سیدجمال الدین شکوری که در سال ۱۳۶۰ معاونت کارگاه فنی دانشگاه تبریز را برعهده داشت در گفتوگو با ایسنا، با اشاره به جریانات 27 دی ماه سال ۶۵، دانشگاه تبریز، اظهار کرد: زمانی که صنایع خودکفایی سپاه هنوز هیچ بساطی نداشت و فشار تحریم اقتصادی و تسلیحاتی دشمن بر ایران افزایش یافته بود، مسئولان فداکار صنایع خودکفایی سپاه پاسداران کمک زیادی در این زمینه انجام دادند.
وی ادامه داد: در آن موقع که حتی نمیتوانستیم سیم خاردار بخریم، ساخت اولین خمپاره در دانشگاه تبریز آغاز شد و شروع به ساخت تسلیحات کردیم.
شکوری با بیان اینکه جهاد دانشگاهی نیز به ساخت تسلیحات جنگی ورود پیدا کرد، گفت: با توجه به اینکه اطلاعات خوبی در زمینهی ساخت تسلیحات نداشتیم، از ظرفیت جهاد دانشگاهی استفاده کردیم، آموزشهای لازم نیز برای استفاده از تسلیحات انجام شد.
وی با بیان اینکه در ابتدای کار به حضرت ولیعصر(عج) توسل کردیم، ادامه داد: حتی فرد جانبازی به نام آقای رضاپور که دو تا از پاهای خود را از دست داده بود، اصرار داشت در کارگاه کار کند، این جانباز در 12 عملیات جنگی شرکت کرده بود.
وی ادامه داد: آقای رضاپور فردی جانباز بود که روزی 40 بار خمپاره میزد و این امر واقعا معجزه بود، زمانی که خمپارهها را با دست میساختیم، آنها را مزین به نام سیدالشهدا کرده و به جبهه ارسال میکردیم.
این جانباز بمباران ۲۷ دی دانشگاه تبریز بیان کرد: هر روز تهدیدات فراوانی مبنی بر اینکه صدام شما را بمباران خواهد کرد، دریافت میکردیم ولی همهی بچهها نسبت به این تهدیدات بی توجه بودند و هیچ هراسی از مرگ نداشتیم حتی برخی از بچهها با غسل شهادت وارد کارگاه میشدند.
وی با اشاره به حادثه ۲۷ دی ماه و چند ساعت قبل از بمباران کارگاه فنی، ادامه داد: در روز ۲۷ دی در کارگاه کار میکردیم ساعت ۲۰:۳۰ شب، برقها قطع شدند، همهی بچهها شروع به خواندن دعای توسل کردند، بعد از مدتی با وصل شدن برقها بچهها شروع به کار کردند.
وی بیان کرد: زمانی که هواپیماهای عراقی در آسمان کشور بمباران میکردند هیچ گونه دفاعی از سوی ایران در مقابل بمباران وجود نداشت، ضدهوایی ها نیز کار نمیکرد به همین دلیل هر شب با غسل شهادت در کارگاه حضور مییافتیم.
شکوری ادامه داد: شب حادثه شهید رضوان جو به سراغم آمد و گفت؛ ماشین تراشش کار نمی کند، رفتم نگاه کردم و با پا ترمز را به داخل فشار دادم و ماشین تراش را به کار انداختم، دلواپسی خاصی در دلم وجود داشت زمانی که از رضوان جو جدا شدم دیگر متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد، بعد از چند دقیقهای متوجه قطع شدن دستم شدم، خون از چشمانم سرازیر شده بود در همان حین کلمهی شهادت را زیر زبانم جاری کردم.
وی افزود: همه ی بچهها زخمی و برخی شهید شده بودند، شهید رضوان جو نیز به حالت سجده افتاده بود،فقط صدای بچه ها را می شنیدم که یکی یکی نام اهل بیت(ع) و ذکرهای" السلام علیک یا فاطمه الزهرا، السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین" و شهادتین را زمزمه میکردند.
وی ادامه داد: زمانی که چشمانم را باز کردم دیدم یکی از دستانم قطع شده و ترکش به چشمانم اصابت کرده است و مرا تازه از اتاق عمل بیمارستان بیرون آورده بودند.از بچه ها جویای حال مابقی دوستان شدم، گفتند همگی سالم هستند ولی زمانی که گفتم خوابشان را دیدم، گفتند همهی آنها شهید شدند.
بر اساس این روایت؛ دانشجویان و اساتید دانشگاه تبریز به ویژه دانشجویان دانشکده فنی در دوران هشت سال دفاع مقدس در پشتیبانی از جنگ، بسیج شده بودند و تعدادی از دانشجویان در کارگاه دانشکده فنی این دانشگاه که تحت مدیریت جهاددانشگاهی اداره میشد، در زمینه تهیه ابزارهای جنگی، فعالیت میکردند ولی در یکی از حملات رژیم بعثی با همکاری منافقان، این کارگاه در شامگاه شنبه ۲۷ دی ماه ۱۳۶۵، بمباران شد و ۲۲ دانشگاهی انقلابی آن شهید شده و شش نفر نیز جانباز شدند.
انتهای پیام
نظرات