• چهارشنبه / ۸ مرداد ۱۳۹۹ / ۱۷:۲۶
  • دسته‌بندی: قزوین
  • کد خبر: 99050806261
  • منبع : نمایندگی قزوین

مگر می‌شود ارباب، نوکرش را نخرد؟!

مگر می‌شود ارباب، نوکرش را نخرد؟!

ایسنا/قزوین شهید امیرحسین محمدعلیخانی همیشه می‌گفت: ۱۰ سال یا حسین گفتم مگر می‌شود امام حسین (ع) ۱۰ سال «یا حسین» گفتن من را نشنود و شهید نشوم.

امیرحسین در کنار دیگر شهدای شهر آرام‌گرفته، اشک حسرت بر چشمان دوستان و اقوامش حلقه‌زده است، مداح مرثیه‌سرایی می‌کند و دل‌ها می‌لرزد، اما مادر دلش بیشتر لرزیده و می‌گوید: خدا همیشه آرزوهایم را برآورده می‌کند، آن روز هم‌آرزو کردم امیرحسین شهید شود؛ امیرحسین به آرزویش رسید، حالا باید خوشحال باشیم.

باد می‌وزد و مادر با لبخندی بر لب می‌گوید: از خدا خواسته بودم که در این روز گرم تابستانی هوا خنک باشد تا گرما مهمانان امیرحسین را کلافه نکند، امیرحسین همیشه مهربان بود و حالا هم باد مهمانانش را نوازش می‌کند.

مادر به مهمانانش خوشامد می‌گوید و بیان می‌کند: همیشه در ماه محرم با امیرحسین خانه را آماده و پرچم‌های عزا را دورتادور خانه وصل می‌کردیم، امیرحسین برای ما مداحی و روضه‌خوانی می‌کرد، دیروز هم‌خانه را آماده کردم، استکان‌های چایی را چیده‌ام اما مداح نداریم که برایمان مداحی کند، باید مداح‌های موردعلاقه امیرحسین را بیاورم تا برایش مداحی کنند.

مخلص آسیدعلی آقاییم!

پدر شهید نیز با قامتی استوار درحالی‌که پیراهنی مشکی بر تن دارد و اشکی نمی‌ریزد، می‌گوید: امروز مراسم جشن پسرم است و امیرحسین بعد از چندین سال تلاش به آرزویش رسیده و خدا را شاکر هستم که سرسوزن حق خود را ادا کردیم، ۲ روز اول هم لباس سفید به تن کرده و معتقد بودم امیرحسین در سالروز تولدش دوباره متولدشده است، اما برخی از دوستانش گفتند که امیرحسین نوکر امام حسین (ع) است همان‌طور که برای امام حسین (ع) سیاه می‌پوشید برای امیرحسین هم بپوشید.

پدر امیرحسین باافتخار سرش را بالا می‌گیرد و می‌گوید: امیرحسین رفت پیش ارباب و رفقایش اما ما باید حسرت بخوریم، آخرین باری که گفت برایم دعا کن تا شهید شوم، گفتم من خودم سی سال است که برای خودم دعا کردم اما نتیجه نداشت ولی دعایم در حق فرزندم اجابت شد.

پدر شهید خاطرنشان می‌کند: امیرحسین از زمان دبیرستان در پایگاه بسیج فعالیت داشت و بسیجی ویژه بود، بعدازآن به خدمت رفت و بعد از سربازی نیز در پایگاه‌های بسیج فعال بود، ۲ بار نیز تلاش کرد که برای دفاع از حرم به سوریه برود اما چون دوره‌های تخصصی آموزشی را نگذرانده بود اجازه نمی‌دادند که نیروهای داوطلب عادی بروند و موفق نشد که بتواند برود.

وی عنوان می‌کند: امیر حسین عاشق رهبری بود و ذکر خیرش این بود که مخلص آسیدعلی آقاییم، می‌گفتم مقام معظم رهبری را با القاب خودش صدا کن می‌گفت ما داش‌مشتی هستیم و با آسید علی آقا داش‌مشتی حرف می‌زنیم.

علیخانی یادآور می‌شود: امیرحسین همیشه عاشق شهادت بود اما بعد از شهادت سردار سلیمانی متحول شد، دیگر کار در مغازه را رها کرد و به سپاه رفت، اما سپاه به خاطر سنش نمی‌پذیرفت ولی امیرحسین تسلیم نمی‌شد و می‌گفت آخرش برگه‌ام را از سپاه می‌گیرم، باید در سپاه باشم و از وطن و حرم دفاع کنم.

