به گزارش ایسنا، در ابتدا باید بگوییم که «کُلَه چهارشنبه» داریم نه «چهارشنبهسوری»! جواد انصافی در کتاب «چهارشنبهسوری» نوشته است: «مردم تات زبان تاکستان به «چهارشنبهسوری»، «کله سوری» یا «کله چهارشنبه» میگویند که کُلَه همان سرخی معنی میدهد و این روز را روز بدرورد و خداحافظی با سالی میدانند که گذشته و به استقبال سال جدید میروند.»
انصافی همچنین در این کتاب آورده است: «سوری به معنای سرخ و سرخی است، تسریع گرمای فضا و آسمان و جهان جادویی یا آئینی به همین منظور است ضمن اینکه ما هم از جهان زمستانی خود بیرون میآییم، سرخی دلیل انرژی و تحرک است. پس از جشن سوری باید بتوانیم بیرون بیاییم، روی زمین کار کنیم، و خواب زمستانی را کنار بگذاریم.»
در سالیان دور برای این شب بوتههای خاری به نام «وَرَگ» را از بیابانهای اطراف قزوین میآوردند و آتش میزدند و با واحد طاق شمارش میکردند و هنگام پریدن از روی آن از روی طاقهای فرد میپریدند.
در گذشته در این شب پشتبام منازل آتش روشن میکردند و حتماً باید تعداد کُپههای آتش فرد بود چراکه تعداد زوج را بدشگون میدانستند.
بعد از به راه انداختن آتش از روی آن میپریدند و شعر «سرخی تو از من، زردی من از تو» را میخواندند در بعضی از روستاها نیز برای دفع بلایا و باز شدن بخت دختران در پشت رودخانه میایستادند و یکتکه سنگ کوچک به آب روان پرتاب میکردند.
بخت گشایی دختران در کلهچهارشنبه
در «کُلَه چهارشنبه» برای بختگشایی، به شوخی دختران را با پارو بیرون میکردند و چند دقیقه پشت درب نگه میداشتند و بعد درب را باز میکردند، در حال حاضر این رسم در بین برخی از مردم همچنان جاری است.
در گذشته دختران دم بخت را به دباغخانه میبردند در این رسم دختر باید از روی 7 تاغار که پوست دام بوده و بو میداده، میپرید و از آب تاغار هفتم بر سر و رویش میپاشیدند و دختر نیز در پایان باید به شاگرد دباغ انعام میداد.
جواد انصافی نیز در کتاب «چهارشنبهسوری» نوشته است: «معمولاً زنهایی که دختر شوهر نکرده یا حتی پسر مانده داشتند از مغازه یک قفل بسته میگرفتند و هنگام مراسم آتشافروزی درست وقتیکه دختر یا پسر از روی آتش میپرید قفل را باز میکردند و معتقد بودند بخت دختر یا پسرشان بهزودی باز میشود.»
فال گرفتن با تخممرغ در چهارشنبهسوری
در مورد غذاهای چهارشنبه آخر سال باید گفت که در بعضی روستاها شیربرنج و در برخی دیگر نیز کلهپاچه طبخ میشد و در گذشته هنگامیکه کلهپاچه را میخوردند آشغال استخوان آن را در مزارع جالیز دود میدادند تا سرما جالیز را نزند.
در این شب 2 غذای مخصوص «شیش انداز» و «رشتهپلو با ماهی» بود؛ طبخ شیش انداز در قزوین به این صورت است که پس از سرخ کردن و کوبیدن بادمجان، آن را در دور تابهای میریختند و کف تابه شش تخممرغ میشکستند. کسانی هم که این غذا را با پلو میل میکردند، در کنار طبخ غذا، فال هم میگرفتند به این صورت که وقتی میخواستند این پلو را دم بگذارند یک تخممرغ خام را داخل پوست پیاز میپیچیدند و با نخ بسته و لای برنج میگذاشتند که نم برنج باعث میشد پوست پیاز رنگ بیندازد و اشکال مختلفی روی تخممرغ میافتاد که مانند فال قهوه بود و برای هر کس نیتی که داشت را میگفتند و تشبیه میکردند.
آجیل مخصوص «کُلَه چهارشنبه» شیرین و نزدیک به آجیل مشکلگشا بود با این تفاوت که این آجیل شیرین، نقل داشت.
جواد انصافی در کتاب «چهارشنبهسوری» نوشته است: «این آجیل یُمن و شگونی داشت که در این شب با خود به خانهها میآورد که از هفت نوع خوردنی و میوه خشک مانند کشمش، نخودچی، توت، انجیر، خرما، قیسی و باسلق تشکیل شده و فلسفه هفت نوعی بودن آن نیز این است که اولاً عدد هفت به تعداد کواکب هفتگانه مربوط میشود و دیگر اینکه خوردن این آجیل برای اندام هفتگانه بدن مفید است.»
اتمام حجت باغدار و درخت فردای چهارشنبهسوری
در برخی روستاها نیز مرسوم بود که فردای چهارشنبهسوری، در روز چهارشنبه فردی که صاحب باغی که درختش بار نمیداده با تبر به باغ میرفت و درخت را تهدید میکرد که اگر بار ندهد آن را قطع خواهد کرد و به همین منظور ضربه کوچکی نیز به درخت میزد و البته در بعضی روستاها نیز فردی برای وساطت بین درخت و صاحب باغ میآمد و میگفت من واسط میشوم که این درخت بار دهد.
شالاندازی در کنار چَمچَهزنی
در «کُلَه چهارشنبه» مراسم چَمچَهزنی وجود دارد نه قاشقزنی! در چَمچَهزنی جوانان چادر بر سر میکردند و به درب خانهها میرفتند و قاشق روی کاسه میزدند و صاحبخانه آجیل یا کشمش در داخل کاسههای آنها میریختند.
جواد انصافی نیز در کتاب «چهارشنبهسوری» آورده است: «شب چهارشنبه دختران الک آردی یا ظرفی دیگر مانند آن را با یک قاشق چوبی رب میداشتند و سر صورت خود را طوری میپوشاندند که شناخته نشوند و حدود یک ساعت از شب رفته به در خانهها راه میافتادند و با قاشق چوبی دقالباب میکردند. وقتی در را به رویشان میگشودند بیآنکه حرفی بزنند قاشق و ظرف را نشان میدادند صاحبخانه هم برنج، پول و یا هر چیز دیگری مناسب میدید در ظرف آنها میگذاشت. دختران از این در به آن در و از این خانه به آن خانه میرفتند تا اینکه بهاندازه یکم وعده شام غذا یا پول به دست آوردند؛ آنگاه با پولی که به دست آورده بودند شمعی میخریدند و جمعه بعد روزه میگرفتند و شمع را هنگام شب میافروختند و با غذا یا پولی که جمع کرده بودند روزهشان را باز و افطار میکردند تا بختشان چون گل بشکفد.»
در برخی روستاها نیز در مراسم شالاندازی، یک شال را که به انتهای آن جوراب میبستند را از باجه (منفذی در سقف) آویزان میکردند و صاحبخانه چیزی بهعنوان هدیه در آن میگذاشت.
گزارش از: زهرا حسینی فلاح خبرنگار ایسنا منطقه قزوین
انتهای پیام
نظرات