اختلال را باید به معنای متفاوت با نرمال در نظر بگیریم و نه بیمار
واقعیت هم بیانگر آن است که اختلال داشتن همیشه هم به معنای بیمار یا ناتوانی نیست هر چند فردی که اختلال روانی دارد در بعضی جنبههای زندگیاش به شدت ناتوان میشه اما در مقابل در زمینههای دیگهای ممکنه تواناییهای منحصر به فردی رو بروز بدهد، مثلا یک شخصیت ضد اجتماعی در فریب دادن و سو استفاده کردن از آدمها توانایی بالایی داره یا بعضی از خودشیفتهها در مهمتر و ارزشمندتر نشون دادن خود بسیار توانا هستند.
موضوع سر خارج شدن از تعادله نه ناتوانی
پیام دیل آرچر در کتاب "متفاوت بودن بهتر از نرمال بودن است" میتواند این باشد که فقط به یک سر طیف که فرد دارای اختلال دارد و بعضا در اداره زندگی خود یا سازگاری با محیط ناتوان شده نگاه نکنیم و اون سر طیف را هم ببینیم و توجه کنیم که افراد دارای اختلال توانایی های خاصی هم دارند .
همانطور که در بعضی از کتابهای توصیفی و آماری اختلالات روانی اشاره شده که اختلال روانی صرفا مربوط به افراط و تفریط در کنشهای روانی است یا به عبارتی وجه تمایز یه آدم نرمال با یه فرد دارای اختلال کاملا کمی است و نه کیفی، پس این افراط و تفریطها یا تفاوتهای کمی نمیتواند به معنای ناتوانی یا بیماری باشد.
متفاوت بودن زمانی میتواند بهتر از نرمال بودن باشد که فرد موهبت و امتیازی رو که در اختلال روانیاش است درک کند و آن را بپذیرد مثلا یک فرد دوقطبی که رنج زیادی رو متحمل میشود زمانی میتواند به این درک برسد که متفاوت بودن بهتر از نرمال بودن است که بخش قابل توجهی از این رنج برایش قابل هضم باشد آن زمان است که می تواند از امتیازهای ویژه اختلالش استفادههای خوبی ببرد؛ مثلا یک رمان مهیج و جذاب و تاثیر گذار بنویسد در غیر این صورت شاید ترجیح بدهد پشت عنوان بیماری و ناتوانی خودش را قایم کند تا مسئولیت متفاوت بودنش را به عهده نگیرد.
واقعیت هم اینه که متفاوت بودن اغلب هزینههای زیادی داره حالا متفاوت خوب و کارآمد بودن هزینههای بیشتر هرچند دستاوردهای آن هم ارزشمندتر است.
انتهای پیام
نظرات