وی تأکید می‌کند: شش ماه بود که به‌صورت نیروی داوطلب در رفت‌وآمد بود، پانزده روز قزوین بود و پانزده روز به سردشت می‌رفت، تقاضا کرده بود که برود سپاه، گفته بودند که بعدازاین مأموریت بیاید مهرش را می‌زنیم، اما دیگر به آرزویش رسید و اربابش امام حسین (ع) مهرش را زد.

پدر شهید یادآور می‌شود: امیرحسین پنج سال در یک مغازه کار می‌کرد اما درآمدی نداشت، بعد از شهادتش از دوستانش شنیدم که بیست‌وچهار خانواده فقیر را شناسایی کرده بود و به‌صورت شبانه به این خانواده‌ها کمک می‌کرد، اما چون اخلاص داشت به کسی نمی‌گفت این کارها را انجام می‌دهد.

وی خاطرنشان می‌کند: امیرحسین همواره نسبت به نمازها و روزه‌های مستحبی‌اش مراقبت می‌کرد و به مادرش علاقه زیادی داشت، خیلی تلاش کرد شهید شود همیشه از مادرش می‌خواست که برای شهادتش دعا کند اما مادرش ارتباط عاطفی قوی با امیرحسین داشت و راضی نمی‌شد.

پدر شهید تصریح می‌کند: از روزی که رضایت مادرش را گرفت تا زمانی که به شهادت رسید پنج روز گذشت، هفت روز قبل از شهادتش بود که نماز می‌خواندم و به سراغم آمد و با قلقلک دادن و شوخی تلاش می‌کرد تا برایش دعا کنم که شهید شود، آن روز از بس شوخی کرد که ناخودآگاه برای اولین بار رضایت دادم و گفتم برو انشالله شهید شوی و من از دست تو خلاص شوم و خندیدیم.

وی تصریح می‌کند: امیرحسین ظهر روز پنج مرداد سال ۷۱ به دنیا آمده بود، دقیقاً روز ۵ مرداد ۹۹ ساعت ۲ به شهادت رسید، همان روز و ساعتی که به دنیا آمده بود؛ آن روز ساعت ۱۲ زن‌دایی‌اش تماس گرفته بود که امیرحسین گفته بود من دارم می‌روم و وقت زیادی ندارم.

علیخانی درحالی‌که ماسکش را روی صورتش جابه‌جا می‌کند و لبخند میزند، با صدایی بلند رو به جمعیت می‌گوید: امروز من خوشحال هستم و دوست ندارم کسی به من تسلیت بگوید، امیرحسین به آرزویش رسیده است و این نوع رفتن درد و سوز ندارد، همه باید به ما تبریک بگویید که پسرمان مهمان اربابش شده است.

دوست داشت گمنام بماند

علی عالمی یکی از دوستان امیرحسین است که ۱۰ سال با یکدیگر دوست بودند و در هیئت شهدای گمنام به دوستداران امام حسین (ع) خدمت می‌کردند، درحالی‌که در چهره‌اش غمی نهفته است با لبخند می‌گوید: امیرحسین رفیقم بود، همیشه دوست داشت گمنام باشد و هر کاری می‌کرد نمی‌خواست که دیده شود.

وی ادامه می‌دهد: امیرحسین می‌گفت وقتی شنیدم هیئت شهدای گمنام راه‌اندازی شده است، آمده‌ام تا یاد بگیرم چگونه گمنام باشیم، در رفتار هم همین‌طور بود و نمی‌گذاشت زیاد از او عکس بگیریم یا از مداحی‌هایش صوتی برداشته شود، به‌طوری‌که برای مراسمش به‌زور می‌توانستیم عکسی پیدا کنیم.

عالمی یادآور می‌شود: با رفتن امیرحسین یکی از بازوهای اصلی هیئت شهدای گمنام الوند شکست، هر کاری که به امیرحسین محول می‌شد را به‌صورت کمال و تمام انجام می‌داد، کاری نبود که پیشنهاد بدهیم و قبول نکند، قبل از همه می‌آمد و حسینیه هیئت را جارو می‌کرد، وسایل مراسم را آماده می‌کرد، روضه می‌خواند و کارهای هیئت را یک‌تنه انجام می‌داد.

