دکتر مهدی نجفزاده در گفتوگو با ایسنا در خصوص شکلگیری دولت-ملتها اظهار کرد: در طول تاریخ چندین دوره مختلف از دولتها وجود داشتهاند؛ آنطور که ما آگاهی داریم در ابتدا دولتشهرها را داشتیم که دولتشهرها مستقل و در یونان بودند که اینها محدود و همگانی بودند و کارویژههای اساسی از جمله توزیع آمرانه ارزشها را در اختیار داشتند.
وی ادامه داد: پس از دولتشهرها دوره امپراتوریها آغاز میشود که با دولتشهرها تفاوت دارند و عرصه سیاست در آنها متنوعتر میشود و بسیار گسترده میشوند. در امپراتوریها کارویژهها هم تغییر میکند. سومین دوره مربوط به دولت-ملتهایی هستند که یک دولت با یک ملت در اروپا در قرن هفدهم و پس از آن شکل میگیرد.
این عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد تصریح کرد: اینها را ما با عنوان دولتهای مدرن میشناسیم که بر پایه ناسیونالیسم شکل گرفتهاند. در حقیقت ناسیونالیسم یعنی آگاهی مردم نسبت به سرزمین و هویت خود که این ناسیونالیسم ابزارهایی از جمله خاطرهها، کشتهشدگان، قهرمانها و اسطورهها دارد. این شکل از دولت در دوره ما به عنوان شکل مسلط مطرح شده است و از آنجا که پایههای بسیار قدرتمندی دارد به عنوان یکی از دیرپاترین دورههای تاریخی است که یک هویت برپایه دولت-ملت در اروپا شکل گرفته است و بعد به اقصی نقاط جهان رفته است.
دولتهای مدرن به شکل مطلقه ظهور کردند
نجفزاده در مورد شکل اولیه دولتهای مدرن خاطرنشان کرد: دولتهای مدرن به شکل مطلقه ظهور کردند چرا که باید نوعی هژمونی سیاسی در جوامع خود ایجاد میکردند و مردم باید همه اختیارات خود را به دولت اعطا میکردند تا بتوانند به عنوان قدرت مشروع اعمال سلطه کنند. پیش از دولت-ملتها هیچ قدرت فائقهای وجود نداشت، برای اینکه یک قدرت فائقهای وجود داشته باشد که بتوان هویت و مرزها را شکل بدهد و مردم یک سرزمین را تحت لوای خود بگیرد، نیاز بوده که دولت به شکل اقتدارگرا ظهور کند.
وی افزود: دولت مدرن به شکل اقتدارگرا باقی نماند و بعد انقلابهای اجتماعی در دنیا اتفاق افتاد و چهرهای جدید از دولتهای مدرن را شکل دادند که ما میتوانیم بگوییم دولتهای دموکراتیک به وجود آمدند. به مرور قدرت فائقهای که واگذار شده بود به نهادهای دولتی تبدیل شدند و آن نهادها هم مبتنی بر بروکراسی، آموزهها و منافع ملی، پارلمان و... بودند که همان قدرت را حفظ کردند اما در عین حال آن را دموکرات کردند یعنی هنوز هم در اروپا، غرب و همه جا دولت، قدرت فائقه است.
این دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی اضافه کرد: نحوه اعمال این قدرت دیگر مبتنی بر آموزههای مردمی است یعنی به گونهای است که مردم هم در آن نقش دارند. یک نظریه بیان میکند که در جوامعی مثل جامعه ما هم چنین مسالهای ایجاب میکرد که ابتدا دولت مطلقهای سر کار بیاید و بعد روندهای دموکراسی را طی کند اما این نظریه معتقد است که کشورهایی مثل ما این روند را طی نکردند.
در تاریخ ایران پیش از مشروطه چیزی به عنوان ملت وجود ندارد
نجفزاده عنوان کرد: در کشورهایی مثل چین، ایران، مصر و کشورهایی که تحت عنوان استبداد شرقی نامیده میشوند، اصلا روند تحولات این گونه که ما صحبت کردیم طی نشده است یعنی از همان ابتدا به خصوص در ایران و چین با دیسپوتیزم (Despotism) روبهرو هستیم یعنی با یک استبداد سفت و سخت طرف هستیم. در چنین ساختاری مفهوم ملت دیگر معنا ندارد. ما در تاریخ خودمان پیش از مشروطه چیزی به عنوان ملت نمیشناسیم و چیزی به عنوان ملت وجود ندارد. بنابراین نمیتوانیم ادعا کنیم همان روندی که در غرب طی شده، در ایران هم طی شده است. استبداد شرقی که ما با آن در ایران روبهرو هستیم مختصات خاص خود را دارد که حتی قبل از شکلگیری تاریخ در غرب، وجود داشته است.
وی درمورد دورهبندی تاریخی ایران بیان کرد: دورهبندی تاریخی ایران را میتوان تحت سه دوره پیش از اسلام، میانه و جدید-که به صفویان آغاز میشود- در نظر گرفت در هر کدام از این دورهها اشکال مختلفی از دولت وجود داشته است. اما به نظر میرسد یک عنصر در همه این دولتها وجود دارد و آن همان استبداد شرقی است، حال استبداد شرقی لزوما به معنای این نیست که پادشاه همه امور را در اختیار دارد در واقع از یک موازنه اجتماعی صحبت میکنیم که در راس آن شاه قرار دارد و در درجات بعد حکمرانان محلی و روحانیت قرار دارد. اینها هستند که بر جامعه ایران در طول تاریخ خود حکومت میکردند.
این دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد افزود: هیچ یک از این گروهها هم به طور جدی جدی دستخوش فروپاشی قرار نمیگرفتند و فقط در دوره رضاشاه است که تقریبا این گروهها را از بین رفته میبینیم. در چنین وضعیتی جامعه بر خلاف اروپا به حساب نمیآید؛ در اروپا جامعه بسیار مهم است، مالکیت خصوصی محترم است و این مالکیت خصوصی چنان اهمیتی دارد که پایههای اساسی بورژوازی را در اروپا شکل میدهد اما در ایران چنین چیزی نمیبینیم.
نجفزاده اضافه کرد: جامعه ایران جامعهای تارمانند بوده است که در آن زورمندان، حکمرانان محلی و درباریان مدام اعمال سلطه میکردند و زیر آن گستردهای از مردم هستند که هیچ قدرتی ندارند. در چنین وضعیتی اساسا نمیتوانیم از دولت-ملت در این کشورها صحبت کنیم. در کشورها جامعه وجود دارد اما به معنای ملت و مبتنی بر نگرههای هویتی و داشتههای مشترک تاریخی که همه مردم جامعه به آن باور داشته باشند، نیست.
وی درباره تاثیر عنصر استبداد شرقی بر شکلگیری دولت مدرن در ایران افزود: بنابراین خصوصا در ایران دولت و ملت یکی نبودند، در اروپا این دو عنصر دو روی یک سکه هستند و از هم جدایی ناپذیر هستند و از دل ملتها، دولتها شکل میگیرند. اما در ایران چنین روندی طی نشد و دولتها، دولتهایی درازمدت مبتنی بر زورمندی و استبداد شرقی بودند و جامعه هم جوامع درازمدت و بیشکلی بود و به تعبیر امروزی آن سازوکاری که در کشورهای اروپایی شاهد آن هستیم در ایران وجود نداشت.
این دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد تصریح کرد: تعابیری مانند ناسیونالیسم در ایران وجود دارد اما اینها مربوط به زمانی است که اندیشه و فکر اروپایی به ایران رسید و آن هنگام این مولفهها زنده شد.
نجفزاده اضافه کرد: ما سرزمین گستردهای داریم که در طول تاریخ وجود داشته است و این غیرقابل انکار است اما ناسیونالیسمی که بیاید و بنیانهای این جامعه را بهم پیوند بدهد و یک روایت ارائه کند تقریبا پس از انقلاب مشروطه و به طور ویژه در دوره پهلوی اتفاق افتاد.
مشروعیت دولتها از آن مردم است و مردم آن را واگذار میکنند
این عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد افزود: مشروعیت دولتها از آن مردم است و مردم این قدرت را واگذار میکنند اما ما در ایران در هیچ دوره تاریخی چنین دیدگاهی نداشتیم و فقط در قانون اساسی مشروطه اشارهای به آن شد.
وی در مورد موانع دیگری که بر سر راه شکلگیری دولت مدرن در ایران وجود داشته است، خاطرنشان کرد: از نکات دیگری که جامعه ایران را برای شکلگیری دولت-ملت با اروپا متفاوت میکند بحث حوزه عمومی است که در اروپا بسیار گسترده است که در واقع در قرون ۱۵، ۱۶ و ۱۷ گسترده شده بود، اما در تاریخ ایران جایی را نمیبینیم که حوزه عمومی در جریان باشد و مردم امکان سخن گفتن داشته باشند و از دل این حوزه عمومی دولتها خارج شوند. مردم در برآمدن این دولتها نقشی نداشتند و در واقع برآیند نیروهای اجتماعی بوده است که یک دولت را علم میکرده است و توجیهات مشروعیتی مفصلی هم میآورده است که ارتباطی با مردم نداشته است.
این دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد در مورد تبلور دولت مدرن در قانون اساسی مشروطه عنوان کرد: ما یک رونوشتی از دولت مدرن داشتیم که در قانون اساسی مشروطه متبلور شده بود ولی فقط روی کاغذ بود یعنی ما به جامعه و دولت عقب مانده قاجار که نگاه میکردیم میدیدم که خیلی از رونوشت قانون اساسی بسیار دور بودیم؛ خارجیها بسیار مداخله میکردند و زورمندان اجتماعی درجامعه وجود داشتند.
نجفزاده افزود: در واقع رضاشاه یک پروژه را آغاز کرد؛ شاید با پروژه رضاشاه مخالفت وجود داشته باشد اما راه درهم شکستن جامعه شبکهای نقطه آغازین بود و در واقع برای شکلگیری دولت ملی یکی از اولین کارها مدرن کردن شکل دربار و ایجاد بروکراسی برای آن بود چنانکه با دربار دوره قاجار قابل مقایسه نیست.
وی اضافه کرد: در گام دیگر این پروژه از میان برداشتن حکمرانان محلی بود که نکته بسیار مهمی بود که باعث شد این زورمندان که به مردم زور میگفتند و به مردم تنگ میگرفتند از جامعه کنار زده شوند. بنیانهای این جریان از مشروطه آغاز شده بود اما در دوره پهلوی اول ناسیونالیسمی به جامعه ایران تنیده شد اما این پروژه با وقوع جنگ جهانی دوم ناتمام ماند و همچنین یکی از نقاط ضعف پهلوی اول عدم نهادسازی بود که در نتیجه جامعه ایران درگیر منازعات درازمدتی شد که در دوره پهلوی دوم خود را نشان داد.
انتهای پیام
نظرات