«لالی به دختر میرسد و نگاهش میکند. دوباره مجذوب چشمهایش میشود. زبان لالی تقریبا بند آمده است. با این همه، شجاعتش را جمع میکند. نان و نامه را به او میدهد. در نامه به دختر گفته است که نمیتواند به او فکر نکند. میپرسد (اسمت چیه؟ باید اسمت رو بدونم)، از پشت سرش کسی میگوید (گیتا)».
این قسمت بخشی از کتاب «خالکوب آشویتس» است که هدر موریس فیلمنامهنویس و فعال اجتماعی نیوزلندی آن را نوشت. موریس تا پیش از نگارش خالکوب آشویتس رمانی ننوشته بود و قبل از نوشتن این رمان ابتدا فیلمنامه داستان را تهیه کرده بود.
این رمان بخشی از وقایع جنگ جهانی دوم را برای علاقهمندان به تاریخ روایت میکند، البته واقعی بودن اتفاقات در این رمان از دلایل محبوبیت و اعتبار آن به شمار میآید. هدر موریس در سال 2003 خاطرات زندگی مردی زجر کشیده در اردوگاه آشویتس را در رمان خود به تصویر کشید.
رمان خالکوب آشویتس داستان زندگی فردی به نام «لالی سوکولوف» را روایت میکند که در زمان جنگ جهانی دوم به اردوگاه کار اجباری آشویتس فرستاده میشود و در آنجا به عنوان خالکوب مشغول به کار میشود.
لالی به دلیل مهارت زبانیاش و دانستن زبانهای اسلواکی، آلمانی، روسی، فرانسوی، مجارستانی و کمی لهستانی به مسئول خالکوبی اردوگاه تبدیل شده و شمارههای شناسایی را بر روی دست زندانیان تازه وارد خالکوبی میکرد؛ لالی طی دو سال و نیم اسارت در اردوگاه، شاهد هولناکترین وحشیگریهای بشر و شجاعتهای مردم بود.
سوکولوف در نگاه اول عاشق دختری به نام گیتا میشود که این عشق مانند بارقه امید در سختترین و بدترین شرایط زده شده است؛ در کنار جنایتهای دردناکی که در این کتاب روایت شده عشق و امید برای زنده ماندن بسیار ستودنی است. عشق لالی و گیتا باعث شد آن دو برای زندگی کردن دورانی از اندوه، خشم و وحشیگری را کنار زده و نجات پیدا کنند.
هولناک بودن بستر وقایع این کتاب مانند مرگ و شکنجه در فضای زندان آشویتس میتواند برای برخی جذاب و برخی دیگر دردناک باشد و این مسئله تماما به خواننده کتاب مربوط است که جذابیت را و یا دردناک بودن را برای خواندن انتخاب کند.
لالی تا قبل از مصاحبه با هرد موریس داستان زندگی خود را مخفی نگاه داشته بود چرا که میترسید متهم به همکاری با نازیها شود و تصور میکرد با رازداری میتواند از خانوادهاش محافظت کند.
موریس در انتهای کتاب در خصوص رمانش نوشته است، «خالکوب آشویتس داستان زندگی دو شخص معمولی است که در دورانی غیرمعمولی زیستند؛ نهتنها از آزادی محروم بودند بلکه شأن، نام و هویتشان نیز از آنها گرفته شده بود، این رمان روایتی است از آنچه لالی برای بقایش انجام داد. لالی با شعار اگر صبح از خواب بیدار شوی، معجزه است، زندگی کرد».
انتهای پیام
نظرات