• یکشنبه / ۳۰ تیر ۱۳۹۸ / ۱۰:۲۶
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 98043015466
  • خبرنگار : 71573

انتشار «قدرت فقر» و رمان «شاه‌پری»

انتشار «قدرت فقر» و رمان «شاه‌پری»

کتاب‌های «قدرت فقر» نوشته مارگریتا پاسکوچی با ترجمه فؤاد حبیبی و امین کرمی و رمان ایرانی «شاه‌پری» نوشته زهرا امیدی منتشر شد.

 به گزارش ایسنا،  کتاب «قدرت فقر؛ مارکس اسپینوزا می‌خواند»  نوشته مارگریتا پاسکوچی با ترجمه فؤاد حبیبی و امین کرمی در ۳۲۳ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۹ هزار تومان در انتشارات ققنوس عرضه شده است.

در نوشته پشت جلد کتاب می‌خوانیم: اثر مارگریتا پاسکوچی کتابی است خوشخوان وقتی ریسمان آریادانه‌ای را دنبال کنیم که ذکاوت و قدرت برسازنده ما را به جنگ مینوتور سرمایه‌دارانه رهنمون می‌شود. ما، در این توسل به افسانه‌ها، افسانه‌های مشابه دیگری نیز می‌یابیم که تخیلمان را چندان برنمی‌انگیزند. نه ایکاروس که به شیوه‌ای یوتوپیایی می‌خواهد از مصیبتی بگریزد که سرمایه تحمیل می‌کند، و نه هرکول که در مقام رفرمیستی شایسته همواره فکر می‌کند قدرتمندتر از دشمن است – تا جایی که توهم به هزیمت ختم می‌شود. نه؛ در این جا مسئولیت اخلاقی و انقلابی‌مان شناخت را به جانب فقر سوق می‌دهد – نه به سوی یوتوپیا و نه به جانب تکبر رئالیستی بلکه در عوض به سوی تجربه فقر. پاسکوچی می‌گوید فقرا قدرتمندند. او مارکس را در مقام خواننده اسپینوزا تفسیر می‌کند: با جود این، شاید، در این‌جا چیزی بیش از آنی وجود دارد که در آثار اسپینوزا و مارکس می‌توان یافت. برای چنگ زدن بر این چیز «بیشتر»، ریسمان واپسینی در کار است که باید بدان متوسل شد: گره زدن تجربه فقر به هستی‌شناسی میل، به عبارت دیگر، به هستی‌شناسی عشق.

 همچنین رمان «شاه‌پری» نوشته  زهرا امیدی در ۲۷۲ صفحه با شمارگان ۵۵۰ نسخه و بهای ۳۲ هزار تومان در انتشارات هیلا وابسته به گروه انتشارتی ققنوس راهی بازار شده است.

در پشت جلد کتاب نوشته شده است: تا دستم خورد به موها و مایع گرمی که از گردنش بیرون می‌زد چراغ‌قوه‌ام را روشن کردم. قدرت فکر کردن نداشتم. او را روی دوشم کشیدم و شروع کردم به دویدن. قیل و قال سربازها را پشت سرم می‌شنیدم و می‌دویدم. گلوله‌ای شلیک شد. کنار جاده سقوط کردم. شاه‌پری از روی دوشم افتاد و از شیب کنار جاده سر خورد پایین. نرسیده به جوی آب، تنه یک درخت گردو نگهش داشت. دویدم پایین. سراسیمه از زمین بلندش کردم و رفتم روی پل یخ‌زده. نفس گرمش به زخم پشت گردنم می‌خورد. پاهایم می‌لرزید. کافی بود بلغزم و روی شاخه‌های انارِ آن پایین سقوط کنم. وارد آب یخ‌زده کانال شدم. چند قدم که جلو رفتم با گلوله‌ای که کنار پایم به زمین نشست متوقف شدم. (از متن کتاب)   

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha