود كه با تمام محدوديتها و سانسوري كه روي نخبگان وجود داشت، فرصتي پيش آمد تا جوانان ايران دور هم جمع شوند و نشريهاي براي خود درآورند. در اصفهان «جنگ اصفهان»، در كردستان مجلهي «پارس» و در شهرهاي ديگر مجلات ادبي ديگري منتشر ميشد. بچههاي آبادان هم تصميم گرفتند اين كار را انجام دهند. گفتوگوها ادامه يافت تا سال 45 كه اولين شمارهي مجلهي «فرهنگ و ادبيات جنوب» منتشر شد.
اين كارگردان سينما و داستاننويس در ادامه يادآور شد: وقتي اولين شمارهي اين مجله را برايم فرستادند تا ويرايش كنم، ديدم بسيار حيرتآور است. محمد ايوبي و عدنان غريفي در اين شماره مطلب داشتند. اولين شمارهي مجله كه در فروردين 45 منتشر شد، ما توانستيم به شكل منظم هر ماه آن را منتشر كنيم و با شهرهاي ديگر كه مجله درميآوردند، تبادلاتي وجود داشت.
تقوايي با بيان اينكه در آن زمان، سعي ميكرديم مجلههايمان بومي نباشد، متذكر شد: اين باعث شد كه بچهها نويسندگان و شاعران سرشناسي شوند. بدون اينكه برنامهريزي كرده باشند، بين نسل روشنفكر يك همبستگي بهوجود آمد.
او با اشاره به اولين داستان ايوبي كه در آن نشريه منتشر شد، گفت: اولين داستان ايوبي به نام «چاي» منتشر شد، در همان موقع ميبينيم كه ادبيات جنوب به دليل نوع نگاه آن گروه به دنيا پوست انداخته بود و آنها داشتند فضاي نوي را شكل ميدادند. آبادان كه بزرگترين شهر صنعتي ايران بود، ادبيات صنعتي را وارد جامعهي ايران كرد. نويسندگاني چون شهرنوش پارسيپور، پرويز مسجدي، عدنان غريفي و خيليهاي ديگر كه من الآن در خاطرم ندارم، به همراه گروهي از شاعران از اين ادبيات برآمدند.
تقوايي افزود: تا بهار 46 كه ما اين مجله را درآورديم، شاعر و نويسندهي زيادي به جامعه معرفي شد؛ اما بعد از اين بچهها دستگير شدند؛ بدون اينكه عمل سياسي انجام دهند. متأسفانه در جامعه، گاهي فكر كردن و انديشيدن عمل سياسي است. اين بچهها به حبسهاي طولانيمدت محكوم شدند؛ خيليها را نديده بودم و فقط مطالبشان را خوانده بودم.
اين هنرمند ادامه داد: تنها كسي را كه در اين ميان نگرفتند، من بودم؛ چون آن موقعها تازه وارد صداوسيما شده بودم و نويسندگي ميكردم. از اين فرصت استفاده كردم و به ديدار جلال آل احمد رفتم، با ابراهيم گلستان و غلامحسين ساعدي ملاقات كردم تا براي آزاد كردن دوستان زنداني كاري انجام شود؛ ولي متأسفانه آنها آزاد نشدند.
او همچنين با اشاره به تأثير مجلهي «فرهنگ و ادبيات جنوب» در ادبيات جنوب، گفت: با پيدايش اين مجله، نسلي از نويسندگان وارد ادبيات ما شدند كه تاكنون سابقه نداشت. گويش جنوبي قابليتي براي داستانسرايي داشت كه نه تنها به ادبيات، كه در سينماي ما هم رسوخ كرد.
تقوايي ادامه داد: قبل از آنها، صادق چوبك و رسول پرويزي هم بودند. البته آنها بچههاي جنوب نبودند و به آنجا آمده بودند. ولي جذابيت آن بچهها اين بود كه آنها بچه كارگر بودند كه ما صد سال از پول نفت آنها ارتزاق ميكنيم.
او همچنين گفت: مخالفت با انديشيدن در طول تاريخ ما شدت يافت و معني روشنفكر وارونه تعبير شد. الآن اگر بخواهند به كسي توهين كنند، او را به روشنفكر بودن متهم ميكنند.
ناصر تقوايي با بيان اينكه خانوادهي ايوبي بايد به او افتخار كنند؛ چرا كه با همهي مرارتها ساخت؛ اما ادبيات شغلش بود، يادآور شد: او با همهي سختيهاي زندگياش ساخت و دوام آورد. چند رمان او اين سالها براي نشر رفته و حالا ممكن است تازه بيرون بيايد.
او در ادامه عنوان كرد: به نظرم، ذهنيت سياستمداران ما از هنر و واژگاني چون هنرمند اشتباه است و بايد روشن شود. هنرمندان كاري نميكنند جز بازتاب اجتماع خود و اگر سياستمداران باهوش باشند، از آن استفاده ميكنند؛ اما همين موضوع يك هشدار به سياستمداران است و آنها سانسور را بهوجود ميآورند تا جلو اينرا بگيرند. اين چيزي است كه سياستمداران نميبينند. آنها در روز زندگي ميكنند و هنرمندان در آينده.
اسدالله امرايي نيز در سخناني گفت: من با ايوبي دوستي كردم و همسفر هم بودم. ايوبي رفيق خوبي بود و گوش شنوايي براي شنيدن صداهاي مردم و انعكاس آنها در آثارش داشت. يكي از خصلتهاي او صبورياش بود و همين صبوري نشان داد كه چه آثاري را ميتواند خلق كند.
اين مترجم ادامه داد: ايوبي از كساني بود كه عشق و علاقهاش به اين مملكت باعث شد كه اينجا بماند و بنويسد. هرچند تنش رنجور بود و در چاپ آثارش زحمت داشت و دشواريهايي را كه همهي ما با آن روبهرو هستيم، داشت؛ اما تحمل كرد و آثار خوبي خلق كرد.
همچنين محمود سجادي دربارهي ايوبي گفت: محمد ايوبي كه سير طولاني از «جنوب سوخته» تا «آببازي» را طي كرد، همواره بزرگترين دغدغهاش داستان بود.
اين شاعر ادامه داد: زماني من، ايوبي و سيروس مشفقي مجموعهي شعري را منتشر كرديم؛ اما بعدها او به داستاننويسي رو آورد و نويسندهي موفقي شد و حالا به زندگي پايداري رسيده است.
حمزه موسوي - از دوستان قديمي ايوبي - هم با ذكر خاطراتي از اين داستاننويس، گفت: ما دوستان قديمي بوديم. از سالهاي دههي 40 در مطبوعات با عنوان «م. پرستو» شعر مينوشت و دوستي ما از همان زمانها شروع شد. بعد از آشنايياش با داستاننويساني چون احمد محمود، خط او عوض شد.
او با بيان اينكه صبوري و تأمل چكيدهاي بود كه از قلم ايوبي ميچكيد، متذكر شد: استعارههاي ايوبي جنوبي بود و به مشكلات جنوب ميپرداخت. او تن ميزد به مسائلي كه برايش پيش ميآمد، يا با صبوري ميگذشت و يا سكوت ميكرد و لبخند ميزد. اميدوارم آنها كه راه صبوري را پيش گرفتهاند، مورد ستايش قرار گيرند.
در پايان اين مراسم كه با اجراي رسول آباديان همراه بود، نسرين ايوبي - همسر محمد ايوبي - گفت: شب آخر آرزوي مرگ كرد، گفت خسته شدم از اين همه درد. دهانش را گرفتم و گفتم نه، گفت اگر بتوانم سال 88 را تمام كنم، دررفتهام. او بوي مرگ را احساس كرد. در بيمارستان چهرهي مرگ روي صورتش بود، نميتوانست نفس بكشد. «آواز طولاني جنوب» رفت.
انتهاي پيام


نظرات