وی تأکید می‌کند: شهادت آرزوی همیشگی‌اش بود و می‌گفت حیف است که از دنیا برویم و شهید نشویم؛ همه‌چیز از یک شوخی شروع شد، اوایل با شوخی به همه می‌گفت دعا کنید که من هم شهید شوم و می‌خندید، اما از بس تکرار کرد دیگر دنبال راهی می‌گشت که به شهادت برسد.

عالمی تصریح می‌کند: آخرین روزها هم از پدرش خواسته بود که دعا کند که شهید شود اما پدرش به شوخی گفته بود تو شهید نمی‌شوی، اما امیرحسین معتقد بود که ۱۰ سال یا حسین گفتم مگر می‌شود امام حسین ۱۰ سال «یا حسین» گفتن من را نشنود و شهید نشوم.

وی عنوان می‌کند: امیرحسین چند بار اعزام‌شده بود و سالم برگشته بود، در آخرین اعزام به رفقا گفته بود احساس می‌کنم که دیگر روزهای آخرم است، می‌گفت در منطقه با قاچاقچی‌های زیادی درگیر می‌شویم یک‌بار هم تیر از کنارم رد شد، اما شهید نشدم.

عالمی عنوان می‌کند: در آخرین عملیات در حال آماده‌شدن بودند که با قاچاقچی‌ها درگیر شوند که به شهادت می‌رسد، یک ساعت بعد از شهادتش با من تماس گرفتند و خبر شهادتش را برای اولین بار به من گفتند، آن شب به‌سختی موضوع را با برادرش در میان گذاشتم و فردای آن روز خانواده‌اش متوجه شدند و لحظات سختی بود اما امیرحسین بالاخره به آرزویش رسید.

بلیت پروازش را از ارباب گرفت

مرتضی بخشی، یکی دیگر از دوستان امیرحسین است که در هیئت شهدای گمنام الوند باهم مداحی می‌کردند، حالا مرتضی به‌تنهایی و به یاد امیرحسین مرثیه می‌سراید و می‌گوید: حدود هشت سال با امیرحسین دوست بودم، امیرحسین یک ویژگی اخلاقی خاصی داشت و هیچ‌وقت خواندن زیارت عاشورا را ترک نمی‌کرد، هر جا که بودیم هیئت، بیرون هیئت، روی موتور و داخل ماشین زیارت عاشورا را می‌خواند و تعهد اخلاقی به سیدالشهدا (ع) داشت.

وی تأکید می‌کند: آخرین بار که دیدمش، شب شهادت امام صادق (ع) بود، باهم در دسته هیئت مداحی کردیم، همان‌جا گفت «آقا مرتضی دعا کن شهید شوم»، با لبخندی گفتم خبری شده؟ گفت باید بروم سردشت، گفتم هر چی صلاح و خیر باشد.

بخشی خاطرنشان می‌کند: کسی که خود را به درجه شهادت رسانده باشد، شهید می‌شود؛ شهادت فقط به گفتن نیست و به عمل کردن است، امیرحسین شهادت را درک کرد و از طریق اربابش سیدالشهدا به سمت ارباب رفت.

وی عنوان می‌کند: امیرحسین همیشه می‌گفت «مگر می‌شود کسی یا حسین بگوید و ارباب نخردش، ۱۰ سال یا حسین گفتم باید امام حسین من را بخرد»؛ شب جمعه بود که پیام دادم و گفت در منطقه هستم و دو سه روز بعد شهید شد و به آرزویش رسیده بود.

بخشی تصریح می‌کند: درهای شهادت همیشه باز است و این شهادت‌ها برای ما تلنگری است، هر شهیدی که می‌آوردند حال و هوای شهر تغییر پیدا می‌کند و روی جوانان تأثیر می‌گذارد، هرچقدر رسانه‌های غربی تبلیغ کنند که این‌همه شهید دادیم و چرا وضعیت مملکت این است نمی‌توانند در اعتقادات ما رسوخ کنند چون شهدا راه را نشانمان می‌دهند.

به گزارش ایسنا، امیرحسین محمدعلیخانی متولد پنجم مردادماه ۱۳۷۱ بود که در سومین اعزام خود به منطقه عملیاتی گویزه، در حادثه‌ای حین آماده‌سازی برای مبارزه با قاچاقچیان، به مقام والای شهادت نائل شد.

انتهای پیام 

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha