سيدحبيب نبوي: شان و روح بايزيد بسطامي در فرقههاي مختلف عرفاني تاثيرگذار بوده است
شخصيت بايزيد، شخصيت شالودهشكستهاي است كه كاملا از هنجارهاي تعريفشده به يك برونهنجاري و انحراف از هنجار عادي انتقال يافته است.
سيدحبيب نبوي - نويسنده و پژوهشگر - با بيان مطلب بالا در گفتوگو با خبرنگار بخش حكمت و فلسفه خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، دليل ممتاز بودن بايزيد را در ميان عارفان همين نكته دانست و درباره اين مساله كه چرا عرفان بايزيد را عرفاني شادباشي ميدانند، توضيح داد: عرفان بايزيد بهطور كلي از تعريفهاي عادي كه براي انسان و جامعه مطرح است و جامعه آنها را پذيرفته، فراتر رفته است، بههمين دليل عرفان او عرفان شادباشي بود و در تعريفهاي جامعه و عرف نميگنجد.
وي همچنين متذكر شد: بايزيد اين فرصت را يافت كه از عادت و عرف در سلوك شخصياش فاصله بگيرد، بنابراين بين شخصيت اجتماعي و شخصي او تفاوت وجود دارد.
اين استاد دانشگاه درباره سلوك شخصي بايزيد بسطامي گفت: در سلوك شخصي مجال و قريحه براي او محترم است، بهطوريكه به زندگي ظاهري در قلمرو فردي خود نميپردازد و به داراييها توجه نميكند و بيشتر به مجال ميپردازد.
وي معتقد است: هر پديدهاي كه در عرفان بايزيد تعريف شود، عقيم شده و نقش حقيقي خود را فرو ميگذارد و به شي تبديل ميشود و ديگر دلانگيز نيست. عرفان بايزيد تعريفزدايي از پديدههاست؛ هر پديدهاي از حقيقت زنده خود، با تعريف به شخصيت نزول مييابد و بايزيد از آن پديده تعريفزدايي ميكند.
نبوي متذكر شد: بايزيد هر پديده را از ذهنيت به شيئيت تبديل ميكند. او منشاء شادماني را خود يافت و متوجه شد خدايي كه انسان به دنبالش است، خودش است؛ نه چيزي غير خودش؛ ولي انسان ظرفيت محدودي در بدو آفرينش در كره خاكي دارد. انسان خود را بيرون مياندازد و يك قطعه از خودش ميشود. آينده يك قطعه از گذشته است، يك قطعه از خودش، خدا و آرمان ميشود. همه اينها خودش است، اما او ظرفيت اينها را ندارد؛ پس بيرون ميريزد.
نبوي اظهار كرد: بايزيد در شخصيت قطعههاي وجودي خود هر چه را مييابد، چيزي جز خودش نيست. عاشق وقتي به كسي عشق ميورزد، عشق در انواع تفاعلات خود و اوج و حضيضهايش به آنجا ميرسد. عاشق متوجه ميشود كه معشوق خودش است. اين موضوعات از بدايات عرفان بايزيد است كه تظاهرات بسياري داشته كه گسترده و زبانزد و عميق است.
وي درباره مكتب فكري بايزيد توضيح داد: بيش از اينكه منش بايزيد را به يك مكتب فكري تلقي كنيم، بايد او را در يك ساحت رهايي به تصوير بكشيم. تيفوريان كه بايزيد آن را بنيان نهاد و به آنها تعليم ميداد، مبناي فكر بايزيد بر اين بود كه مستي او به هوشياري رجحان دارد. مكتب او، مكتب شادي و انبساط است كه انبساط با ناهوشياري ارتباط دارد.
نبوي درباره تفاوت عرفان بايزيد وعرفان عراقي متذكر شد: بهروايتي بايزيد اهل كومس يا بسطام است، اما منشا عرفان خراساني را بايزيد ميدانند؛ به اين دليل است كه بعضيها او را خراساني ميدانند. عرفان با شطح يا همان سكر رابطه بيشتري دارد. اما در عرفان عراقي نظر بيشتر مطرح است. همچنين در عرفان خراساني بيشتر بيخويشتني مطرح است، اما در عرفان عراقي اين موضوع چندان مطرح نيست؛ فرق اين دوعرفان در رها شدن از خويشتن است. درواقع پريشاني و پاشيدگي هنجارها اساس عرفان خراساني است.
وي درباره بايزيد از زبان ديگر عارفان گفت: با تعريفي كه از بايزيد در زبان عارفان شده، نشان ميدهد كه او انسان موثري در تمام نحلههاي عرفاني بوده است. بايزيد هم براي گبر و هم براي مسلمان و نحلههاي مختلف مورد احترام بوده است و هيچ فرقهاي او را تخطئه نكرده است كه اين نشان ميدهد شان و روح بايزيد در فرقههاي مختلف عرفاني تاثيرگذار بوده است. او اولين عارفي بوده كه از خود اثر مكتوب بهجاي گذاشته است، بنابراين او اولين عارف نويسنده بود.
اين استاد دانشگاه تصريح كرد: مولانا هم از بايزيد بهرههاي فراوان برده است و به يك تعريف، "مثنوي"، مولود حس عرفاني و مرام عرفان بايزيد است.
اين مدرس دانشگاه درباره جايگاه تصوف در جامعه ما اظهار داشت: متاسفانه تصوف نتوانسته در جامعه ما به شيوه آشكار، بساط خود را بگسترد و آثار مكتوب تصوف بهصورت مكتوم و سري بود؛ چه بسا آنها را ميسوزاندند. به اين دليل بعيد به نظر نميرسد كه آثار بايزيد را هم سوزانده باشند. او را در قرن هفت از بسطام به جرم كفر بيرون انداختند، پس طبيعي است كه آثار مكتوبي از بايزيد در دست نداريم. فقط ميدانيم كه آثاري از خود بر جاي گذاشته است. ما امروز جز نكتهها و كلمات قصار كه از او مانده چيز ديگري از او نداريم.
نبوي درباره تاثير بايزيد در عارفان بعد از خود، يادآوري كرد: كساني چون سنايي، عطار، نظامي، مولانا و ... هم بهنوعي شاگرد بايزيد هستند كه به آب عقلانيت آثارشان را آميختهاند. مثلا "مثنوي" در عين اينكه سكر است، هوشياريهايي نيز به آن افزوده شده است. بايزيد براي عرصه هوشياري چيزي نميگفت؛ درخشش او در سكر و مستي و ناهوشياري بود كه قابل نشر نبوده و شاگردانش آثار او را به آب عقلانيت آميختهاند. "منطقالطير" عطار و "حديقه" سنايي از مكتب بايزيد الهام گرفته است.
وي با بيان اينكه شخصيت بايزيد شخصيت پارادوكسيكال بود، در ادامه اظهار داشت: از طرفي او را زاهد و از طرف ديگر او را دينگريز معرفي كردهاند؛ او ميتوانست اضداد را درخود جمع كند كه انسان آنها را تشخيص ندهد. او گنجايش دو جريان ناهمخوان را در جمال خويش گنجانده بود.
وي ادامه داد: نكتههاي دقيقي از بايزيد هست كه هر كدام جاي تامل دارد. او بهجايي رسيده بود كه از خويشتن خويش وحي ميگرفت. او بهجايي رسيده بود كه قرآنش مستقيم نازل ميشد. يكي از عارفان نيز گفته بود، اگر بايزيد را يك بار ببيني بهتر از آن است كه خدا را هزار بار ببيني.
نبوي در پايان متذكر شد: متنهايي كه از بايزيد مانده تاويلپذير است كه در روزگار ما قابل تاويل و متناسب با عصر ما باشد.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات