يك شاعر اعتقاد دارد: شعر معاصر خودش توليد كننده است و بازتوليد نميكند.
كوروش كرمپور در گفتوگو باخبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ـ منطقه خوزستان ـ اظهار كرد: ادبيات مفاهيم كلاني مثل عشق، مرگ، مقاومت، شجاعت و غيره دارد كه در طول تاريخ شكلهاي گوناگوني پيدا ميكنند.
وي در خصوص بازتوليد مفاهيم كلان در شعر معاصر گفت: شعر اگر معاصر باشد مفاهيم را بازتوليد نميكند بلكه مفاهيم زمان خودش را توليد ميكند اما يك سري مفاهيم كلان در ادبيات وجود دارند كه اين مفاهيم كلان متناسب با زمان خودش شكل توليدي خودش را پيدا ميكند. مثلاً ما در مورد شعر كلاسيك مدام از دو گونه عشق صحبت ميكنيم؛ عشق مجازي و عشق حقيقي.
اين شاعر اضافه كرد: با توجه به رويكردهاي مدرن نسبت به مفاهيمي مثل عشق ما ديگر اين گونه تقسيمبنديها را نداريم چراكه عشق مقولهای روانشناختي و مادي است كه چيز بدي هم نيست.
كرمپور بيان كرد: مقوله جسم در عشق چيز بدي نيست اما در گذشته هميشه ميگفتيم از جسم بايد بگذاريم تا به روح برسيم و اين به دليل آن تقسيمبنديهايي بود كه بنيانهاي فلسفي كلاسيك انسان دوره خودش را تقويت ميكرد.
وي اضافه كرد: امروز ديگر ما آن گونه فكر نميكنيم. البته نميخواهيم بگوييم آن بد است ما در واقع گزارش وضعيت ميكنيم و نميخواهيم قضاوت كنيم.
اين شاعر توضيح داد: مثلا عشق در شاملو با حماسه و مسايل اجتماعي پيوند ميخورد. يا عشق در آثار فروغ فرخزاد با مسايل شهرنشيني پيوند ميخورد. يعني ما يك عاشق شهرنشين و يك عشق شهري را ميبينيم و عشقي خارج از زمان و مكان را نميبينيم. در واقع عشقي را ميبينيم كه در شهر اتفاق ميافتد و مربوط به انسان شهري عاشق است. حتي در بعد عرفاني هم ما شكلهاي جديدي از عرفان را در شعر ميبينيم مثل سهراب سپهري.
اين شاعر خاطرنشان كرد: اما بعضي مفاهيم مثل فقر به عنوان عامل اصلي فاصله طبقاتي در شعر نيما يوشيج مفهومي توحيدي است. يعني فقر را در شعر نيما و شاملو و بعضي ديگر از شاعران با آه و نالههاي فقر در شعر كلاسيكمان خيلي فرق دارد. فقر در شعر نو ما با ايدئولوگهاي سياسي مطرح ميشود.
كد خبرنگار: 17027


نظرات